کمال همنشین

کمال همنشین

رقیه توسلی

 پشت سرم می‌آید و با موبایل حرف می‌زند. مادر نگرانی که به‌شدت دست به دامان مادر دیگری شده. دست به دامان مادر «سروش». همان پسری که فکر می‌کند دارد پسرش را از راه به‌در می‌کند:
لطفاً چند دقیقه به من گوش کن. یک هفته ست «کیان» داره حرف تتو میزنه توی خونه. بررسی می‌کنم می‌بینم بله بازم از اثرات حشرونشر با آقاسروش شماست ... آقا مچشو داده خالکوبی کردن. یکساله هر اندازه من و پدرش و جناب مشاور، براش از عاقبت بی‌علاقگی به درس می‌گیم، بی‌فایده ست... چون آقا سروش داره از تفریحات باحال‌تری استفاده می‌کنه. چون سوئیچ ماشینش رو در اختیار دوستش میذاره. چون داره سطح مالی زندگی خودشو به خورد کیان بی تجربه من میده... از کدوم شاهکار سروش خان بگم اصلاً؟ امروزهم که از تو بالکن می‌بینم شازده تون سیگارم دود میکنه. دیدم نه نمیشه این‌طور. باید اتمام حجت را با شما بکنم...کیان  حرف ما رو نمی‌شنوه دیگه. مسخ شده. دوستش داره آینده‌اش رو خراب می‌کنه... ».
از خیر خرید سوپر و میوه فروشی می‌گذرم و همین‌طور به پیاده روی ادامه می‌دهم که همراه قصه باشم. همراه داستان این خانوم و جوش و خروش مادرانه اش. می‌خواهم بدانم ته ماجرا چه می‌شود. اما صدایش قطع می‌شود و جایش را بوق‌ها و سلام علیک دو پیرزن می گیرد. دقایقی منتظر می‌مانم اما خبری نمی‌شود. برمی‌گردم، هیچ کس پشت سرم نیست. مادر کیان رفته. مادری که آخرین جمله اش توی سرم تمام نمی شود: « برا تربیت فرزندم دریغ نمی کنم. زندگی به آدمای باکیفیت، احتیاج داره».

سؤال
آیا آدمِ باکیفیت و به‌دردبخور و امن و مثمری هستیم؟
آیا حالمان از داشتن خودمان خوب است؟

سنجاق
امیرالمؤمنین (ع) : همنشینی با بدان، بدی را به روح آدمی وارد می‌کند. مانند باد که اگر از جای بدبویی بگذرد، بو را با خود می‌آورد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه