«سرشور» زیر آتش توپخانه

روایتی از مقاومت 112 سال قبل مردم مشهد در برابر طرفداران استبداد صغیر

«سرشور» زیر آتش توپخانه

محمدحسین نیکبخت

همه چیز با «یوم‌التوپ» شروع شد؛ دوم تیر سال 1287، سرانجام اختلاف میان محمدعلی‌شاه و مشروطه‌خواهان به نقطه بی‌بازگشت رسید و مجلس شورای ملی توسط کلنل لیاخوف روس، فرمانده قزاق‌ها به توپ بسته شد. بسیاری از نمایندگان مجلس و مدیران جراید نتوانستند از این واقعه جان سالم به در ببرند. آن‌ها به دام مأموران افتادند و پس از ضرب و شتم بسیار در باغ ‌شاه با فجیع‌ترین شکل ممکن به قتل رسیدند؛ کار مشروطه انگار به آخر خط رسیده بود اما با شروع مبارزات و مقاومت‌ها در آذربایجان به فرماندهی ستارخان و باقرخان، آتش امید دوباره در دل‌های مشروطه‌خواهان روشن شد. هشتم شهریور سال 1287، با ورود آیت‌الله سیدمحمد طباطبایی از مراجع نامدار طرفدار مشروطه در تهران به شهر مشهد، وضع در این شهر نیز به کلی تغییر کرد. آیت‌الله طباطبایی در کنار آیت‌الله بهبهانی، دو عالم پشتیبان انقلاب مشروطه بودند و به «سیدین سندین» شهرت داشتند. آیت‌الله طباطبایی را به عنوان تبعید به مشهد فرستاده بودند تا در پایتخت آب‌ها از آسیاب بیفتد، اما حضور او در جوار بارگاه منور رضوی موجب تحرکات گسترده مشروطه‌خواهان در مشهد شد.

تحصن طلاب در حرم رضوی
حدود سه ماه پس از ورود آیت‌الله طباطبایی به مشهد، با وجود اختناق گسترده و البته همکاری نیروهای روسیه تزاری با مأموران محمدعلی‌شاه، طلاب علوم دینی دست به اقدامی بسیار مهم و تأثیرگذار زدند که باید آن را سرآغاز مقاومت جدی مشهدی‌ها در برابر استبداد صغیر دانست. چون نوشته‌ای از علمای کربلا درباره مسموم شدن حاج میرزا خلیل در مشهد منتشر شده بود، آیت‌الله محمد آقازاده فرزند آخوند خراسانی که ستون دفاع از مشروطیت در خراسان محسوب می‌شد، روز پنجم آذر سال 1287، اعلامیه برگزاری تجمع اعتراضی در حرم رضوی را صادر کرد؛ در این اعلامیه طلاب علوم دینی و حوزویان به شرکت در این تجمع دعوت شده ‌بودند. روز هفتم آذر تجمع با حضور بیش از 400 نفر از طلاب علوم دینی در حرم مطهر برگزار شد. همزمان با دعوت حوزویان، مردم بازارها را تعطیل کردند و به جمع متحصنان پیوستند. سخنران این اجتماع، فرزند آخوند خراسانی بود. خطبه آتشین او بر فراز منبر و افشاگری‌هایش در صحن عتیق، موجی از خشم را در میان زائران و مجاوران به راه انداخت؛ وی در سخنرانی خود به صراحت گفت: «مردم! آگاه باشید که میرزاحسین و حاجی میرزا خلیل (دو تن از علمای طرفدار مشروطیت) را مسموم نموده‌اند، پیشوایان ما را می‌کشند و ما هیچ نمی‌گوییم؟» چند روز بعد، در 13 آذرماه، اعتراض جنبه عمومی پیدا کرد و در مسیر بالاخیابان، صدها نفر از مشهدی‌ها دست به تظاهرات زدند و خواستار احیای مشروطه شدند. مردم خواستار برقراری مشروطه و عفو عمومی بودند. شاه شایع کرده بود که نوشته علمای کربلا درباره مسموم شدن میرزاحسین و حاجی میرزا خلیل جعلی است. البته والی مشهد اطمینان داشت که نامه از کربلا فرستاده شده و می‌کوشید پی ببرد که چگونه به مشهد رسیده است. با این حال، جمعیت در آن حد و اندازه نبود که بتواند در برابر سُرب داغ سربازان رکن‌الدوله، والی وقت خراسان مقاومت کند و به همین دلیل، بدون حصول نتیجه لازم به پایان رسید.

