محمد، واقعاً «ساعی» بود

به‌یاد محمد ساعی، همکار فقید روزنامه قدس که صبح دیروز دار فانی را وداع گفت

محمد، واقعاً «ساعی» بود

«محمد ساعی» هم از میان یاران قدسی  پر کشید و رفت. ظهر جمعه وقتی خبر درگذشت غم‌انگیز همکار قدیمی را در یکی از گروه‌های کاری روزنامه خواندم، مات و مبهوت از این دنیای وانفسا، خاطرات روزهای خوش سال‌های دور و نزدیک، جلو چشمانم رژه رفتند.


هر خاطره‌ای را که از او در ذهنم مرور کردم، همراه بود از کار و کار و کار، آن هم بدون هیچ حاشیه‌ای. سال‌ها در بخش تصحیح روزنامه، مطلب می‌خواند و غلط این و آن را می‌گرفت، اما بر خلاف برخی، هیچ سر و صدایی نداشت و هیچ‌گاه اشتباه دیگران را به رُخشان نمی‌کشید. آرام می‌آمد و آرام‌تر کارش را انجام می‌داد و می‌رفت. آن روزها که روزنامه‌ها رونق و صفحات بیشتری داشتند، کار 
بر و بچه‌های تصحیح هم زیاد و پرحجم بود. اما هیچ‌گاه کسی ندید گلایه داشته باشد و به اصطلاح نق بزند. برعکس، ویژگی بارز او زیاد و تند کار کردن بود. گاهی یک تنه کارها را پیش می‌برد و با عِرقی که به قدس داشت، نمی‌گذاشت کار زمین بماند. با این حال از سنگ صدا در می‌آمد، اما از او کسی صدایی نمی‌شنید. 
سال‌ها پیش، ظهر یک روز جمعه در مسیر آمدن به روزنامه، با یک نیسان آبی تصادف کرده بود و در واقع همین تصادف شوم، جوانی و عمرش را گرفت. پایش بدجور شکسته بود و پزشک معالج، برایش دوره استراحت تعیین کرده بود، اما به محضی که توانست با کمک عصا راه برود، دوباره به روزنامه بازگشت. به سختی از پله‌های ساختمان قدیم، بالا و پایین می‌رفت اما همچنان پر انرژی پای تعهدش ایستاده بود. بعدها همین عاملی شد تا دچار کمردردهای سنگین شود و هر چه به او توصیه می‌شد به فکر خودت باش و بیشتر استراحت کن، به خاطر اینکه در نبودش، همکارانش اذیت نشوند، توجه نمی‌کرد تا اینکه عوارض آن تصادف لعنتی، پاهایش را گرفت و ویلچرنشین شد. مدت‌ها خانه‌نشین بود، اما از راه دور به فعالیتش ادامه داد. بعدها دوباره به روزنامه برگشت و به دلیل مشکلات ناشی از بیماری، در بخش دبیرخانه مشغول به کار شد. با وجودی که آمد و شد و ترددش سخت شده بود، اما باز هم مثل گذشته، از جان مایه می‌گذاشت. یادم هست قبل از اینکه بیماری و کمردردهایش دوباره عود کند، هر بار از او می‌خواستم از مزیت از کارافتادگی بیمه استفاده کند، می‌گفت: «وقتی کار می‌کنم، حالم بهتر است». محمد، واقعاً «ساعی» و پر کار بود و نبودش جداً در روزنامه حس می‌شود. او اگر چه توانمند بود، اما هیچ‌گاه سعی نکرد به سمت مسئولیت برود و در اتاقک کوچک دبیرخانه، دنیای بزرگی از احساس و صمیمیت را دبیری و مدیریت می‌کرد که حالا دیگر همه قدسی‌ها از آن محروم هستیم. این روزها حال و احوال قدس خوب نیست. از طرفی تصویر کربلایی مصطفی لشکری بر میز کارش، فضای تحریریه را حزن انگیز کرده، از طرفی غم از دست دادن محمد ساعی، دل و دماغی برای قدس و قدسی‌ها نگذاشته است. برای شادی روح این دو عزیز سفر کرده، صلواتی مرحمت بفرمایید.  

خبرنگار: قاضی زاده

برچسب ها :
ارسال دیدگاه