مثل همه مردم
خدا به حاجقاسم دو نوه دوقلو داد، اما باید چند روزی در دستگاه میماندند... اتاق ایزوله تا سه ساعت دیگر پر بود. پزشک رفت سراغ یکی از مادرها که بچهاش دو یا سه ساعت دیگر مرخص میشد. مادر تا فهمید طرفش حاجقاسم سلیمانی است با رضایت گفت: حتماً! ایشان جانش را برای امنیت گذاشته وسط سه ساعت که چیزی نیست! اما حاجقاسم متوجه شد، مخالفت کرد و گفت: «مدتی که باید آن نوزاد در دستگاه باشد ما منتظر میمانیم مثل همه مردم!»
برگرفته از کتاب «شاید پیش از اذان صبح» به قلم احمد یوسف زاده
برگرفته از کتاب «شاید پیش از اذان صبح» به قلم احمد یوسف زاده
برچسب ها :
ارسال دیدگاه