دست‌هایش بوی نارنگی می‌دهد

دست‌هایش بوی نارنگی می‌دهد

رقیه توسلی

 از وقتی چشمم افتاده به روسری ترکمنی‌اش، دارم با مغزم کلنجار می‌روم که این خانوم کیست که این قدر نگاه آشنایی دارد؟ که بالاخره یادم می‌افتد. بله خودش است، «تیکا»جان. تیکاجانی که واسطه شد صاحب باغ مرکبات رضایت بدهد از تلاش کارگران بانویش عکاسی کنم. همان که سر نترسی داشت و هر وقت می‌خواستی پیدایش کنی بالای نردبان بود. همان که می‌گفتند برای خودش یک پا مرد است. همان که فهمیدم دو برادر معلولش را سال‌هاست یک تنه، تر و خشک می‌کند. و یک روز که همراهشان دست به دوربین شده بودم، با داسش ماری را سر به نیست کرد. مار سیاهی که گویا تا چند قدمی‌ام خزیده بود.
چهار سالی گذشته از آن روزهای نارنجی و امروز کاملاً اتفاقی توی حیاط بیمارستان می‌بینمش. جلو می‌روم. نشسته روی ویلچر. همان لحظه اول می‌شناسدم و قبراق مثل همیشه می‌گوید؛ احوال خانوم سکندری‌خور؟
از ته دل می‌خندیم. بالای سه چهار بار لیز خوردن و نقش بر زمین شدن، باعث شد آن روزها مفتخر شوم به این عنوان.یاد خاطرات می‌افتم. یاد آن ده دوازده کارگر که سه روز باهاشان دمخور شده و زندگی کردم. یاد آن‌ها که می‌گفتند؛ تیکا، سرکارگر بدعنق ماهیست! ماه شب چهارده!
انگار که از نگاهم سؤالم را خوانده باشد می‌گوید: هیچی بابا. یک ساله وضعم اینه. دکترا میگن از دو حالت خارج نیست. یا خوب میشی یا خوب نمیشی... و تنهایی می‌زند زیر خنده. نگرانی‌ام را که می‌بیند توضیح می‌دهد؛ جان خاخر! شما که خَوِرنگارید و عکس انتشار میدی بیا چند تا دیگه هم بنداز مردم بدونن دنیا خیلی اشکنک داره. بنویس رفیق باکلک، نَبِردِبون. و خندان دست‌هایش را می‌کشد روی صورتم. دست‌های زمختش بوی نارنگی می‌دهند هنوز.
دوست دارم بگویم: تورو خدا بگو دوباره خوب میشی میری وسط باغ پرتقال و لیمو برا خودت رئیس بازی درمیاری و جولون میدی...  توروخدا مزاحُ بذار کنار تیکاجان و یه جواب درست بده ببینم بیمه هستی؟ الان پرستاری و معیشتتون چطوریاست؟ 
البته که این‌ها را نگفتم. شاید نمی‌خواستم سرکارگر احساس عجز کند آن هم حالا که النگو طلا گذاشته و روسری قرمز ترکمنی کرده سرش. حالا که عطر یاس زده و آمده شهر به قول خودش هوایی به کله‌اش بخورد.

پی‌نوشت
تیکاجان از حالِ اعظم و ونوشه و طلعت و مادررضا و حواخانوم و سیده کبری و خاله‌طاهره هم باخبرم کرد. گفت که چقدر خواهری کردند برایش با اینکه خودشان گاهی دو باغچین می‌رفتند کایری و جان به تنشان کم بود.

سنجاق
امام صادق(ع) :کسی که به دنبال روزی حلال، روز خود را خسته و درمانده سپری کرده، بداند كه شب را با گناهان آمرزیده سپری خواهد کرد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه