دیدارهای میلادی

روایتی از حضور رهبر انقلاب در منزل خانواده شهیدان مسیحی

دیدارهای میلادی

شاید وقتی گذرتان به قطعه شهدای بهشت زهرا افتاده، شما هم مثل من روی بعضی اسم‌ها بیشتر مانده‌اید. بعضی اسم‌ها به گوشتان ناآشنا آمده و با تعجب، آن‌ها را چند بار با خودتان تکرار کرده‌اید؛ آن‌ قدر که بلدتَری از راه آمده و راز این ‌اسم‌ها را برایتان فاش کرده تا بفهمید بر مزار شهدای ارمنی ایستاده‌اید. 
آن ‌وقت فهمیده‌اید که پابه‌پای پدران و برادران مسلمان شما، بزرگ‌مردانی از آیینی دیگر هم برای این‌ سرزمین جان داده‌اند. آن ‌وقت آن ‌اسم‌ها آشنا شده‌اند: گالوست، ژان، رازمیک، وارطان، ژرژ و... رهبر انقلاب اما با این اسامی کاملاً مأنوس هستند و تفقد و احوال‌پرسی از خانواده‌های شهدای مسیحی، پای ثابت سال‌های عمر ایشان است؛ در ادامه دو روایت برگزیده از دیدارهای ایشان با خانواده شهدای مسیحی کشور را بخوانید. متن این دیدارها برگرفته از کتاب «مسیح در شب قدر» است. 

دیداری دو هفته بعد از شهادت
شهید وارطان آقاخانیان  ۱۸ آذر سال ۱۳۶۴ در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. شب، شب عید است، شب میلاد حضرت مسیح. قرار است نخستین جایی که برای عیددیدنی می‌رویم، منزل عموگابریل باشد. به زبان ارمنی شعر می‌گویم و به اشعار بزرگان شعر فارسی بسیار علاقه‌مندم. مقاله‌ «حافظ و مسیح»ام را امروز در مجله پروین چاپ کرده‌اند. خانه عموگابریل حسابی شلوغ است و بیشتر فامیل جمع شده‌اند اینجا. همه هستند به‌ جز پسرعموی جوانم، وارطان. سلطه‌ غم و غصه، رنگ کریسمس را از خانه زدوده، عموگابریل و زن‌عمو در این 15روز به‌ اندازه‌ 15سال پیر شده‌اند.
زنگ خانه به صدا درمی‌آید و لحظاتی بعد، پسرعمویم با دو جوان که ارمنی هم نیستند، یاالله‌گویان وارد خانه می‌شوند. ظاهراً از قبل قرار بوده گروهی امشب بیایند و مصاحبه‌ای تهیه کنند. نمی‌دانم عمو و زن‌عمو با این حال و روز، با چه دل و دماغی می‌خواهند حرف بزنند. هر چه باشد فقط دو هفته از شهادت وارطان گذشته است.
دو جوان عمو را به گوشه‌ای خلوت می‌کشانند و چیزهایی به او می‌گویند. رنگ چهره‌ عمو از شنیدن حرف‌های جوان عوض می‌شود.
عمو پس از شنیدن حرف‌های جوان، سریع به طرف جمع ما می‌آید و می‌گوید: میهمان مهمی الان به خانمان می‌آید. از تعجب چشمانم گرد می‌شود. کیست که به‌ خاطرش عمو سرزنده شد؟ خدای من، باورکردنی نیست، این کسی که از در وارد شد و با تک‌تک ما سلام و احوال‌پرسی کرد آقای خامنه‌ای است.
آقای خامنه‌ای به قاب عکس وارطان خیره شده‌اند و عمو، زن‌عمو و همه‌ ما خیره به ایشان، از نزدیک، چهره‌شان عجیب روشن و تماشایی است. از ایشان چند خاطره‌ خیلی برجسته در ذهن دارم؛ همین چند ماه پیش که در نماز جمعه تهران بمبی منفجر شد، به خودم بالیدم برای داشتن یک چنین رئیس‌جمهور شجاعی، اما وقتی این رفتار مهرمندانه‌ آقای خامنه‌ای را کنار آن سخنرانی‌های قاطعشان قرار می‌دهم، می‌فهمم که سکه‌ شجاعت، صلابت و اقتدار ایشان روی دیگری هم دارد: محبت، مهربانی و لطافتی که بی حد و مرز می‌نماید.
آقای خامنه‌ای با صحبت‌هایی شیرین، جذاب و دلنشین درباره‌ ارادت مسلمان‌ها به حضرت عیسی مسیح و شهدای مسیحی صدر مسیحیت، حرف‌هایشان را پی می‌گیرند. ایشان زمانی عزم رفتن می‌کنند که دیگر از فضای اندوه‌بار خانه، اثری نمانده‌ و غم و غصه از چهره‌ها رفته است.

