نقش قصه در تربیت دینی
مصطفی رحماندوست بر این عقیده است وقتی برای بچهها قصه میگوییم، آنها در سکوتی کامل به آن گوش میدهند؛ اما این سکوت، فریادِ همذاتپنداری است. کودک با شروع قصه، در درون خودش بازیگری تمام عیار میشود که همراه با شخصیتهای قصه رفتار میکند. او در تمام حوادث حضور دارد، خود را جای قهرمان قصه میگذارد، گریه میکند، میجنگد، میخندد و با آرمانها و هدفهای شخصیتهای داستان همراه میشود. کودک مانند کارگردان قهاری میشود که یکتنه رویدادها و شخصیتها را میسازد و در واقع، تجسم و تصور خلاق قصه را کارگردانی میکند. همچنین، کودک در طول قصه همراه با شخصیتها و قهرمان قصه تصمیم میگیرد. از کوچکترین فرصتی که برایش پیش میآید بهره میبرد و ارزش وقت را میشناسد. او به همراه قهرمان قصه تلاش میکند و برای رسیدن به هدفی که مطرح است، پا به پای او حرکت میکند و سر همه صحنهها حاضر میشود و از اینجاست که همه تجربههای قصه را در گنجینه ذهنش میریزد و در زمانهای مناسب از این ذخیره ذهنی استفاده میکند و این همان تأثیر جادوی قصه است.
در تمام طول قصه کودک و نوجوان تماشاگر دنیای زیبایی هستند که قصهگو برایشان به تصویر میکشد. کودک قصه را میشنود، نه حسرت قهرمان را میخورد و نه حسادت میورزد؛ بلکه رابطهای صمیمی با قصه برقرار میکند. کودک همه چیز را درک میکند و پا به پای قهرمان قصه میتواند بر مشکلات غلبه کند. کودکان با همذاتپنداری در قصهها میتوانند تمام چیزهای نداشته خود اعم از عروسک و خوردنی و پوشیدنی و یا شخصیتهای نداشتهشان مانند مادر، پدر یا مادربزرگ را تجربه کنند و با آنها اُنس بگیرند. حتی کودک میتواند حقی را که از او دریغ شده، در قصه بیابد.
قصه به کودک فرصت میدهد تمام خواستهها و محتواهایی ناخودآگاه خود را تعبیر کند و محیط زندگی را بشناسد. در واقع، دوره کودکی زیربنای دورههای دیگر زندگی فرد است و داستان میتواند در محکمسازی این زیربنا مؤثر باشد. همچنین، قصه به کودک میآموزد چطور شخصیتش را رشد دهد و به کمال برسد. قصه به کودک کمک میکند بحرانهایی مانند بحران عاطفی، اجتماعی و استقلالطلبی را پشت سر بگذارد و خود را از میان گل ولای بیرون بکشد و اضطرابهای درونیاش را تخلیه کند.
همچنین، پایان خوش قصه خیال آسودهای به او میبخشد. نکته درخورتوجه این است هر موقع کودکان از چیزی میترسند و با خود کشمکش دارند و پدر و مادر، آنها را نادیده میگیرند، در عوض، قصهها این ترسها و اضطرابهای کودکان و نوجوانان را جدی میگیرند و مستقیم دربارهشان صحبت میکنند. ترس از مرگ، ترس از جدایی، ترس از سرزنش و...، ترسهایی در کودک هستند که وقتی قصه با این جمله پایان مییابد که آنها تا سالیان سال با هم به خوبی و خوشی زندگی کردند، از بین میروند و کودک دیگر فریب نمیخورد.
در تمام طول قصه کودک و نوجوان تماشاگر دنیای زیبایی هستند که قصهگو برایشان به تصویر میکشد. کودک قصه را میشنود، نه حسرت قهرمان را میخورد و نه حسادت میورزد؛ بلکه رابطهای صمیمی با قصه برقرار میکند. کودک همه چیز را درک میکند و پا به پای قهرمان قصه میتواند بر مشکلات غلبه کند. کودکان با همذاتپنداری در قصهها میتوانند تمام چیزهای نداشته خود اعم از عروسک و خوردنی و پوشیدنی و یا شخصیتهای نداشتهشان مانند مادر، پدر یا مادربزرگ را تجربه کنند و با آنها اُنس بگیرند. حتی کودک میتواند حقی را که از او دریغ شده، در قصه بیابد.
قصه به کودک فرصت میدهد تمام خواستهها و محتواهایی ناخودآگاه خود را تعبیر کند و محیط زندگی را بشناسد. در واقع، دوره کودکی زیربنای دورههای دیگر زندگی فرد است و داستان میتواند در محکمسازی این زیربنا مؤثر باشد. همچنین، قصه به کودک میآموزد چطور شخصیتش را رشد دهد و به کمال برسد. قصه به کودک کمک میکند بحرانهایی مانند بحران عاطفی، اجتماعی و استقلالطلبی را پشت سر بگذارد و خود را از میان گل ولای بیرون بکشد و اضطرابهای درونیاش را تخلیه کند.
همچنین، پایان خوش قصه خیال آسودهای به او میبخشد. نکته درخورتوجه این است هر موقع کودکان از چیزی میترسند و با خود کشمکش دارند و پدر و مادر، آنها را نادیده میگیرند، در عوض، قصهها این ترسها و اضطرابهای کودکان و نوجوانان را جدی میگیرند و مستقیم دربارهشان صحبت میکنند. ترس از مرگ، ترس از جدایی، ترس از سرزنش و...، ترسهایی در کودک هستند که وقتی قصه با این جمله پایان مییابد که آنها تا سالیان سال با هم به خوبی و خوشی زندگی کردند، از بین میروند و کودک دیگر فریب نمیخورد.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه