سیاهه ای برای درگذشت ناگهانی مصطفی لشکری خبرنگار ارزشمند انقلاب
زیارتت قبول آقامصطفی!
یادداشتهایی بهیاد مصطفی لشکری، خبرنگار فقید روزنامه قدس که در راه بازگشت از زیارت کربلا در حادثه رانندگی دار فانی را وداع گفت
امیر سعادتی بعضیها را خدا خلق کرده برای دیده نشدن، گویا فقط خودش میخواهد آنها را ببیند و تازه وقتی نباشند جای خالیشان حس خواهد شد. «مصطفی لشکری» از آن آدمها بود. بودش از نمودش خیلی بیشتر بود. مخصوصاً در کار ما (روزنامهنگاری) که مبتنی بر سه ضلع «تولیدِ جمعیِ منظم» است چون خیلی از ما لااقل در یکی از این اضلاع میلنگیم و بروز و ظهورمان در دیگر اضلاع بیشتر میشود و کسی که جامعتر باشد معمولاً فدای جمع میشود و کارش دیده نمیشود.
در «تولید» آدمی چندبُعدی بود. در دانشگاه امام حسین(ع) شیمی خوانده بود و سرِ علاقه به علوم انسانی و معارف اهلبیت(ع) در کارشناسیارشد «تاریخ اسلام» خواند. به زبان عربی مسلط بود و سالها پیش دوره 12ترمی «صدی الحیات» را تمام کرده بود. در حوزه بینالملل صاحبنظر بود و به جریانات سیاسی و فکری جهان اسلام مسلط. «خبر» را میشناخت، «یادداشت» مینوشت و «گفتوگو»های خوبی میگرفت. از آن طرف گِلش و سرشتش فرهنگی بود و با خواهر و خانواده محترمش اولین کتابخانه تخصصی کودک مستقل در کشور (به نام بچههای آسمان) را اداره میکردند. چنین آدمی تقریباً در همه سرویسهای روزنامه میتوانست کار کند، برای همین عصای دست مدیریت رسانه و آچارفرانسه تحریریه بود.
در جهتگیری فکری و سیاسی آزاده بود و برای اعتقادش کار میکرد. در رسانههای ارگانی (مثل شهرآرا و قدس) به خاطر تغییرات سیاسی دورهای به مرور زمان سلیقههای مختلفی کنار هم کار میکنند. برای همین شاید دوستانی بودند که سلیقه فکری و سیاسی مثل من و او را نپسندند. اما او زلال و یکرنگ بود و قابل پیشبینی. رنگ عوض نمیکرد و حرف و عملش یکی بود و برای همین برای همه تحریریه شخصیتی محترم و قابل تحسین داشت.
اما در کار جمعی و منظم که به «مدیریت رسانه» برمیگردد مصطفی کاردرستِ درستکار بود. بعضیها بهراحتی هر کاری را قبول میکنند و بعد هم خرابش میکنند اما او خیلی سخت قبولِ مسئولیت میکرد و اگر قبول میکرد درست انجامش میداد. خیالت راحت بود کاری که برعهده میگرفت ریختوریز نداشت.
روزی که در تحریریه نبود جای خالیاش احساس میشد و به چند نفر فشار میآمد و تازه میفهمیدی این مرد به اندازه چند نفر کار میکرده است. در کار تیمی «ستون» بودن یعنی اینکه ستونها معمولاً مانع فرض میشوند و اگر نباشند سقفها فرو میریزند. به موقع بود و میدانست روزنامهنگاری یعنی مثل ساعت کار کردن. در کار تیمی نظم را میشناخت و به تیم نظم میداد و البته تقوایش منظمش کرده بود. «مصطفی لشکری» در شهرآرا و قدس تکیهگاهی مهم بود. در برابر شلختگی و بینظمی که آفت کار روزنامهنگاری است محکم بود ولی از کسی کینه نداشت و برای همین به مرور زمان به عنوان «آقاناظم تحریریه» مورد قبول و وثوق واقع میشد.
حالا باید آرشیو شهرآرا و قدس را به دنبال مطالب او با اشک ورق بزنیم و با دیدن هر صفحه یاد خاطرهای بیفتیم. هیچ وقت فکر نمیکردم روزی بخواهم در غم مثل اویی بنویسم. حیف شد! زود بود! به تکپسر بودنش که فکر میکنی دلت آتش میگیرد... به دختردار بودنش هم... به مرتبپوشی و خوشسیماییاش هم... بارها به شوخی به او گفته بودم تو شبیه چهره اولیا در نقاشیهای قهوهخانهای تعزیه امام حسینی... .
از همه مهمتر او خادم بارگاه رضوی بود و خوشا به سعادتش که بین دو زیارت (زیارت امام حسین(ع) و امام رضا(ع)) از این دنیای فانی رفت و آسمانی شد. ماه گذشته، صبح زودِ جمعهای که برای زیارت قبر مادرم به بهشترضا(ع) میرفتیم ماشین داشت از محل تصادفی که یک سال پیش منجر به فوت او شد (زیر پل عابرپیاده میدان شهید گمنام به سمت پنجراه) عبور میکرد و قلب من به تپش افتاده بود. به پل که نزدیک شدیم روی تابلویی که به پل نصب شده بود این حدیث دلم را آرام کرد و اشکم را جاری: «اى پسر شبيب! اگر میخواهى بر غمی گريه كنى، بر حسين(ع) كن...»
و در ادامه این حدیث رضوی آمده است: «اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زيارت حسین(ع) برو».
حرفهای ما هنوز ناتمام ...
تا نگاه میکنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود!
آزادمردی از جنس رسانه
مصطفی فاطمی نسب اگر با شاخص آزادگی و حریت در جمع روزنامهنگاران و خبرنگاران بگردیم، شاید مثل او به تعداد انگشتان دست هم پیدا نکنیم و اگر با شاخص هزینه دادن در این مسیر جستوجو کنیم، قطعاً مثل آقا مصطفی به ندرت پیدا خواهیم کرد. گاهی عدهای حرفی پشت سر مسئولی میزنند و یا نهایتاً در جلسهای با هزار عشوه و فریب و خنده، متلکی به صاحبمنصبی میاندازند و تا یک سال به اسم آزادگیشان در فضای سیاسی فاکتور میکنند و همین که کار جدی میشود، فوری ادبیاتشان تغییر میکند و میگویند: به هرحال هر کاری نقصهایی دارد مهم نیت شماست که خیر است ان شاءالله.
برخی عادت دارند وقتی از قطع حقوق و مزایای رفاهی میترسند، شاخصهها را به اندازه موقعیت جدید کوتاه و بلند میکنند تا خودشان را در وضع موجود ابقا کنند. اما مصطفی هزینه میداد (سال 96 که مجبور به ترک یکی از رسانهها شد) اما دست به شاخصههای اعتقادیاش نمیزد و مگر نام مرد، چیزی جز این است؟
مصطفی لشکری، مترجم توانمندی بود، تاریخ پژوه مسلطی بود، کارشناس خبره بینالملل بود، اما آنچه او را ممتاز میکرد همین حریت و اصول ثابت ارزشیاش در زندگی شخصی و کاریاش بود.
او واقعاً هیچگونه تعلقی به هیچ جریانی اعم از سیاسی و فرهنگی نداشت و با عینک شاخصههای گفتمان انقلاب، همه را نقد میکرد. از قضا حق و حقیقت برایش به اندازه زندگی و حتی بیشتر از آن اهمیت داشت و همین حقمحوریاش موجب شده بود هر کسی دل در گرو حقیقت و آزادگی دارد، شخصیت او را تحسین کند.
این روزها که مشغول مطالعه مبانی روزنامهنگاری و رسانه در سخنرانیهای امام(ره) هستم بیشتر دلم میسوزد که مصطفی چقدر به این مبانی نزدیک و متعهد بود. مصطفی به تبعیت از امام(ره) و رهبری معظم، مصلحتسنجی بیجا را پرتگاه نظام میدانست و معتقد بود گاهی همین تعارفات اشتباه ما با هم، منجر به ناکارآمدی در بسیاری از حوزههای انقلاب شده است. وقتی از ناکارآمدیها حرف میزد، رگ غیرتش بالا میزد و آشفته میشد که چطور انقلاب اسلامی به پای ندانمکاری و حزب بازیهای عدهای ذبح میشود. در این 10 سال رفاقت و همکاری ما با هم به جرئت میتوانم بگویم غیرتمندتر از او نسبت به انقلاب اسلامی ندیدم.
از لحظهای که خبر را شنیدم تا هم اکنون که این کلمات را تایپ میکنم سراسر وجودم افسوس است که چرا قدر این همه دانش و تجربه و آزادگی را ندانستیم و حالا که رفته، چه کسی میتواند جای خالی او را پر کند؟
وقتی پیش امیر غزنوی از خواجه احمد یاد میکنند، میگوید: دریغ احمد یگانه روزگار، چنو کم یافته میشود... و اگر باز فروختندی، ما را هیچ ذخیره از وی دریغ نبودی .
کاش مثل مصطفی باز هم داشتیم... کاش...
بدرود مرد اخلاقِ عرصه رسانه
مهدی خالدی او را از آغاز ورود به عرصه رسانه میشناختم، حدوداً 10 سال پیش. با وجود آشنایی اندک در ابتدای کار هر زمان که مشکلی پیش میآمد به سراغش میرفتم. مصطفی هم هر چه در چنته داشت، چه در عرصه علم رسانه و چه در حوزههای تخصصی سیاسی و بینالمللی بیهیچ چشمداشتی عرضه میکرد.
با گذشت زمان بیشتر با او دمخور شدم. اگر ابتدا برای رفع ایرادات صفحه روزنامه به او رو میکردم و وی را به سبب دور بودن از حاشیه و سر و صدا به عنوان مرد اخلاق عرصه خبرنگاری میشناختم، اما این اواخر با آگاهی از سطح معلومات علمی به او رجوع میکردم. فهم عمیقش از موضوعات برایم جذاب بود.
یادم هست تقریباً دو سه سال پیش، اعتراضات داخلی در عراق بالا گرفته بود. یک سوی داستان طرفداران مقتدی صدر رهبر جریان صدر بودند که در راه عافیتطلبی و حفظ آرامش کشورشان، حتی به حرف مراجع هم وقعی ننهاده و به هیچ صراطی مستقیم نبودند. کار تا جایی بالا گرفته بود که برخی در درون ایران خواهان پشت کردن تهران به مقتدی و حتی تنبه او بودند. خب طبیعی بود من هم که در عرصه بینالملل قلم میزدم به سمت چنین تحلیلی گرایش پیدا کنم. در نهایت برای شناخت بیشتر آنچه در همسایه غربی میگذرد سراغ مصطفی رفتم. در ابتدا گمان بردم او هم ممکن است به شیوه کوچه و بازاری سرتاسر جریان صدر را درهم بکوبد. اما تنها چند دقیقه حشر و نشر با او کافی بود تا به عمق آگاهی وی از مسائل بینالملل پی ببرم. از پیشینه خاندان صدر شروع کرد و سپس خاندان حکیم و بحرالعلوم را زیر ذرهبین برد. او که به سبب تسلط به زبان عربی با محیط کشورهای منطقه هم مأنوس بود به حدی دقیق اوضاع کشور همسایه را تحلیل کرد که من به اصطلاح متخصص متحیر ماندم.
این روزها که جنگ غزه و جنایات بیپایان رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان برقرار است، بیشتر سراغش میرفتم. مصطفی هم با همان ذکاوت و ریزبینی علمی و البته آرامش همیشگی پرده از اصرار محیط بینالمللی برداشته و به بهترین شکل ممکن سقوط قطعی دشمن اشغالگر را برایمان به تصویر میکشید.
صبح دیروز اما دیدن یک نوشته باورناپذیر من را در شوک و غمی بزرگ فرو برد. انگار دنیا یک باره بر سرم آوار شد، مصطفی لشکری همکار عزیزمان درگذشت. با دیدن این متن تلگرامی ناخودآگاه گوشی را برداشته و نگاهی به آخرین پیام او انداختم؛
سلام حاجی
امروز عجلهای رفتم نشد خداحافظی کنم
ما هم رفتنی شدیم کربلا
خوبی بدی دیدین حلال بفرمایید
ان شاءالله نایب الزیاره هستیم ...
پر کشیدن مصطفی عزیز هم مانند زندگی او آرام و بیصدا بود و همه ما متعجب ماندهایم در غم هجران این دوست. او البته همانگونه که میپسندید به دیدار معبود شتافت، در مسیر عرض ارادت به مولایش اباعبدالله حسین(ع). همکار مهربان و دلسوزمان زائرالحسین(ع) بامداد چهارشنبه در مسیر بازگشت از سفر اربعین دچار سانحه تصادف شده و به رحمت ایزدی پیوست. بدرود مرد اخلاق عرصه رسانه. این بار این منم که عاجزانه از تو میخواهم اگر بدی از من دیدهای حلال کنی و به بزرگی خودت ببخشی. سفرت به سلامت انشاءالله.
در «تولید» آدمی چندبُعدی بود. در دانشگاه امام حسین(ع) شیمی خوانده بود و سرِ علاقه به علوم انسانی و معارف اهلبیت(ع) در کارشناسیارشد «تاریخ اسلام» خواند. به زبان عربی مسلط بود و سالها پیش دوره 12ترمی «صدی الحیات» را تمام کرده بود. در حوزه بینالملل صاحبنظر بود و به جریانات سیاسی و فکری جهان اسلام مسلط. «خبر» را میشناخت، «یادداشت» مینوشت و «گفتوگو»های خوبی میگرفت. از آن طرف گِلش و سرشتش فرهنگی بود و با خواهر و خانواده محترمش اولین کتابخانه تخصصی کودک مستقل در کشور (به نام بچههای آسمان) را اداره میکردند. چنین آدمی تقریباً در همه سرویسهای روزنامه میتوانست کار کند، برای همین عصای دست مدیریت رسانه و آچارفرانسه تحریریه بود.
در جهتگیری فکری و سیاسی آزاده بود و برای اعتقادش کار میکرد. در رسانههای ارگانی (مثل شهرآرا و قدس) به خاطر تغییرات سیاسی دورهای به مرور زمان سلیقههای مختلفی کنار هم کار میکنند. برای همین شاید دوستانی بودند که سلیقه فکری و سیاسی مثل من و او را نپسندند. اما او زلال و یکرنگ بود و قابل پیشبینی. رنگ عوض نمیکرد و حرف و عملش یکی بود و برای همین برای همه تحریریه شخصیتی محترم و قابل تحسین داشت.
اما در کار جمعی و منظم که به «مدیریت رسانه» برمیگردد مصطفی کاردرستِ درستکار بود. بعضیها بهراحتی هر کاری را قبول میکنند و بعد هم خرابش میکنند اما او خیلی سخت قبولِ مسئولیت میکرد و اگر قبول میکرد درست انجامش میداد. خیالت راحت بود کاری که برعهده میگرفت ریختوریز نداشت.
روزی که در تحریریه نبود جای خالیاش احساس میشد و به چند نفر فشار میآمد و تازه میفهمیدی این مرد به اندازه چند نفر کار میکرده است. در کار تیمی «ستون» بودن یعنی اینکه ستونها معمولاً مانع فرض میشوند و اگر نباشند سقفها فرو میریزند. به موقع بود و میدانست روزنامهنگاری یعنی مثل ساعت کار کردن. در کار تیمی نظم را میشناخت و به تیم نظم میداد و البته تقوایش منظمش کرده بود. «مصطفی لشکری» در شهرآرا و قدس تکیهگاهی مهم بود. در برابر شلختگی و بینظمی که آفت کار روزنامهنگاری است محکم بود ولی از کسی کینه نداشت و برای همین به مرور زمان به عنوان «آقاناظم تحریریه» مورد قبول و وثوق واقع میشد.
حالا باید آرشیو شهرآرا و قدس را به دنبال مطالب او با اشک ورق بزنیم و با دیدن هر صفحه یاد خاطرهای بیفتیم. هیچ وقت فکر نمیکردم روزی بخواهم در غم مثل اویی بنویسم. حیف شد! زود بود! به تکپسر بودنش که فکر میکنی دلت آتش میگیرد... به دختردار بودنش هم... به مرتبپوشی و خوشسیماییاش هم... بارها به شوخی به او گفته بودم تو شبیه چهره اولیا در نقاشیهای قهوهخانهای تعزیه امام حسینی... .
از همه مهمتر او خادم بارگاه رضوی بود و خوشا به سعادتش که بین دو زیارت (زیارت امام حسین(ع) و امام رضا(ع)) از این دنیای فانی رفت و آسمانی شد. ماه گذشته، صبح زودِ جمعهای که برای زیارت قبر مادرم به بهشترضا(ع) میرفتیم ماشین داشت از محل تصادفی که یک سال پیش منجر به فوت او شد (زیر پل عابرپیاده میدان شهید گمنام به سمت پنجراه) عبور میکرد و قلب من به تپش افتاده بود. به پل که نزدیک شدیم روی تابلویی که به پل نصب شده بود این حدیث دلم را آرام کرد و اشکم را جاری: «اى پسر شبيب! اگر میخواهى بر غمی گريه كنى، بر حسين(ع) كن...»
و در ادامه این حدیث رضوی آمده است: «اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زيارت حسین(ع) برو».
حرفهای ما هنوز ناتمام ...
تا نگاه میکنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود!
آزادمردی از جنس رسانه
مصطفی فاطمی نسب اگر با شاخص آزادگی و حریت در جمع روزنامهنگاران و خبرنگاران بگردیم، شاید مثل او به تعداد انگشتان دست هم پیدا نکنیم و اگر با شاخص هزینه دادن در این مسیر جستوجو کنیم، قطعاً مثل آقا مصطفی به ندرت پیدا خواهیم کرد. گاهی عدهای حرفی پشت سر مسئولی میزنند و یا نهایتاً در جلسهای با هزار عشوه و فریب و خنده، متلکی به صاحبمنصبی میاندازند و تا یک سال به اسم آزادگیشان در فضای سیاسی فاکتور میکنند و همین که کار جدی میشود، فوری ادبیاتشان تغییر میکند و میگویند: به هرحال هر کاری نقصهایی دارد مهم نیت شماست که خیر است ان شاءالله.
برخی عادت دارند وقتی از قطع حقوق و مزایای رفاهی میترسند، شاخصهها را به اندازه موقعیت جدید کوتاه و بلند میکنند تا خودشان را در وضع موجود ابقا کنند. اما مصطفی هزینه میداد (سال 96 که مجبور به ترک یکی از رسانهها شد) اما دست به شاخصههای اعتقادیاش نمیزد و مگر نام مرد، چیزی جز این است؟
مصطفی لشکری، مترجم توانمندی بود، تاریخ پژوه مسلطی بود، کارشناس خبره بینالملل بود، اما آنچه او را ممتاز میکرد همین حریت و اصول ثابت ارزشیاش در زندگی شخصی و کاریاش بود.
او واقعاً هیچگونه تعلقی به هیچ جریانی اعم از سیاسی و فرهنگی نداشت و با عینک شاخصههای گفتمان انقلاب، همه را نقد میکرد. از قضا حق و حقیقت برایش به اندازه زندگی و حتی بیشتر از آن اهمیت داشت و همین حقمحوریاش موجب شده بود هر کسی دل در گرو حقیقت و آزادگی دارد، شخصیت او را تحسین کند.
این روزها که مشغول مطالعه مبانی روزنامهنگاری و رسانه در سخنرانیهای امام(ره) هستم بیشتر دلم میسوزد که مصطفی چقدر به این مبانی نزدیک و متعهد بود. مصطفی به تبعیت از امام(ره) و رهبری معظم، مصلحتسنجی بیجا را پرتگاه نظام میدانست و معتقد بود گاهی همین تعارفات اشتباه ما با هم، منجر به ناکارآمدی در بسیاری از حوزههای انقلاب شده است. وقتی از ناکارآمدیها حرف میزد، رگ غیرتش بالا میزد و آشفته میشد که چطور انقلاب اسلامی به پای ندانمکاری و حزب بازیهای عدهای ذبح میشود. در این 10 سال رفاقت و همکاری ما با هم به جرئت میتوانم بگویم غیرتمندتر از او نسبت به انقلاب اسلامی ندیدم.
از لحظهای که خبر را شنیدم تا هم اکنون که این کلمات را تایپ میکنم سراسر وجودم افسوس است که چرا قدر این همه دانش و تجربه و آزادگی را ندانستیم و حالا که رفته، چه کسی میتواند جای خالی او را پر کند؟
وقتی پیش امیر غزنوی از خواجه احمد یاد میکنند، میگوید: دریغ احمد یگانه روزگار، چنو کم یافته میشود... و اگر باز فروختندی، ما را هیچ ذخیره از وی دریغ نبودی .