در منزل شهیده ژرمن پورگورگیس
صحبت از کلیسای آشوری‌ها و ارمنی‌ها می‌شود و عروست می‌گوید کلیسای آشوری‌ها در خیابان قوام‌السلطنه است. حاج‌آقا از اسم خیابان تعجب می‌کنند. می‌پرسند اسم جدید خیابان چیست؟ «قوام‌السلطنه که مرد و رفت!».
و همه می‌خندیم. می‌گوید: «30تیر» است و این سبب می‌شود آقای خامنه‌ای تاریخ مختصری از قوام و 30تیر بگویند.
چون 30تیر را قوام‌السلطنه به‌ وجود آورد و این‌ها لج کردند با قوام‌السلطنه. روز 30تیر روزی بود که دکتر مصدق در سال ۱۳۳۱ استعفا کرد، مردم آمدند به خیابان‌ها، برای اینکه مصدق بیاید سر کار. 
شاه هم قوام‌السلطنه را کرد نخست وزیر. قوام‌السلطنه گفت سیاست را کشتی‌بان دیگری آمده؛ من اِل می‌کنم، من بِل می‌کنم، می‌کُشم، می‌بندم، جمع نشوید در خیابان‌ها. مردم هم اعتنا نکردند، جمع شدند. مرحوم آیت‌الله کاشانی پیغام داد که جمع بشوید، آمدند. قوام‌السلطنه 24ساعت نکشید که استعفا کرد، مجدد هم مصدق آمد سر کار. این است که قوام‌السلطنه سابق را گذاشتند 30تیر. خوش‌ذوقی به ‌خرج دادند.
فکر می‌کنید ما که این همه سال است نزدیک خیابان 30تیر زندگی می‌کنیم، اصلاً این چیزها را می‌دانستیم؟! چه قصه‌ای دارد این خیابان، حالا با این صحبت‌ها فضای این میهمانی صمیمی شده. حتی دوست داری برایشان درددل کنی، از آن شب سیاه و دردناک. خودشان به تو این فرصت را می‌دهند.
در نظام اسلامی، جمهوری اسلامی همین است؛ یعنی شهروندان، آن کسانی که در زیر پرچم جمهوری اسلامی هستند، این‌ها با هم فرقی نمی‌کنند. ما موظفیم به عنوان کسانی که مسئولیت کشور را دارند، از آحاد مردم دفاع و حراست کنیم. 
ما وقتی بخواهیم از حقوق کسی دفاع کنیم، نمی‌پرسیم شما دینت چیست، نه؛ شهروند ماست، متعلق به این کشور است و فرزند این خانواده است؛ ما باید از او دفاع کنیم و دفاع هم می‌کنیم. در سکوت می‌گذرد، هیچ کداممان باورمان نمی‌شود که چند دقیقه پیش، رهبر کشور ایران، اینجا کنار ما نشسته بودند، چای می‌نوشیدند و صحبت می‌کردند، از کیفم قاب عکس کوچکی را در‌می‌آورم و می‌نشینم روی مبل به تماشای آن. 

برچسب ها :
ارسال دیدگاه