printlogo


قرعه به نام منِ شوریده زدند

خیلی شاد شده صدایش، قیافه اش... معلوم است این 6 روز میهمانی، به او چسبیده حسابی... بی بروبرگرد روزی یک‌بار را ویدئو می‌فرستد و کیفَش کوک کوک است... الحمدلله... چرا نباشد؟ چرا خوشحال‌ترین نباشد؟ اصلاً مگر کسی هست که برود مشهد زیارت و سرپا نشود!؟... نه دیگر، معلوم است 
که نه.
از 100 فرسخی داد می‌زند حرم و پنجره فولاد و نماز توی صحن و تماشای کبوترها و زیارت امین الله، جلایش 
داده اند و دست‌گیرش شده‌اند.
رفیقم رفته سفر. توفیق زیارت امام هشتم نصیبش شده. با تعدادی خانم که به‌اصطلاح زائر اولی‌اند و توی اکثر ویدئوها کم بغض و گریه ندارند. خدا می‌داند جمع کوچکشان، چقدر دیدنی و قشنگ است.
دارم صوت آخرش را دانلود می‌کنم که رگباری عکس می‌فرستد. عکس‌ها دانه دانه باز می‌شوند. غذاست. نمای نزدیک از زرشک پلو توی ظرف یکبار مصرف با ته دیگ. خیلی خوشرنگ و لعاب است. توی عکس‌های بعدی هم سلفی اهل کاروان است دور سفره. سفره مهربانی. رضایت خاطر و حال خوب موج می زند میانشان. این را می‌شود حتی از پشت چهره ماسک‌دارشان فهمید. بالاخره تناول از غذای حضرتی، مقوله شیرینی است و چی بهتر از اینکه قرعه به اسمت درآید.
رفیق مشتی‌ام، توی صوتی که فرستاده، قصه غریبی تعریف می کند برایم. قصه همین غذایی که رزقشان شده. که برای مهمانخانه حضرت هست و نیست. از آشنای مشهدی می گوید که سنگ تمام گذاشته. از آقای خلیلی که دلش نیامد بچه‌های کاروان که امروز آخرین روز سفرشان است، دست کوتاه برگردند... چه کرده؟ رفته نیت شادی این زوار و این کاروان یازده نفره، به همراهی همسرش تدارک غذا دیده در خانه اش و رسم 
میهمان نوازی بجا آورده. غذایی که البته متبرک به ظرفی طعام حضرتی بوده و پایان متفاوت تری را رقم زده. همین عکس‌های دورهمی خندان را. همین قندی که آب شده توی دل من شنونده هزار کیلومتر دورتر را. همین ترویج محبت را.
واقعاً کثرالله امثالهم آقای خلیلی! که بلدید بذر رأفت بکارید و پنهانی، مهربانی کنید.
رفیق مشتی‌ام می گوید؛ امروز به چشم خودم دیدم که همسایه از همسایه، عطر و بو می گیرد. 
 
پایان نوشت
امام رضا(ع) می‌فرمایند: محبت اهل بیت، کفاره گناهان است و حسنات را چند برابر می‌کند.