کاش مثل مصطفی باز هم داشتیم... کاش...
بدرود مرد اخلاقِ عرصه رسانه
مهدی خالدی او را از آغاز ورود به عرصه رسانه میشناختم، حدوداً 10 سال پیش. با وجود آشنایی اندک در ابتدای کار هر زمان که مشکلی پیش میآمد به سراغش میرفتم. مصطفی هم هر چه در چنته داشت، چه در عرصه علم رسانه و چه در حوزههای تخصصی سیاسی و بینالمللی بیهیچ چشمداشتی عرضه میکرد.
با گذشت زمان بیشتر با او دمخور شدم. اگر ابتدا برای رفع ایرادات صفحه روزنامه به او رو میکردم و وی را به سبب دور بودن از حاشیه و سر و صدا به عنوان مرد اخلاق عرصه خبرنگاری میشناختم، اما این اواخر با آگاهی از سطح معلومات علمی به او رجوع میکردم. فهم عمیقش از موضوعات برایم جذاب بود.
یادم هست تقریباً دو سه سال پیش، اعتراضات داخلی در عراق بالا گرفته بود. یک سوی داستان طرفداران مقتدی صدر رهبر جریان صدر بودند که در راه عافیتطلبی و حفظ آرامش کشورشان، حتی به حرف مراجع هم وقعی ننهاده و به هیچ صراطی مستقیم نبودند. کار تا جایی بالا گرفته بود که برخی در درون ایران خواهان پشت کردن تهران به مقتدی و حتی تنبه او بودند. خب طبیعی بود من هم که در عرصه بینالملل قلم میزدم به سمت چنین تحلیلی گرایش پیدا کنم. در نهایت برای شناخت بیشتر آنچه در همسایه غربی میگذرد سراغ مصطفی رفتم. در ابتدا گمان بردم او هم ممکن است به شیوه کوچه و بازاری سرتاسر جریان صدر را درهم بکوبد. اما تنها چند دقیقه حشر و نشر با او کافی بود تا به عمق آگاهی وی از مسائل بینالملل پی ببرم. از پیشینه خاندان صدر شروع کرد و سپس خاندان حکیم و بحرالعلوم را زیر ذرهبین برد. او که به سبب تسلط به زبان عربی با محیط کشورهای منطقه هم مأنوس بود به حدی دقیق اوضاع کشور همسایه را تحلیل کرد که من به اصطلاح متخصص متحیر ماندم.
این روزها که جنگ غزه و جنایات بیپایان رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیان برقرار است، بیشتر سراغش میرفتم. مصطفی هم با همان ذکاوت و ریزبینی علمی و البته آرامش همیشگی پرده از اصرار محیط بینالمللی برداشته و به بهترین شکل ممکن سقوط قطعی دشمن اشغالگر را برایمان به تصویر میکشید.
صبح دیروز اما دیدن یک نوشته باورناپذیر من را در شوک و غمی بزرگ فرو برد. انگار دنیا یک باره بر سرم آوار شد، مصطفی لشکری همکار عزیزمان درگذشت. با دیدن این متن تلگرامی ناخودآگاه گوشی را برداشته و نگاهی به آخرین پیام او انداختم؛
سلام حاجی
امروز عجلهای رفتم نشد خداحافظی کنم
ما هم رفتنی شدیم کربلا
خوبی بدی دیدین حلال بفرمایید
ان شاءالله نایب الزیاره هستیم ...
پر کشیدن مصطفی عزیز هم مانند زندگی او آرام و بیصدا بود و همه ما متعجب ماندهایم در غم هجران این دوست. او البته همانگونه که میپسندید به دیدار معبود شتافت، در مسیر عرض ارادت به مولایش اباعبدالله حسین(ع). همکار مهربان و دلسوزمان زائرالحسین(ع) بامداد چهارشنبه در مسیر بازگشت از سفر اربعین دچار سانحه تصادف شده و به رحمت ایزدی پیوست. بدرود مرد اخلاق عرصه رسانه. این بار این منم که عاجزانه از تو میخواهم اگر بدی از من دیدهای حلال کنی و به بزرگی خودت ببخشی. سفرت به سلامت انشاءالله.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه