دخترم مرا «در آغوش درخت» قرار داد

گفت‌وگو با جواد قامتی، بازیگر فیلمی که به بنیان خانواده توجه ویژه‌ای دارد

دخترم مرا «در آغوش درخت» قرار داد

فیلم سینمایی «در آغوش درخت» به کارگردانی بابک خواجه پاشا و تهیه‌کنندگی محمدرضا مصباح و سجاد نصرالهی و با بازی مارال بنی‌آدم، جواد قامتی، روح‌الله زمانی، اهورا لطفی و رایان لطفی از ۱۷مرداد اکران خود را در سینماهای سراسر کشور آغاز کرده است.


این فیلم که در جشنواره چهل و یکم فیلم فجر توانست تحسین منتقدان را برانگیزد و جایزه بهترین فیلم‌نامه و بهترین فیلم اول را دریافت کند، حاصل مشارکت سازمان سینمایی سوره و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
فیلم به بحران زندگی کیمیا و فرید با نقش‌آفرینی مارال بنی‌آدم و جواد قامتی می‌پردازد. 12سال از زندگی مشترک این ‌دو می‌گذرد. آن‌ها دو فرزند دارند که با یک شیطنت کودکانه، نظر والدین خود را نسبت به زندگی تغییر می‌دهند.
فیلم سینمایی در آغوش درخت تلاش دارد نسبت به فروپاشی خانواده‌ها، زاویه دید جدیدی ایجاد کند یعنی بیش از آنکه روی آسیب‌های اختلافات زوجین، روی خودشان تمرکز کند و بر تأثیر این اختلافات و طلاق روی فرزندان خانواده تأکید دارد. در واقع در آغوش درخت به اهمیت تصمیم‌گیری درست والدین در بزنگاه‌های زندگی و فرزندپروری صحیح می‌پردازد.
در گفت‌وگو با جواد قامتی، بازیگر نقش اول فیلم در آغوش درخت درباره فیلم و چالش‌های نقش او صحبت کردیم که می‌خوانید. 

چرا ایفای نقش در فیلم «در آغوش درخت» را پذیرفتید؟ شخصيت فرید چه جذابیتی برای شما داشت؟ 
در دورانی که این کار به من پیشنهاد شد، دخترم تصمیم به مهاجرت داشت و من به شدت از این ماجرا ناراحت بودم. آن زمان برای من دوری و دلتنگی از فرزندم چالش بزرگی بود و متأثر از این جریان‌ها معتقد بودم باید کاری برای تحکیم خانواده در سینما انجام داد. در همان دوران این نقش به من پیشنهاد شد، البته نوع نگاه و دغدغه من با این کاراکتر کمی متفاوت بود. به هر حال خودم را در آن نقش پیدا و برای تأثیرگذاری درباره اهمیت خانواده این کاراکتر را انتخاب کردم که بسیار خوشحالم.

فرید در ابتدای قصه پدری بی‌حوصله بود که مسئولیت فرزندان را کمتر می‌پذیرفت. اما انتهای قصه عشق خفته به فرزندان درون او بیدار شد. علت این امر چه بود و شما چطور این احساس را به مخاطب القا کردید؟
با توجه به هدف قصه که حفظ خانواده و اهمیت توجه به فرزند بود، ابتدای امر در جایی باید نشان می‌دادیم فرید به عنوان پدری پرمشغله، خیلی به فرزندان اهمیت نمی‌دهد و گویی آن‌ها جزئی از روزمرگی هستند. اما زمانی که اتفاقی می‌افتد و او به عنوان پدر با چالش دوری و از دست دادن فرزند مواجه می‌شود تازه متوجه فاجعه از دست دادن، کم‌توجهی و اهمیت حضور فرزند می‌شود. در واقع در پایان داستان جریان عاطفی به عنوان پدر درون او جاری می‌شود. من هم سعی کردم دو بازی پدرانه داشته باشم؛ نخست پدری که سرگرم مشغله زندگی و اختلاف با همسر است و به فرزندان هم اهمیتی نمی‌دهد و دوم پدری که در بزنگاه روزگار متوجه اهمیت زندگی می‌شود و برای حفظ خانواده می‌جنگد.

با توجه به همبازی بودن با دو کودک در این فیلم، از چالش‌های ارتباط‌‌گیری با آن‌ها و باورپذیری نقش‌ها برای مخاطب بگویید.
اهورا و رایان بسیار بااستعداد و همراه بودند. من یک هفته زودتر به لوکیشن یعنی ارومیه رفتم. این دو برادر هم ساکن ارومیه هستند. ما آنجا با هم خرید، گردش، استخر و... رفتیم و سعی کردیم رابطه پدر و فرزندی را پیش از شروع فیلم‌برداری ایجاد کنیم. به نظرم در این کار موفق بودیم به طوری که رایان پسر کوچک فیلم، همیشه سر صحنه من را بابا خطاب می‌کرد. مهربانی موجب شکل‌گیری ارتباط خوب میان من و بازیگران کودک شد و روی خروجی فیلم هم تأثیر گذاشت.

همکاری با آقای خواجه پاشا چطور بود؟
«در آغوش درخت» نخستین تجربه کارگردانی او محسوب می‌شد اما خواجه پاشا از گذشته دستیار کارگردانان بزرگی چون مجیدی و میرکریمی بوده و به کارش مسلط است و سینما را می‌شناسد. مهم‌تر از همه بلد است با کودکان کار کند و از آن‌ها بازی بگیرد. بازی و بازیگر را می‌شناسد و این به شدت در کارگردانی‌اش تأثیرگذار است. هیچ چالشی با هم نداشتیم، بابک در مقام کارگردان بسیار انعطاف‌پذیر است و ایده‌های جدید را می‌پذیرد. در واقع دید بازی دارد و اگر ایده در خدمت کار باشد با کمال میل می‌پذیرد. این نکته موجب ایجاد حس خلق و آفرینش بیشتر در بازیگر شده و کاراکتر بهتر خلق می‌شود. 

با توجه به اینکه در آغوش درخت شخصیت‌پردازی و فیلم‌نامه قوی دارد، فیلم‌نامه‌ای که ابتدا خواندید دستخوش تغییرات نشد؟ 
فیلم‌نامه‌ای که ابتدا خواندم در حد سیناپسی بود که گسترده شده بود، اما در حین کار نسخه کامل‌تری به دستم رسید و سر صحنه هم با گفت‌وگو و همفکری تغییراتی اضافه و فیلم‌نامه رفته رفته پربارتر شد. من معتقدم فیلم‌نامه حتی در زمان تدوین هم نوشته می‌شود و کارگردان خوب با توجه به موقعیت‌های سر صحنه تغییراتی در فیلم‌نامه‌اش ایجاد می‌کند. این اتفاق در «در آغوش درخت» هم افتاد، حتی زمان تدوین این فیلم کارهای زیادی انجام شد به شکلی که وقتی نخستین بار فیلم را روی پرده دیدم متوجه شدم بسیار متفاوت از فیلم‌نامه اولیه شده و این امر بسیار طبیعی است.

در این فیلم لهجه‌های مختلفی استفاده شده است. با توجه به اینکه داستان در ارومیه رخ می‌دهد چرا برای همه بازیگران از یک لهجه واحد و بومی استفاده نشده است؟ 
ارومیه یک ویژگی خاص دارد و زمانی که در آنجا زندگی کنید متوجه می‌شوید. این شهر همیشه بستر بسیار مناسبی از نظر طبیعی و اقتصادی برای زندگی داشته و همین امر موجب مهاجرت افراد مختلف از دیگر شهرهای ایران و حتی کشورهای دیگر به این شهر شده است. همین نکته موجب شده ارومیه سرشار از اقوام مختلف با گویش‌ها و لهجه‌های مختلف باشد. شما در بازار لهجه فارسی، کردی، گیلکی و حتی گویش ارمنی را می‌شنوید. بابک خواجه پاشا قصد داشت این حالت بومی را به تصویر بکشد، به همین خاطر مارال بنی‌آدم را از استان‌های شمالی و با لهجه متفاوت انتخاب کرد، بچه‌ها را زاده طبیعت ترک و دارای لهجه و من هم فردی متأثر از اتمسفر فارس، ترک و گیلک که به واسطه ارتباطاتش به لهجه‌های مختلف صحبت می‌کند. همه این موارد یک موسیقی دلپذیر ایجاد می‌کرد. این آهنگ و لحن، آهنگ ارومیه است. چندزبانه بودن در ارومیه امری طبیعی است و این طور نیست که همه ترکی صحبت کنند.

 از نظر شما اصلی‌ترین دلیل پرمخاطب شدن در آغوش درخت چیست؟
مهم‌ترین دلیل این است که فیلم قصه بسیار ساده‌ای دارد. رسیدن به این سادگی آسان نیست. در آغوش درخت بدون لحن اغراق‌آمیز، شعرگونه، بدون خشونت و روان پیام را می‌رساند. یکی از نکات مهم که در این فیلم به تصویر کشیده شده، تأثیر طبیعت بر زندگی ماست. مثلاً در سکانسی که فرید و کیمیا در خودرو در حال بگومگو هستند و با استرس دنبال بچه‌ها می‌گردند، شما گوسفندانی را جلو خودرو می‌بینید که موجب درنگ در داستان می‌شود. این سکانس از قبل برنامه‌ریزی نشده و اتفاقی بود اما کارگردان گفت همین را باید ضبط کنیم. طبیعت به ما می‌گوید کمی حوصله و درنگ کنید. راحت از موضوعات نگذرید تا پیام طبیعت به شما برسد. این ریزبینی‌های سنجیده و ساده‌گویی موجب دلچسب بودن در آغوش درخت و غرق شدن مخاطب در داستان می‌شود. کما اینکه جامعه ما درگیر مسئله طلاق است؛ این هم‌ذات‌پنداری هم شکل می‌گیرد و غرق در داستان می‌شویم.

 به نظر شما اهمیت ساخت فیلم در مناطق بومی چیست؟
سینمای ایران در شرایط کنونی دچار چالش‌های عجیبی است. مسئولان فقط در مورد فروش فیلم‌ها صحبت می‌کنند و روی محتوا تمرکزی ندارند. 
در پایتخت روی پول درآوردن متمرکز شدند و این نکته موجب شده هر فیلمی ساخته شود تا سرمایه برگردد اما در شهرستان‌ها هنوز به قداست سینما ایمان دارند. در شهرستان‌ها هنر سینما رایج است اما در پایتخت صنعت سینما رایج شده است. وقتی هنر هست اندیشه‌ورزی هم هست. کارهایی که در شهرستان‌ها ساخته می‌شود بیشتر اندیشه‌محور است. در دهه اخیر آثاری اندیشه‌محور توسط کارگردان‌های جوان و فیلم‌اولی شهرستانی ساخته شده که نتیجه خوبی هم داشته است.  
نباید فراموش کنیم ایران دارای لوکیشن‌های طبیعی بسیار خوبی مثل ارومیه، گیلان و... است که فضای تصویری و اتمسفر خوبی را به کار ارائه می‌دهد. قطعاً این موضوع در فروش فیلم و تأثیرگذاری محتوا مؤثر است. من همیشه دوستان را تشویق به ساخت فیلم در شهرستان‌ها کرده‌ام. اگر به این نکته توجه بیشتری شود از سه نظر به نفع فیلمساز و مخاطب است؛ نخست اینکه کار شکیل می‌شود، دوم هزینه تولید پایین می‌آید و سوم اینکه بچه‌های شهرستان هم دیده می‌شوند. سینما و هنر انسان‌ها را در هر جای جهان به یکدیگر وصل می‌کند. خاصیت هنر ارتباط و دوستی است. امیدوارم همه به این موضوع احترام بگذارند و تأثیرگذارتر گام بردارند.

خبرنگار: لیلا نوعی

برچسب ها :
ارسال دیدگاه