نبرد پشت دیوارهای ارگ
بین آذر 1287 تا خرداد 1288، مشهد دوران پرالتهابی را از سر گذراند؛ شب‌نامه پشت شب‌نامه منتشر می‌شد و آزادی‌خواهانی مانند ملک‌الشعرای بهار که در آن زمان حدوداً 24 ساله بود، قلم خود را برای تنویر افکار عمومی به کار انداخته بودند. در برخی اسناد و نوشته‌های آن زمان آمده است: «در اسفند 1287/ صفر 1327 براساس گزارش ماژور سایکس، مشروطه‌طلبان مشهد در برابر ستمکاری‌های نیروهای سلطنت‌طلب، بازارها را بسته و انجمن تشکیل دادند. شورشیان تلگرافخانه را در اختیار گرفتند. ملک‌الشعرای بهار، در جمع تحصن‌کنندگان در تلگرافخانه، علیه استبدادیان سخنرانی کرد...».
در این روزها سردار سعید، رئیس قشون مشهد بود و فوج قرائی و تعدادی سواره نظام به فرماندهی سالار نصرت در شهر استقرار داشتند و مجاهدین مشروطه‌خواه، مسجد گوهرشاد را مقر خود قرار داده بودند اما با رسیدن خبر حرکت مشروطه‌خواهان به سمت تهران در اوایل خرداد سال 1288، مشروطه‌خواهان مشهدی جرئت و جسارت بیشتری پیدا کردند. روز چهارم خردادماه، نیروهای مشروطه‌خواه توانستند کنترل شهر را در اختیار بگیرند، اما ارگ مشهد به دلیل استقرار نیروهای نظامی و همچنین توپخانه، تقریباً نفوذناپذیر بود. با این حال، مشروطه‌خواهان توانستند ارگ حکومتی را (در محل حدودی باغ ملی واقع در خیابان امام خمینی(ره) مشهد) محاصره کنند. اینجا بود که نیروهای روسیه تزاری به کمک والی آمدند و جنگ مغلوبه شد. با فشار قزاق‌ها، مردم و نیروهای طرفدار مشروطه عقب نشستند و ارگ از محاصره بیرون آمد؛ طولی نکشید که نیروهای مدافع ارگ به نیروهای مهاجم تبدیل شدند و خودشان را به خط دفاعی مشروطه‌خواهان در نزدیکی محله سرشور رساندند؛ به این ترتیب، سرشور به کانون مقاومت مشروطه‌خواهان تبدیل شد. آن‌ها به کمک‌هایی که قرار بود از اطراف به دستشان برسد دلخوش بودند، اما این کار به طول انجامید و شرایط هر لحظه سخت‌تر و سخت‌تر شد.

توپخانه به کار می‌افتد
در این گیرودار، رکن‌‌الدوله که اوضاع را مساعد می‌دید، دستوری جنون‌آمیز صادر کرد تا به خیال خود، کَلَک مشروطه‌خواهان را بِکَنَد. هنوز از ظهر روز چهارم خرداد ساعتی نگذشته ‌بود که فرمان شلیک توپ به سمت مواضع مشروطه‌خواهان در محله سرشور صادر شد و باران گلوله بر این محله باریدن گرفت. این اقدام با تقویت توپخانه حکومتی از سوی قزاق‌ها شدت گرفت. این در حالی بود که مقاومت‌کنندگان در بخش‌های مختلف محله پراکنده بودند و محل تجمع خاصی نداشتند؛ به همین دلیل، توپ‌های والی و قزاق‌ها تقریباً تمام محله را زیر آتش گرفت. ظرف یک ساعت، گلوله‌باران محله سرشور عرصه را بر مشروطه‌خواهان چنان تنگ کرد که تصمیم به عقب‌نشینی گرفتند؛ اما رکن‌الدوله فرمان داد به پشت سر مردم در محله سرشور شلیک کنند تا آن‌ها قادر به عقب‌نشینی نباشند. به این ترتیب، تعدادی از گلوله‌های توپ به مسجد گوهرشاد و حرم مطهر اصابت کرد و خسارت‌هایی را به بار آورد. مردم که وضع را چنین دیدند، حاضر به ترک مقاومت نشدند. حمله‌ای دوباره از سوی مشروطه‌خواهان سازماندهی شد؛ حمله‌ای که از حجم شلیک‌ها کم کرد و کار را به روز بعد کشاند؛ روزی که نیروهای تازه‌نفس به مشروطه‌خواهان ملحق شدند و ورق به نفع آن‌ها برگشت؛ رکن‌الدوله ناچار شد از معرکه بگریزد و مشهد عملاً از 15 خرداد سال 1288 به دست نیروهای مشروطه‌خواه و مخالف استبداد افتاد. گزارش‌های تاریخی و مندرج در مطبوعات آن دوره، نشان می‌دهد در این هجمه گسترده، بخش‌های وسیعی از محله قدیمی سرشور تخریب شد. از آمار کشته‌ها اطلاع دقیقی در دست نیست اما برخی منابع از صدها کشته سخن گفته‌اند. 

برچسب ها :
ارسال دیدگاه