سکوهای پرشور در تسخیر اسکو

بداهه‌نوازیِ یک غریبه در میانه فصلی پربرخورد

سکوهای پرشور در تسخیر اسکو

امید مافی


 ۱-فرمانده وقت‌شناسی که درست ۸۴۷ روز پیش، پاداش ۱٠ پیروزی پیاپی با تیم ملی ایران در مسیر جام جهانی را با برکناری خود گرفت، شاید فکر نمی‌کرد طالع خاکستری‌اش در گذر زمان سوکسه پیدا کند و در فلات ایران زمین دوباره معرکه بگیرد. آه مظلوم اما گرفته بود. تیم ملی بدون او در جام جهانی گرد و خاک زیادی به پا نکرد و داستان ناتمامش از جایی دیگر و با گزاره‌هایی دیگر شروع شد تا آغوش فراخِ فرزند رییکا در جنوب غربی زاگرب دوباره لبریز از غرور و سرور شود. 
۲-در پنجشنبه‌ای زمستانی که سکوهای یادگار نغمه‌های خراباتی را با صدای رسا سر داده بودند، دراگان اسکوچیچ با بداهه‌نوازی به سکان‌داری مینویی بدل شد و در معیت پسرانش جشن قهرمانی نیم فصل را در دامنه سهند گرفت. آشناترین غریبه این پیرامون در آخرین کیلومترهای یک ماراتنِ مرگبار، خودش را از پاتریس کارترون سوا کرد و از خط پایان گذشت تا تبریز در مه به بند نگاه بی‌تاب رهبر ارکستر الصاق شود و از رازهایش محافظت کند. تا آرزویی دیر و دور در میانه فصلی پربرخورد رنگ بگیرد و پرشورها بیش از هر زمان دیگر به تسخیر جام امیدوار شوند. از دوردست تا دیرباز راه زیادی نبود وقتی تراکتور در زمهریر به صدر رسید و لوای سرخ را در چکاد لیگ افراشت. بیرقی رقصان بالاتر از بیرق سپاهان، پرسپولیس و فولاد. 
۳-پلی میکر لاس پالماس در سال‌های ماضی، حالا می‌تواند بیشتر رؤیابافی کند و بیشتر برای دست‌های سیر و شکم‌های گرسنه شعرهای مُطنطنِ شاعران بالکان را بخواند. او البته سرد و گرم چشیده‌تر از آن است که جشن بزرگ قهرمانی در ایستگاه آخر را با نیمچه بزم پیشتازی در نیم فصل تاخت بزند و با تماشای حباب‌های شادی خودش را ببازد. او همه زیر و زبرها را لابد می‌داند که مدام از چراغ‌های قرمز و خطوط بریده پیش رو حرف می‌زند و وقعی به جیغ و ویغ دوآتشه‌های احساساتی نمی‌نهد. وقتی جوجه‌ها را در ابتدای زمستان نمی‌شمرند و خط و نشان‌ها ادامه دارد، دراگان باید برای 15 فینال دیگر تیمش را مهیا کند و رمز و راز گذر از سر گردنه را به خاطر خود و شاگردانش بسپارد. جاده کاملاً لغزنده است و کوچک‌ترین خطای سهو یا عمد در کرانه‌ها و کناره‌ها، منتج به از کف رفتن قهرمانی خواهد شد. فرمانده ۱۸۲ سانتیمتری این را خوب می‌داند و به همین سبب می‌خواهد در بازار نقل‌وانتقالات دست بالا را بگیرد تا با طیب خاطر از برزخ صعب ناک بگذرد.
۴-ملوان بندر انزلی، فولاد خوزستان، خونه به خونه بابل، نفت آبادان و اینک تراکتور. اسکوچیچ سوار بر ماشین دودی به تبریز آمده تا تجربیاتش در اردوگاه‌های دیگر را به کار گیرد، از سرنوشت بدخو بگریزد و لشکر متمول تراکتور را به جایی برساند که ترک‌ها سال‌هاست انتظارش را می‌کشند. وقتی او با دست پر به ملاقات حریفان می‌رود و فشنگ‌هایی چون بیرانوند، خلیل‌زاده، اسماعیلی‌فر، ترابی، حسین‌زاده و پوستونیسکی را در خشاب خود دارد و مادامی که سکوها هوایش را دارند و برایش کِل می‌کشند، لابد می‌تواند در شب‌های سرد ایل گلی حریفانِ مسخ شده را به مسلخ بفرستد و با غنایم بسیار از جنگ‌های فرسایشگر برگردد. گزافه نیست اگر بنویسیم ملالت و ملامت در قاموس مردی که از دریا به ابر و از ابر به باد رسیده و قصد دارد از باد به جام برسد و در میدان ساعت تبریز سماع کند، جایی ندارد. 
۵- بدرقه گردان بوژوویچ با سه گل. این نزدیک‌ترین راه برای رسیدن به بالاترین قله نیم فصل بود. آیا او در ادامه رازهای رهایی از استعاره‌ها را برای برپایی سور و سات قهرمانی در گوش سربازانش نجوا خواهد کرد؟ آیا فرمانده بااراده در عصرهای غلیظ تبریز طرحی نو برای فرداهای نیامده خواهد ریخت؟ آیا خواب‌های کهنه را با انسجام ازدحام تی‌تی‌ها تعبیر خواهد کرد؟ گذر زمان همه چیز را روشن
 می‌کند!

برچسب ها :
ارسال دیدگاه