3 هزار کیلومتر پیاده‌روی برای زیارت ثامن‌الحجج(ع)

روایت شگفت‌انگیز شیخ صدوق از زائری مصری که هزار و 60 سال پیش به مشهد آمد

3 هزار کیلومتر پیاده‌روی برای زیارت ثامن‌الحجج(ع)

محمـدحسیـن نیکـبخت

قدیمی‌ترین زائران شناخته شده حرم امام رضا(ع) زائری از اهالی مصر بود که در میانه قرن چهارم هجری قمری به مشهدالرضا(ع) رسید و توفیق زیارت مرقد مطهر را پیدا کرد. امروز و در صفحه نخست رواق قصد دارم شما را به سفری تاریخی دعوت کنم؛ ببرمتان به هزار و 60 سال پیش و با حمزه مصری و داستان شگفت‌انگیز زندگی او آشنایتان کنم.

ارادتی ریشه‌دار در میان اهالی مصر
در میان اهالی مصر، صرف نظر از نوع مذهبی که دارند، حتی در روزگار ما هم علاقه‌مند به اهل‌بیت(ع) کم نیستند. آن‌ها از سال 288 تا 550 خورشیدی، به مدت بیش از 262 سال زیر پرچم خلفای فاطمی زندگی کردند؛ حکومتی که مذهب رسمی‌اش یکی از مذاهب منسوب به شیعیان بود. در این کشور، مرقد منسوب به حضرت زینب(س) در قاهره از احترام ویژه‌ای نزد مردم برخوردار است و پیروان همه مذاهب اسلامی، برای زیارت این مرقد که به «مقام سیده زینب(س)» شهرت دارد، از دور و نزدیک به قاهره می‌روند. بنابراین وقتی می‌شنویم که فردی مصری در حدود سال 340 خورشیدی به قصد زیارت حرم مطهر امام رضا(ع)، مسافتی بیش از 3هزار کیلومتر را با پای پیاده طی می‌کند و با قبول سختی‌ها و عبور از موانع دشوار و متعدد، خودش را به مشهد می‌رساند، نباید زیاد شگفت‌زده شویم. این علاقه به خاندان رسالت و اهل ‌بیت عصمت و طهارت(ع) در میان اهالی سرزمین باستانی مصر، دیرپا و ریشه‌دار است. بگذریم؛ قصه ما به حدود سال 340 خورشیدی بازمی‌گردد؛ زمانی که حمزه مصری تصمیم گرفت از اسکندریه به سوی خراسان بیاید. آیا او نخستین زائری بود که از مصر به مشهد آمد؟ نمی‌توان دقیق گفت؛ چون اصلاً بعید نیست که مصریان بسیاری پیش از حمزه خودشان را به مشهد رسانده و به زیارت امام(ع) نائل شده باشند. اینکه ما اطلاعاتی درباره حمزه مصری داریم، به دلیل توجه و دقت نظر شیخ صدوق، محدث و فقیه نامدار شیعه در قرن چهارم هجری قمری است. شیخ صدوق در کتاب ارجمند «عیون اخبارالرضا(ع)» داستان زیارت حمزه مصری و اتفاقات شگفتی که برای او افتاده ‌است را به تفصیل آورده و این حکایت را انتهای کتاب خود به نقل از ابوالحسن علی بن حسن قهستانی روایت می‌کند؛ شخصی که ظاهراً از صاحب‌منصبان آن روز خراسان بوده و گرایش‌های شیعی آشکاری داشته ‌است.

ورود حمزه به روضه منوره
ابوالحسن علی بن حسن قهستانی داستان حمزه مصری را برای شیخ صدوق چنین روایت می‌کند: من در مرورود (شهری در شمال خراسان قدیم) بودم و در آنجا با مردی از اهالی مصر دیدار کردم. آن مرد مصری نامش حمزه بود. با او همکلام شدم و دانستم که به قصد زیارت مرقد علی بن موسی‌الرضا(ع) از زادگاه خود خارج شده ‌است؛ او تعریف می‌کرد: من پس از تحمل سختی‌های فراوان به مشهد رسیدم. هنگام غروب آفتاب بود و توانستم پیش از آنکه درهای روضه منوره بسته شود، وارد آن گردم و به نماز مشغول شوم. در این زمان بود که خادم حرم پیش آمد و گفت باید از روضه خارج شوم، زیرا باید درهای آن را ببندد و کسی نباید داخل روضه منوره بماند. من بی‌تابی کرده به او گفتم که بگذارد داخل روضه منوره بمانم و تا صبح به عبادت مشغول باشم و او نیز برای راحتی خیالش، درها را ببندد و برود. پس از مدتی صحبت، بالاخره خادم پذیرفت. او رفت و در را پشت سرش قفل کرد و من در روضه منوره، آن شب را تنها ماندم.

آن ساعات پرشور و سراسر معنویت
حمزه مصری ساعتی را در داخل روضه منوره، در تنهایی و سکوت به عبادت گذراند؛ فکرش را بکنید که قرار گرفتن در چنین موقعیتی، چقدر می‌تواند روح انسان را از معنویت سرشار کند؟ حمزه در ادامه سخنانش می‌گوید: پاسی از شب گذشت و من که راه درازی را برای رسیدن به مشهد پیموده بودم، از فرط خستگی به دیوار روضه منوره تکیه دادم و ناخواسته خوابم برد. در همان حال، در خواب دیدم که روی دیوار مقابل من نوشته است: «مَن سرّه أن یری قبر ابرؤیته / یفرج الله عمن زاره کربه / فلیأت ذا القبر ان الله أسکنه / سلاله من نبی الله منتجبه»؛ هر کس دوست دارد قبری را زیارت کند که خداوند از زائر آن رفع همّ و غم و حزن کرده و فرجی در کار او دهد پس بیاید این قبر که خداوند یک تن از دودمان محمد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را در آن مسکن داده‌ است، زیارت کند. (ترجمه: علی‌اکبر غفاری) حمزه مصری از جا برخاست و باز نوشته‌ها را روی دیوار مشاهده کرد. با آب مختصری که همراه داشت، تجدید وضو کرد و دوباره به نماز ایستاد و تا نزدیک سحر به عبادت مشغول بود. در آخرین سجده، وقتی سر برداشت، دید که دیگر نشانی از آن نوشته بر دیوار نیست. حالا دیگر صبح فرارسیده و خادم در را برای زائران گشوده بود. حمزه مصری چند صباحی در مشهد ماند و از فیض زیارت حضرت ثامن‌الحجج(ع) بهره‌مند بود و پس از گشت و گذاری در خراسان، به سوی زادگاه خویش بازگشت، اما آن خاطره شگفت‌انگیز و آن خواب تأثیرگذار را هیچ‌گاه از یاد نبرد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه