«نیشابور به مقدم ایشان روضات جنان شد»

ذکر ورود به بزرگ‌ترین شهر خراسان و نقل برخی کرامات امام رضا(ع) در آن

«نیشابور به مقدم ایشان روضات جنان شد»


​​​​​​​در گزارش‌های پیشین به اهمیت نقش قدمگاه‌ها و یادمان‌های منسوب به سفر حضرت رضا(ع) اشاره کردیم و گفتیم ذکر پرجزئیات و تمرکز بر تاریخ یک شهر و منطقه در تاریخ‌های محلی می‌تواند نقاط مجهول و ناپیدای مسیر هجرت امام رضا(ع) در ایران را نمایان کند.
اما گاهی اطلاعات افزوده منابع محلی نه تنها جغرافیای حرکت امام(ع) را روشن نمی‌کند، بلکه ایجاد تناقض نیز می‌کند. 
با وجود این، به باور نویسنده کتاب «همگام با امام رضا(ع) از مدینه تا مرو» مسیر راه کویر و ورود امام رضا(ع) به نیشابور، از نقاط روشنی به حساب می‌آید که به‌واسطه اشاره شیخ صدوق و کثرت گزارش‌ها در منابع اولیه و تذکره‌ها، مسیر حضرت(ع) و منزلگاه‌های حضرت از نیشابور به سرخس و از آنجا تا مرو را بیش از سایر مناطق و شهرها قابل تعیین می‌کند. 
در این گزارش بد نیست نگاهی به ذکر ورود حضرت علی بن موسی‌الرضا(ع) به بزرگ‌ترین شهر خراسان آن زمان یعنی نیشابور و نقل برخی کرامات امام رضا(ع) در آن بپردازیم. 
صاحب تاریخ نیشابور درباره ورود امام رضا(ع) به نیشابور می‌نویسد: در سنه مأتین (سال 200 هجری) نیشابور به مقدم ایشان روضات جنان شد (با قدوم مبارک امام علی بن موسی‌الرضا(ع) قرین مباهات و افتخار شد) مردم نیشابور مقدم مقدس آن حضرت را گرامی داشتند و شادی‌ها کردند و به اتفاق قطب الانام شیخ ابویعقوب اسحاق بن راهویه مروزی که شیخ شهر و مقدّم ارباب ولایت بود، به استقبال آن حضرت، از شهر نیشابور بیرون شدند و تا قریه «مویدیه» که از قرای نیشابور است، به پیشواز رفتند و شیخ با وجود کبر سن مهار ناقه آن حضرت را به دوش گرفت و تا شهر نیشابور پیاده راه پیمود و شیخ محمد بن اسلم طوسی نیز در التزام رکاب مبارک بود و چون به نیشابور ورود فرمود در محله «قز» کوچه «بلاس آباد» نزول فرمود و مقام اختیار کرد. 
شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا(ع) از همین محله و ناحیه نام می‌برد و ماجرای کاشتن بادام توسط حضرت(ع) را نقل می‌کند و می‌نویسد: «بنا بر نقل ابوواسع محمد بن احمد بن اسحاق نیشابوری که او نیز از جده خود خدیجه بنت عمران روایت کرده، چنین می‌گوید: هنگامی که حضرت رضا(ع) وارد شهر نیشابور شد در محله «غز» در ناحیه معروف به «بلاش‌آباد» در خانه جدم پسنده (او را به این دلیل پسنده نامیده‌اند که حضرت رضا(ع) او را از بین سایر مردم پسندیده بود) وارد شد. هنگامی که حضرت وارد خانه شد، دانه بادامی در گوشه‌ای از خانه کاشت، دانه رویید و تبدیل به درخت شد و در مدت یک‌سال بادام داد. مردم از آن درخت باخبر شدند و هر کسی را علتی می‌رسید، برای تبرک جستن از آن بادام می‌خورد و شفا می‌خواست و به برکت حضرت، شفا می‌یافت و هر که را چشم‌دردی بود از آن بادام بر چشم خود می‌مالید و سلامت حاصل می‌شد. زن حامله‌ای که زاییدن بر او سخت شده بود، چون از آن بادام خورد، همان ساعت وضع حمل کرد و یا اگر چهارپایی را قولنج عارض می‌شد از شاخه‌های آن بر شکمش می‌مالیدند، معالجه می‌شد...».
همچنین شیخ صدوق ماجرای چشمه کهلان در نیشابور را این‌طور روایت می‌کند: هنگامی که حضرت رضا(ع) وارد نیشابور شد، در محله‌ای فرود آمد که آن را «فرد» می‌گفتند و در آنجا حمامی بنا شد که در این زمان (حداکثر تا سنه 373 که سال وفات شیخ صدوق است) آن حمام به حمام رضا(ع) مشهور است و در آنجا چشمه‌ای بود که آب چشمه کم شده بود. کسی به روی آن چشمه بایستاد و آب آن چشمه را بیرون کرد تا آب وفور یافت و بسیار شد و در خارج آن چشمه حوضی بود که آب، از آن چشمه فرود می‌آمد و در آن حوض می‌ریخت. حضرت رضا(ع) در میان حوض رفت و غسل کرد و سپس بر کنار حوض نماز گزارد و مردم علی‌الاتصال در آن حوض می‌آمدند و غسل می‌کردند و از آن آب جهت تیمن و تبرک می‌خوردند و بر کنار آن حوض نماز می‌گزاردند و حاجت‌های خود را از خدا می‌خواستند و برآورده می‌شد و آن چشمه به چشمه کهلان معروف است و از آن زمان تا به حال، مردم روی به آن چشمه می‌آورند و به آب آن چشمه استشفا می‌کنند. 

خبرنگار: پارسا نیکوکار

برچسب ها :
ارسال دیدگاه