وفاق بر کدام اتفاق؟

نگاهی به ملاحظات و شرایطی که می‌تواند به تحقق شعار دولت چهاردهم در عرصه جامعه و ترمیم گسست‌های اجتماعی کمک کند

وفاق بر کدام اتفاق؟

محمد ولیان پور


سازندگی، اصلاحات، عدالت و مهرورزی، اعتدال، مردمی‌سازی و اینک وفاق. این‌ها شعارهایی بوده که دولت‌های سه دهه اخیر برای معرفی رویکرد دولت خود انتخاب کرده‌اند. هرکدام هم ابتدای راه سعی کرده‌اند شعارشان را تئوریزه کنند تا در ادامه بتوانند مسیر روشن‌تری را پیش روی دولتشان بگذارند یا حداقل مردم را با طرز فکرشان آشنا کنند.
«وفاق ملی» در حالی به شعار اصلی دولت چهاردهم تبدیل شده که کشور با تهدیدات بیرونی و ناترازی‌های درونی دست به‌گریبان است و از این منظر منطقی به نظر می‌رسد که برای برون‌رفت از وضع فعلی به همدلی و وحدت بیشتری نیاز داشته باشیم.
مضاف بر اینکه آمارهای نگران‌کننده کاهش اعتماد اجتماعی و افول مشارکت سیاسی به‌ویژه در انتخابات‌ مختلف طی سال‌های اخیر، ضرورت بازسازی مناسبات اجتماعی و سیاسی را دوچندان می‌کند. در این محیط حساس، وفاق اجتماعی مانند شیرازه‌ای است که می‌تواند کتاب جامعه را در پیوند نگاه دارد و از گسستگی آن جلوگیری کند.
در اهمیت وفاق، سخن بسیار گفته شده و از آن‌جا که در نظام فکری ما ذیل اصل توحید و توحیدکلمه تعریف شده است، جایگاه خاصی در ادبیات سیاسی رهبران انقلاب داشته است. خیرخواهی برای دولت مشروع و مستقر و تلاش برای موفقیت او، از محکمات سیره رهبران انقلاب بوده است که آن را به خط‌‌مشی قطعی باورمندان به ایران و انقلاب اسلامی تبدیل می‌کند. لازمه این امر، وفاق هرچه بیشتر و پرهیز از مجادلات و گروکشی‌های سیاسی بی‌ثمری است که موجب پایمال شدن حقوق مردم و بی‌اعتمادی آن‌ها خواهد شد.
اما باید مراقب بود که چنین مفاهیمی در قامت یک پروژه سیاسی دست‌مالی نشود و مایه سوء‌استفاده قرار نگیرد؛ چراکه در این صورت برخلاف هدفش به گسستگی بیشتر اجتماعی و عمیق‌تر شدن بی‌اعتمادی منجر خواهد شد.
لازمه این امر، تعریف مشخص از گستره و اهداف و تعیین موضوعات شفاف و عملیاتی برای وفاق و تعیین حدومرزهای آن است.
روشن است «وفاق برای وفاق» یا اتحاد سیاسیون بدون حضور مردم، نه‌تنها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه یک‌دستی در این سطوح چه‌بسا به فساد و عبور از مردم منجر شود؛ چراکه سخن از وفاق بدون درنظر گرفتن بستر، نتایج و چارچوب‌های آن، خطر تضعیف نظارت و نقادی را درپی خواهد داشت.
وفاق، به‌معنای مهمل شدن ارکان حکمرانی نیست؛ بلکه وحدتی است که در عین کثرت نقش‌های سیاسی و حاکمیتی، بتواند تصویر منسجم و واحدی از اجزای متعدد و متکثر جامعه و حکومت را بازتاب دهد و از سوی دیگر نیز همان کثرت را در عین وحدت متجلی کند: تجلی تو در آیینه وجود نمود / هزار نقش مخالف به‌چشم اهل وفاق.
اما این وفاق به چارچوب‌های پذیرفته‌شده‌ای هم نیاز دارد که عمده‌اش در «قانون» متبلور است. وفاق اگر به شکستن میثاق ملی و در واقع پایمال کردن حقوق مردم و تبعیض منجر شود، نقض غرض خواهد بود. بنابراین وفاق لزوماً با کوتاه‌آمدن و تسامح حاصل نمی‌شود، بلکه گاهی شدت و برخورد محکم با خطاکاران سبب وفاق و انسجام اجتماعی خواهد شد. این را در قرآن هم می‌شود دید که اتفاقاً قصاص را مایه حیات اجتماع می‌شمارد.
وفاق سیاسی برای آنکه به انسجام اجتماعی بینجامد، باید بر منافع مردم متمرکز باشد و رقم خوردن نتایج عینی در عرصه جامعه را تسهیل کند. یعنی با برطرف کردن موانع سیاسی بتواند به استیفای منافع ملی منجر شود. پس وفاق سیاسی ذاتاً موضوعیتی ندارد و صرفاً زمینه‌ای برای روی‌دادن اتفاقات دیگر است. یعنی باید به این پرسش پاسخ داد که وفاق برای کدام اتفاق؟
قرآن هم که به وفاق و همکاری امر می‌کند (تعاونوا علی البر والتقوی) بلافاصله از وفاق و همکاری بر باطل نهی می‌کند (ولاتعاونوا علی الاثم والعدوان). بنابراین موضوع وفاق است که به آن موضوعیت می‌دهد.
اتحاد و اتفاق معمولاً بر دامنه‌ای از موضوعات شکل می‌گیرد که از امور سلبی تا ایجابی و از حداقلی تا حداکثری را شامل می‌شود. حداقل‌هایی مثل مقابله با دشمن مشترک، گرچه مایه وفاق و اتحاد است، اما تا به ایده ایجابی مشترک نینجامد، در بلندمدت پایدار نخواهد ماند.ایده ایجابی مشترک مردم را شاید در موضوعات کلی مثل استقلال، آزادی، مردم‌سالاری، پیشرفت و عدالت بتوان خلاصه کرد که البته در جزئیات، نیاز به بررسی بیشتری دارد، اما در نظام فکری اسلام، حق و عدالت است  که محور وحدت و انسجام اجتماعی شمرده شده است: «العدل تنسیقا للقلوب... و ایناسا للرعیه». چیزی که رئیس‌جمهور هم پنجشنبه گذشته در همایش «گفت‌وگوی ملی درباره وفاق ملی» بر آن تأکید کرد: «به حق و عدالت باور دارم و همه ‌چیز حول این‌دو شکل می‌گیرد. ایران جایی است که حق و عدالت را باید به‌خود ببیند».

برچسب ها :
ارسال دیدگاه