موعظه
چرا همه شاگردان آیتالله قاضی بهجت و طباطبایی نشدند ؟
اگر انسان قدر این حجت باطنی که خدا به او داده را بداند و خودش را تحت کفالت عقلش در بیاورد «لَئِن شَکَرْتُم لَأَزِیدَنَّکُم» تحت کفالت امامش هم قرار میگیرد «ان لِلهِ علی الناس حجه ظاهره وهم الانبیاء و حجه باطنه و هو العقل».انسان اگر از عقل خودش استفاده نکند از استاد اخلاقش بهرهمند نمیشود. اینهایی که شاگرد آیتالله قاضی بودند همهشان آقای بهجت و آقای طباطبایی نشدند، اینها درجه کفالت عقلشان نسبت به خودشان بالا بود، بهرهای هم که از آقای قاضی گرفتند بالا بود. کسی نگوید اگر من استادی مثل آقای قاضی ببینم چه جور اطاعتش میکنم یا چنین وچنان، برو ببین عقلی که خدا بهت داده چه جوری اطاعتش میکنی، همان کاری که میخواستی همراه با آقای قاضی بکنی با عقلت بکن. این نعمتی است که اگر انسان قدرش را دانست میشود «لَإن شکرتم» و نتیجهاش «لأزیدنّکم» است؛ یعنی از حجت باطنی ترقی میکنی میرسی به حجت ظاهری. تمام کسانی که دلشان میخواهد از دین بهرهمند شوند، باید از عقلشان خوب استفاده کنند، تمام کسانی که از دین محروم شدند قبلاً از عقلشان خوب استفاده نکردند. عقل انسان مثل انبیاست هر چه انبیا میگویند عقل انسان هم به انسان میگوید، انبیا میگویند لغو نگو، لغو گوش نکن، عقل هم میگوید «کلّما حَکَمَ بِهِ الشَّرع حَکَمَ بِهِ العقل» چون هر دو حجت هستند، هر دو از یک کارخانه آمدند آن که انبیا را حجت کرده عقل را هم حجت کرده. خدای تعالی عقل را حجت ظاهریه قرار داد، از این به بعد انسان خودش میداند؛ آنچه به عهده خدا بوده انجام داده، حال اگر انسان به وظیفهاش توجه نکرد، خودش میداند. هر که به هر جا رسید از همین جا رسید که به خودش کمک کرد. بزرگترین کمک انسان به خودش این است که عقلش را امام جماعت خودش قرار بدهد؛ همان طور که کسی زودتر از امامش رکوع نمیرود زودتر از او سر از رکوع برنمیدارد، حرکت نکند تا عقلش حرکت نکند سخن نگوید تا عقلش سخن نگوید، گوش بگیرد ببیند عقلش چه چیزی میگوید همان را بگوید، عقلش میگوید صبر کن صبر کند، عقلش میگوید تأخیر نکن تأخیر نکند. اینکه انسان جوش میزند یک معلم اخلاقی داشته باشد، اگر معلم اخلاق داشتم چه میکردم چی میشد، این عقل از معلم اخلاق معتبرتر است، چون معلم اخلاق حجت نیست، معصوم نیست ولی عقل تو حجت است، منتها عقل برای آنچه میداند معصوم است.