امروز را غنیمت شمار

امروز را غنیمت شمار

رقیه توسلی


​​​​​​​چه جمعه‌ای بود این جمعه. بعدِ بُرد جانانه تیم ملی خیلی‌ها نشان دادند ایران، قلب و روحشان است. از خود بچه‌های تیم تا تماشاگران، در و همسایه، اقوام، رفیق و همکار و مردم توی خیابان. جمعه‌ای که قنادی‌ها شلوغ بود و زن و مرد با پرچم دیده شدند، با پرچم راه رفتند، خندیدند، احترامش کردند، جشن گرفتند، اشک ریختند، رویش بوسه زدند. جوری ناب و دیدنی و عاشقانه که باعث شدند یاد کسی بیفتم «عمو کیانی» عزیز، یار شفیق پدر و از خوبان روزگار. سه سالی می‌شود از عمو خبری ندارم. اما خدا را شکر هنوز یادم مانده آدرس دفترشان کجاست و اینکه چقدر به تیم ملی فوتبال ایران عِرق دارد. 
می‌رسم. جلو در نفس عمیق می‌گیرم و به مغازه باز و روشن و در حال تکاپو نگاه می‌کنم. نرفته حدس می‌زنم قرار است بی‌گله و شکایت و روی خوش با هم معاشرت کنیم و او با بغض اسم بابا را بیاورد. می‌دانم تا تحلیل و کارشناسی تک‌تک بازیکن‌های پریروز مقابل ولز را از من نگیرد اجازه نمی‌دهد از موضوع دیگری حرف بزنیم. از همین الان خودم را برای همه سؤال جواب‌ها و سروکله زدن‌ها آماده کرده‌ام. برای تمام خنده‌های مهربانی که تنگ شده دلم برایشان.
پنج دقیقه بعد اما توفان می‌شود. سیاهی می‌پاشد توی هوا و می‌بینم نشسته‌ام وسط دریایی از کتانی‌های فوتسالی و فوتبالی. روبه‌روی آقای فروشنده ناآشنایی که نمی‌داند من کی هستم و چرا وارفته به او زل زده‌ام. نمی‌داند به یک بی‌خبر از هر دو عالم، گفته خدابیامرز آقای کیانی!
آه می‌کشم که چه خوب شد ایران بازی‌اش را بُرد که سبب خیر شود گذرم بیفتد سمت گذشته‌ها... بیایم سراغ خنده‌های عمو و اشتیاقی که دیگر نیست تا از استادیوم الریان، بازیکنان ولز، گل‌های دقیقه نود و بُرد و باخت حرف بزنم با او... که بفهمم زندگی چه راز سر به مُهریست!

پی‌نوشت
امام محمدباقر(ع): امروز را غنیمت شمار. تو چه دانی فردا از آنِ که خواهد بود. 

برچسب ها :
ارسال دیدگاه