سینما و روحانیت جداشدنی نیستند

گفت‌وگو با حسین اسدی‌زاده تهیه‌کننده و پژوهشگر سینما که طلبه هم هست

سینما و روحانیت جداشدنی نیستند

نوید سرادار

حرف زدن از برخی امور، درست یا غلط، حساسیت‌هایی را ایجاد می‌کند. سینما نیز مانند تمام رخدادهای اجتماعی و فرهنگی دیگر در مواقعی دچار چالش‌هایی در موضوع انتخابی می‌شود. «روحانیت» یکی از آن موضوعات است که باز شدن پایش به صحنه‌ تصویر، برای برخی ملاحظاتی را به وجود می‌آورد. از این رو درباره‌ بازنمایی روحانیت در سینما سراغ حسین اسدی‌زاده رفته‌ایم تا از او و تجربیاتش در مسیری که طی کرده بشنویم. اسدی‌زاده تهیه‌کننده، مشاور فیلم، نویسنده و پژوهشگر سینما و مشاور پروژه‌های سینمایی و تلویزیونی مانند «طلا و مس»، «پرده‌نشین» و «روز بلوا» است. او که خود طلبه است اعتقاد دارد در راستای ایفای درست رسالتش باید با سینما ارتباط داشته باشد و آن را وظیفه خود بداند.

برای مقدمه بفرمایید سینمای ما و آثاری که از روحانیت حرف زده‌اند به‌خصوص آثاری که خود شما در آن‌ها به عنوان مشاور هنری حضور داشتید، چه میزان سعی می‌کنند طیف روحانیت را به نهاد جامعه نزدیک کنند؟
حقیقت این است نگاهم به سینما برای روحانیت خیلی به این شکل نبوده است. بیشتر فکر می‌کنم روحانیت بخشی از جامعه و اتمسفر زندگی انسانی ماست و فکر نمی‌کنم فردی با سینما روحانیت را بشناسد و اساساً شناخت روحانیت با سینما یک سوءتفاهم است. مردم همگی روحانیت را می‌شناسند و کنار آن‌ها زندگی می‌کنند و سینما هیچ زمان قرار نیست برای مثال دکترها و یا پلیس‌ها را به مردم بشناساند.

پس به نظر شما ما در بازنمایی روحانیت در سینما دارای محدودیت هستیم؟
 به نظر بنده سینما یک لحن و رسانه‌ متفاوت است که او هم می‌خواهد از روحانیت حرف بزند و مثل دیگر رخدادهای اجتماعی و انسانی از آن سخن بگوید. من در کارهایم اغلب کمک کرده‌ام سینما این حرف را در تعریف روحانیت بزند و اگر دوستان سینماگر درباره‌ روحانیت و سبک زندگی‌شان مسئله‌ای داشته‌اند به آن‌ها در شناخت بیشتر این طیف کمک کنم.
من خود طلبه‌ام و در شناخت دوستان هنرمند و فیلمساز نسبت به مقوله‌ روحانیت دغدغه‌ زیادی دارم، چرا که از درون روحانیت را می‌شناسم و به همین خاطر، وظیفه‌ شناساندن این موضوع به بچه‌های سینماگر را برای خود قائلم. البته همیشه تصورم این بوده که در کارها وظیفه‌ای بیش از این شناساندن ندارم.

زمانی که فیلمی روی سوژه‌ روحانیت دست می‌گذارد دارد این موضوع را برجسته می‌کند. آیا این برجسته‌سازی خواه ناخواه نسبتی را با باقی جامعه برقرار نمی‌کند؛ چرا که ما در آثار سینمایی که از روحانیت حرف می‌زنند زندگی و زیست روحانی را به عنوان یک مسئله نمی‌بینیم؟
سینماگران قرار نیست متصدی حوزه‌ علمیه باشند که در مورد روحانیت و جزئیات زندگی او حرف بزنند. اساساً من این تعریف را فهم نمی‌کنم. سینماگران قرار است نگاهشان نسبت به روحانیت را در یک قصه در بستر تلویزیون و یا سینما بازگو کنند.
گاهی تصور می‌شود مردم با سینما قرار است به یک باور و یا شناخت عمیق برسند و این تصور اشتباه است. مردم در طول زندگی در تعامل با خیلی از منابع اطلاعاتی و رسانه‌ای هستند که باورهایشان را می‌سازد. ولی اینکه سینما تنها باور می‌سازد ادعای غلطی است. سینما و فیلم داستانی در بهترین وضعیت نهایت می‌توانند یک شبهه را خوب پخش کنند! مردم باورهایشان را از ارتباط چهره به چهره و پس از آن از کتاب و رسانه‌های مکتوب می‌گیرند تا بعد برسند به سینما و در سینما و مدیوم فیلم، از مستند بیشتر باور می‌پذیرند تا فیلم داستانی!
یک مورد دیگر هم که جا دارد اینجا به آن اشاره شود این است که هر کاراکتر که در سینما و تلویزیون یک شمایلی دارد آن را به کل آن صنف و یا نهاد تعمیم می‌دهند. مثلاً می‌گویند فلان بازیگر در یک فیلمی بازی کرده پس کل نهاد روحانیت وهن شده است. این کلیت عجیب است! یعنی اگر فردی در یک فیلم لباس طلبگی بپوشد دیگر نماینده‌ همه‌ روحانیت است؟!
مرحوم آقای آوینی جمله‌ای با این مضمون دارند که اگر فردی سابقه‌ بازی نقش‌های منفی را دارد هرگز نمی‌تواند مسیح را بازی کند. این جمله با اینکه به نظر می‌آید حرف خوبی باشد از دید بنده اشتباه است. یا اینکه مفهومی است با عنوان اینکه افراد حق ندارند در مورد موضوعی که باور ندارند فیلم بسازند. سؤالی که پیش می‌آید این است فردی که می‌خواهد در مورد فحشا فیلم بسازد باید به آن باور داشته باشد؟! در این مسئله من شناخت را متوجه می‌شوم یعنی فردی که در مورد موضوعی می‌خواهد فیلم بسازد باید نسبت به آن شناخت داشته باشد اما ایمان را خیر! این گزاره که «دوستانی که در مورد طلبگی فیلم می‌سازند باید به طلبگی ایمان داشته باشند» را نمی‌فهمم.
از نظر بنده هیچ‌کدام از فیلم‌هایی که در مورد روحانیت در تاریخ سینمای ایران ساخته شده علیه روحانیت نبوده است. کدام روحانی را در قاب سینما و تلویزیون دیده‌ایم که نمی‌توانیم معادل بیرونی برای آن پیدا کنیم؟

