هراس اروپا از بازگشت ترامپ 

هرچه به روز تحلیف رئیس‌جمهور آمریکا نزدیک‌تر می‌شویم رنگ «قاره سبز» زردتر می‌شود

هراس اروپا از بازگشت ترامپ 

تحلیف ترامپ نزدیک است و برای کشورهای اروپایی که هنوز جای زخم‌های دور قبلی ریاست جمهوری ترامپ روی تنشان درد می‌کند، حضور دوباره او در کاخ سفید و موضع‌گیری‌های اخیرش در قبال پاناما، گرینلند و ناتو حامل یک پیام هشدار قرمز است؛ اما آیا رهبران اروپا در برابر رویکرد اقتدارگرایانه ترامپ متحد خواهند شد؟


ممکن است این‌گونه به نظر برسد که هیاهوی ایجاد شده در آستانه مراسم تحلیف ترامپ سطح ترشح تستوسترون او را دچار اختلال کرده باشد یا شاید ملّاک سابق که خود را یک مذاکره‌کننده زبردست می‌داند، عامدانه مخاطرات را پیش از بحث‌های منطقی‌تر در مورد امنیت و تجارت مطرح می‌کند. البته این امکان هم وجود دارد که ترامپ به عملی کردن ادعاهایش مصر باشد. 
در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، دولت‌های ایالات متحده به‌شدت بر اساس نسخه بومی‌سازی شده از امپراتوری‌های استعماری بریتانیا، آلمان و فرانسه معاصر عمل می‌کردند. در سال ۱۸۹۳، ایالت مستقل هاوایی که خانواده سلطنتی آن از روابط نزدیک با ملکه ویکتوریا برخوردار بود، قربانی کودتایی با دخالت آمریکا شد و در نهایت در سال ۱۸۹۸، آمریکا هاوایی را ضمیمه خود کرد؛ اتفاقی که به ترتیب برای گوام، ساموآ و پورتوریکو هم رخ داد.
اما توهم شعار «سرنوشت آشکار» آمریکا که در آن زمان دست‌کم گرفته می‌شد، در حال تعبیر شدن بود؛ حتی هیولای آمریکا بیشتر هم می‌خواست؛ فیلیپین، کوبا و حتی چین همگی در معرض جاه‌طلبی‌های سیاسی-نظامی، تجاری و ارضی ایالات متحده بودند. 
تفکر نواستعماری آمریکایی، تا نیمه دوم قرن بیستم ادامه داشت و تحت پوشش‌های مختلف عمل می‌کرد. کشورهای تازه استقلال‌یافته در آفریقا، خاورمیانه و آسیا که از امپراتوری‌هایِ اروپاییِ در حال فروپاشی رهایی یافته بودند، برای پیوستن به «جهان آزاد» که توسط واشنگتن معرفی می‌شد، دعوت شدند. 
آمریکا در ازای وفاداری که شامل اجازه ساخت پایگاه‌های نظامی، امتیازات تجاری و دسترسی به منابع بود و در چارچوب نظم پلیسی پس از جنگ سرد، وعده حفاظت و رفاه می‌داد و کشورهایی مانند ایران، ویتنام و نیکاراگوئه که دست رد به سینه واشنگتن می‌زدند و استقلال را به استعمار ترجیح می‌دانند، هزینه زیادی پرداخت کردند.

جهان در دوره کشورگشایی
از این منظر، جاه‌طلبی‌های سرزمینی این روزهای ترامپ به منزله عقب‌گرد به دوره‌های توسعه‌طلبی بی‌شرمانه آمریکاست و انگیزه‌های او بی‌شباهت به انگیزه‌های آن دوران نیست. همچون گذشته، همه چیز در مورد امنیت، پول و کنترل است. گرینلند دارای ثروت معدنی ارزشمندی است و در این بین با ذوب شدن یخ‌های قطب شمال و باز شدن مسیرهای تجاری جدید، اهمیت راهبردی فزاینده‌ای در مقابل چین و روسیه خواهد داشت و ترامپ این فرصت سودآور را رصد کرده است و جذب قلمرو وسیع گرینلند را به منزله فرصتی برای تحقق شعار انتخاباتی بازگرداندن دوباره عظمت به آمریکا می‌بیند. درواقع ترامپ مدعی است سیاست‌های حمایت‌گرایانه با تعرفه‌های بالا، دلیل ثروتمند بودن و قدرت ایالات متحده، در اوج عصر طلایی در دهه ۱۸۹۰ بوده است. به وضوح ایده‌های مرکانتیلیستی مربوط به آن دوره، آشکارا بر تفکر ترامپ تأثیر گذاشته است.
اما رهبران کانادا هم مثل دانمارک و پاناما به شدت فانتزی‌های انضمامی ترامپ را رد کردند؛ جاستین ترودو، نخست‌وزیر مستعفی کانادا، صحبت‌های تهدیدآمیز ترامپ را تاکتیکی برای منحرف کردن توجه‌ها از تأثیر مخرب تورمی ناشی از تهدید افزایش ۲۵ درصدی مالیات بر واردات کانادایی مانند نفت، برق، الوار و فولاد دانست و هشدار داد: در صورت پیشبرد این تعرفه‌ها، دست به اقدام متقابل خواهد زد و هر چیزی که مصرف‌کنندگان آمریکایی از کانادا می‌خرند، بسیار گران‌تر خواهند شد.
نکته مهم‌تر درباره گرایش‌های نئو امپریالیستی مبهم ترامپ این است که این رویکرد تنها یکی از جنبه‌های روش کلی و مخرب طراحی شده او برای سرکوب کردن، همراه کردن و ضرر رساندن به دوست و دشمن است. 
اظهارات مداخله‌جویانه او به ایجاد آشفتگی موجود در سیاست کانادا کمک کرد و به استعفای ترودو منجر شد و در ادعایش درباره گرینلند، بحث‌های تاریخی استقلال را دوباره زنده کرد و حتی در مورد مکزیک، یکی دیگر از اهداف ژئوپلتیکی ترامپ، باید گفت شیطنت‌های او یادآور دهه‌ها قلدری و مداخله در آمریکای لاتین است.

عنصری به نام «ماسک»
به نوشته گاردین، اقدامات ایلان ماسک در حمایت از احزاب راست افراطی در آلمان و فرانسه، دخالت در امور داخلی بریتانیا و ایجاد درگیری‌های بی‌دلیل با اتحادیه اروپا در حالی که پشت رسانه‌های اجتماعی غیرپاسخگو و عاری از واقعیت، پنهان شده، بخشی از راهبرد برهم زدن و بی‌ثبات کردن است و ماسک از طریق کنترل سیاستمداران و گفتمان سیاسی، کنترل مناظره و ارتباطات باز، کنترل قلمرو، تجارت، ثروت و مبادلات مواد خام، ارعاب، تحقیر، براندازی و در نهایت از طریق تهدید به زور دستور کار ترامپ را پیش می‌برد.این شیوه و شاخصه رهبری اقتدارگرایانه ترامپ است که البته از نگاه دیگران، شبیه اخاذی به سبک مافیایی است. رفتار مستبدانه، سلطه‌جویانه، عاری از وجدان و غیر اصولی و خودخواهانه ویژگی‌های آمریکایی است که رهبران جهان باید یک بار دیگر در چهار سال آینده با آن روبه‌رو شوند و در این میان اروپا به عنوان متحد سنتی آمریکا، از این چالش مستثنا نیست و از این رو رهبران اروپا از هم اکنون در این فکر هستند که با این هیولای سیری‌ناپذیر چگونه مواجه شوند و چگونه آن را مهار کنند.
رهبران اروپا به شدت نگران بازگشت ترامپ هستند و از خروج آمریکا از ناتو به عنوان سیستم امنیتی اروپا، آغاز جنگ تجاری فراآتلانتیکی و تضعیف چندجانبه‌گرایی می‌ترسند و در عین حال سعی می‌کنند کسی را در کاخ سفید پیدا کنند که درباره محافظت از منافع اتحادیه اروپا در گوش ترامپ زمزمه کند. حقیقت این است که در اطرافیان ترامپ هیچ کس نیست که بتواند در گوش ترامپ به نفع اروپا زمزمه کند و به نظر می‌رسد سران اروپا در دوره جدید بیش از پیش در برابر قمارباز بزرگ احساس باخت و تنهایی کنند.

خبرنگار: سیداحمد موسوی

برچسب ها :
ارسال دیدگاه