درباره زندگی و شخصیت تفاله خاندان اموی
یزید را ببین و حسین(ع) را بشناس!
در حزن و اندوه مُحَرّمانهمان، گاه و بیگاه به این فکر کردهایم که مثلاً چرا امام حسین(ع) ماجرای کربلا را جوری تمام نکرد که هم گردن به بیعت با یزید نگذارد و هم خود و یارانش زنده بمانند؟ یا چرا به راهی نرفت که چند سال پیش برادر بزرگتر و بزرگوارش رفته بود؟
در برخورد با چنین پرسشهایی اگر در پاسخ، درمانده باشیم، اِشکال فقط در امامشناسی و حسینشناسیمان نیست. یعنی اغلب «یزیدشناسی»مان هم بیعیب و اشکال نیست و مثل امامشناسیمان، یک جایش لَنگ میزند! درواقع چون «یزید» و یزیدیها را خوب نمیشناسیم، گاه و بیگاه در یافتن علت برای رفتار امام(ع) هم درمیمانیم.
بهشدت متفاوت
احتمالاً سال بیست و ششم هجری قمری به دنیا آمد. مادرش- میسون - به هر دلیل، زندگی در دمشق و کنار معاویه را تاب نیاورده و میگویند در دوران شیرخوارگی یزید (شاید هم بارداری)، از همسرش جدا شد تا تحفه اموی در میان قبیله مادری بزرگ شود. مردمان قبیله «حوارین» با پیشینه مسیحی، اغلبشان، در فصاحت و بلاغت مشهور بوده و دستی در شعر و شاعری داشتند. پسر معاویه هم شعر و شاعریاش را پیش از اینکه مدیون وراثت، ژنها و پدرش باشد، وامدار مادر و قبیله مادری است.
از تاریخنویسان، چه آنهایی که با نفرت و لعنت از او یاد کردهاند و چه آنهایی که به هر دلیل، او را به عنوان حاکم و خلیفه وقت ستودهاند، هیچکدام حاضر نشدهاند صفات اخلاقی منفی، شرابخواری، بوالهوسی، میمون بازی و خیلی چیزهای دیگرش را که لابد تا امروز بارها و بارها شنیده و خواندهاید، کتمان و لاپوشانی کنند. «یزید» چه در تاریخ و چه در زمان خودش همانقدر که به یزید بودن معروف است، به فساد هم شهرت دارد. بعید هم به نظر میرسد حاکمان قبل و پس از او توانسته باشند از این حیث به گرد پای پسر معاویه برسند. البته مسئله این نیست که در میان خلفا و حاکمان پس از پیامبر(ص)، یزید از زمین تا آسمان با بقیه فرق میکند. نکته مهمتری که کمک میکند شخصیت دشمن امام(ع) را بهتر بشناسیم این است که از حیث نگاه به زمامداری، اعتقاد به مبانی اسلام و رفتار و گفتار، رعایت جنبههای دینداری و... این فرد حتی با حاکم پیش از خود یعنی پدرش هم بسیار متفاوت است. آن قدر متفاوت که حتی اگر دوره حکومت او با حیات امام حسن(ع) همزمان میشد، محال بود تاریخ رخداد صلح میان امام(ع) و یزید را به خود ببیند. سادهتر اینکه، حسن(ع) و حسین(ع) سر سوزنی در رفتار و کردار سیاسی، اجتماعی و زمامداری احتمالی جامعه با هم فرق ندارند، بلکه این دشمنانشان هستند که بهشدت با هم متفاوتاند.
نمازش را هم میخواند
یزید، خلافت و حکومت را نه از راه رأی شوراها و ریشسفیدها و نه حتی مثل پدرش، با زور و دسیسه و سیاستبازی بدست آورد. وقتی معاویه سرش را زمین گذاشت، گوی حکومت به عنوان ارثیه پدری به پسری رسید که همه دنیایش، شعر و شراب بود و سیاست و حکمرانی اولویتهای ثانویه به حساب میآمدند! اولین راز و رمز بیعت نکردن و یا از سرِ صلح درنیامدن امام حسین(ع) با چنین موجودی نیز همین جاست. فرزند رسول خدا، وجدان، ایمان و امامتش اجازه نمیدهد مقام شامخ خلافت پیامبر(ص) تبدیل به میراث حکام اموی شود.
معاویه یک عمر در حضور مردم شام و طرفدارانش، نقش خلیفه مؤمنی را بازی کرده بود که مثلاً مستحق نشستن بر منبر رسول خدا(ص) است. شعر و شراب، هرزهگریها، بیایمانی و... را گذاشته بود برای خلوت. برای حلقه دوستان و خویشانی که مَحرم رازش بودند. برای آنها که سفارش ابوسفیان را در سالهای پایان عمر و در محفل خصوصی امویان خوب به یاد داشتند: «نه بهشتی در کار است و نه دوزخی... حالا که گوی خلافت به دست شما افتاده، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد...!». یزید اما در سیاست، سر سوزنی به پدر و پدربزرگش شبیه نبود. چه پیش از حکومت و چه پس از آن، شرابش را میخورد، عشق و حالش را میکرد، کفرش را میگفت، بدمستیهایش را میکرد و البته در همان حال نمازش را هم میخواند! منابع تاریخی دربارهاش مینویسند: «یزید خوشگذران و هوسباز بود... در شرابخواری زیادهروی میکرد... زنان خواننده و نوازنده را نزد خود نگه میداشت و...».
با این حساب، امام حسین(ع) هر راه و مسیری جز آنچه انتخاب کرد را در پیش میگرفت، شاید زنده میماند اما در این صورت، پای همه این فسق و فجور آشکار خلیفه و حاکم وقت را مُهر تأیید زده بود.
بامداد خمار
دیوان اشعارش و یا ابراز پشیمانیهای پس از ماجرای کربلایش، گولتان نزند که مثلاً خلیفه شعر و شراب، دلِ کشتن نوه پیامبر(ص) را نداشت و این اطرافیان و امیرانش بودند که کار را به کربلا و روز عاشورا کشاندند.
حتی اندک تاریخنویسانی که سعی کردهاند ردپا و اثر انگشتهای یزید در شهادت امام حسین(ع) را با هزار جور توجیه پاک کنند، شعرخوانی و شادمانی او در مجلسی که سرهای شهدای کربلا را پیش رویش میگذارند، ثبت کردهاند و از برق انتقامی که در چشمهایش درخشیده بود و بدمستی شاعرانهاش در آن مجلس نوشتهاند.
یزید تنها وقتی ابراز پشیمانی میکند که به بامداد خمار رسیده و توصیههای پدر دارند جلو چشمش رژه میروند: که مبادا با آل علی(ع) دربیفتد! وحشت از واکنشها و پیامدهای پس از واقعه کربلا چشم و دلش را جوری ترسانده که حتی حاضر است التماس کند تا همه باور کنند نقشی در شهادت حسین(ع) نداشته است. این ترس و نگرانی رهایش نمیکند. حتی تا سه سال پس از واقعه کربلا که شرابخواری، حادثه یا بیماری، طومار زندگیاش را درهم میپیچد.
خبرنگار: مجید تربتزاده
برچسب ها :
ارسال دیدگاه