وارد تجربیات فیلم‌هایی که همکاری داشتید شویم. از روز بلوا و نقدهایی که به آن شد بگویید.
در مورد روز بلوا بعضی منظرهایی درباره آن وجود دارد که از اساس غلط است. مواجهه‌ مخاطب با فیلم روز بلوا صرفاً از منظر روحانیت و یا سازندگان سازمان اوج مواجهه‌ نادرستی است. روز بلوا شهید نگاه‌هایی از این دست می‌شود که به آن هم ربطی ندارد. این فیلم یک قصه از یک آدم است؛ بیاییم از این قصه و از این آدم حرف بزنیم و ببینیم آن آدم خوب تعریف شده یا خیر؟ آیا به دل می‌نشیند یا نه؟
در مورد روز بلوا فکر می‌کنم همه‌ حرف‌هایم در یک جمله جمع شود: «روز بلوا فیلم متشخصی از یک کارگردان باشخصیت است». بهروز شعیبی کارش را بلد است؛ فرم را می‌شناسد و با سوژه‌ای که دوست داشته باشد کار می‌کند. او با همه‌ عوارضی که در خلق اثر هنری وجود دارد مواجه می‌شود و کارش را می‌سازد. من به خود آقای شعیبی نگفتم اما اینجا می‌گویم من کاراکتر بازیگر فیلم روز بلوا را کسی غیر از بهروز شعیبی نمی‌بینم.
بهروز شعیبی با هر مجموعه و بزرگواری کار کند نگاه خودش را دارد و فیلم خودش را می‌سازد. مطمئنم آقای شعیبی از نظر فنی در روز بلوا می‌توانست صحنه‌ آتش گرفتن خانمی جلو بانک را چنان درآورد که همه در سینما احساس سوختن و درد کنند ولی او از یک پرهیز بزرگ‌تر نگران است؛ او می‌گوید این فیلم را شاید یک دختر کودک هم ببیند.
در مورد طلا و مس که من مشاور هنری آن بودم یک منبری خیلی معروف گفتند این فیلم پروژه‌ اسرائیل است! آقای اسعدیان، کارگردان فیلم با من تماس گرفتند و گفتند: می‌دانستی نفوذی اسرائیل بودیم؟!(باخنده)

تا به حال شده در کارهایی که به عنوان مشاور هنری حضور داشتید یک جای کار توقعی داشته باشید ولی خروجی مطابق انتظار شما نبوده باشد؟
ابتدا که کار را با بچه‌های سینماگر شروع کرده بودم این اتفاق برایم می‌افتاد. ولی فکر می‌کنم سال‌هاست دیگر با چنین چیزی روبه‌رو نشدم. اساساً من توقع ندارم حرفی را که می‌خواهم بزنم بهروز شعیبی هم دقیقاً همان را بزند. آن فیلم بهروز شعیبی است. اگر من می‌خواستم در مورد روحانیت فیلم بسازم قطعاً جور دیگری بود.
در مورد روز بلوا هر چیزی که بلد بودم و فکر می‌کردم به درد فیلم می‌خورد را گفتم و آن فیلم را درست می‌دانم.

و به عنوان سؤال آخر؛ اگر میان روحانیت و سینما انفکاکی رخ دهد کدام یک بیشتر متضرر می‌شوند؟
باید گفت کدام یک از این دو اختیار آن یکی را دارد و آیا این اصلاً شدنی است؟ بنده سینما و ارتباط با آن را وظیفه‌ روحانی می‌دانم. اگر روحانیت ادامه دهنده‌ رسالت است باید پرسید آیا یک روحانی می‌تواند سینما نداشته باشد؟
برخی مواقع حرف‌های حیرت‌انگیزی در این مورد می‌شنوم. مثلاً یک عده‌ای می‌گفتند آیین‌نامه‌ای بنویسیم که چه افرادی می‌توانند «روحانیت» را به تصویر بکشند، بعد بدهیم مجلس آن را تصویب کند!
سینما و روحانیت از نظر من جداشدنی نیستند. افرادی که در سینما از روحانیت فیلم ساختند وظیفه‌ طلبه‌ها را انجام داده‌اند و من طلبه دست همه‌ آن‌ها را می‌بوسم. یک عده‌ای از فحش دادن به سینما نان می‌خورند! و اساساً هر اثری ساخته شود آن‌ها فحش خواهند داد. آن فحش را هم از منبرهای بین‌المللی رسانه‌ای می‌دهند.
باید بگویم من به شخصه با انبوهی از فیلم‌نامه‌های متوقف شده در مورد روحانیت روبه‌رو هستم؛ آن هم به ظلم و دروغ. انبوهی از فیلم‌نامه متوقف شده در سینما دیده‌ام که روی آن نوشته شده قم رد کرده است و برای من همیشه سؤال بوده که چه کسی و با چه سلیقه‌ای این کار را انجام داده است.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه