printlogo


قیامت کمرنگ شده است

ما را عبث خلق نکرده‌اند... ما اینجا مسافریم. «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»، آخر کار کجاست؟ ملاقات پروردگار است.
باور معاد مهم است، جبهه‌ها چرا بوی خدا می‌داد؟ چرا در جبهه‌ها سرتاسر بوی ایمان، همه جا را گرفته بود و امروز چه شده است، مقداری ایمان‌هایمان بو گرفته است؟ 
آن روز تمام آن خاکریزها با هیمنه‌شان پشت همت بچه‌های ما جبهه گرفته بودند اما امروز یک عده پشت میزهایشان موقعیت گرفته‌اند.  چه فرقی کرده است؟ جبهه‌ها بوی مرگ می‌آمد و قیامت با همه وجود حس می‌شد... از این چنگ به دنیا انداختن خبری نبود، اما حالا باور قیامت کمرنگ شده است.
حتی منبرها از تذکرات اخروی تهی است، غالباً بشارتی صحبت می‌کنیم و از فضائل اهل بیت(ع) و از شفاعت می‌گوییم و بعد هم می‌گوییم دسته‌جمعی ان‌شاءالله با هم می‌رویم بهشت... نه... کار سخت است. اگر کسی قبر و قیامت را باور کند توحیدش کامل می‌شود.
حضرت امام(ره) یکسری شاگردهای عرفانی در  مدرسه سلماسی قم و نجف پای درس عرفان نظریشان می‌نشستند... یکسری فارغ‌التحصیل یک شبه هم داشتند؛ 13سالش بود، اما فهمید خدا هست، برای اینکه مرگ برایش شیرین شده بود. امام می‌گفت من به این‌ها غبطه می‌خورم... امام یکسری شاگردهایی داشت که این‌ها با همه وجودشان خدا را دیده بودند... لبریز از توحید شده بودند این‌ها چه کسانی بودند؟ 
این‌ها مثل شهید محمد جهان‌آرا بودند... مثل شهید خرازی‌ها بودند، ما قرآن را تلاوت می‌کنیم که نگوییم ماه رمضان ختم قرآن نکردیم... اما این‌ها قرآن را دیدند که «کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله»... خدا را در فتح خرمشهر دیدند که امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد. این‌ها فانی در توحید بودند. این‌ها کسانی‌اند که آیت ربانی – آیت‌الله شهید دستغیب- می‌گوید حاضرم 70سال سجاده‌نشینی و عبادتم همه را یک جا بدهم دو رکعت از آن نمازهایی که این‌ها با پوتین‌هایشان پشت خاکریزها با آن عقیده توحیدی و باور معادی خوانده‌اند معاوضه کنم! این‌ها فهمیدند خدا کیست.
شهید جهان‌آرا می‌گوید: شهر سقوط کرد خیلی دلتان شور نزند، خدا هست. به یاری خدا دوباره فتحش می‌کنیم... شهید خرازی در حمله اول با 250 نفر آغاز کرد در حالی که در مقابلش 19هزار نفر بودند. آیا این همان «فئه قلیله» نیست که به اذن‌الله غوغا می‌کند و  11هزار اسیر ماحصلش می‌شود؟