بچهگربهای که از در وارد خانه میشد نه دیوار!
زنگ در خانه علامه را زدیم. پس از لحظاتی لامپ سر در منزل روشن شد و این یعنی تا لحظاتی دیگر چهره نورانی علامه را زیارت میکردیم. به محض روشن شدن لامپ، بچه گربهای که در کوچه بود با سرعت خود را به در منزل رساند و روی پله داخل کوچه و پشت به ما و رو به در منزل ایستاد!
من هم از ترس اینکه مبادا پس از باز شدن در منزل توسط علامه، این گربه برای ایشان مزاحمتی ایجاد کند یا وارد خانه شود، سعی کردم با لطایفالحیلی آن را چند متری از در منزل علامه دور کنم. همین که صدای باز شدن در آمد با سرعت خودم را جلو منزل رساندم اما گربه سریعتر از من به در رسید. روی پله ایستاد و نگاهی به علامه انداخت و علامه حسنزاده هم خیلی طبیعی، پاهای خود را باز کرد و گربه از وسط پای ایشان وارد منزل شد.
پس از لحظاتی گفتوگو با علامه، ایشان اذن ورود به منزل دادند. همین که وارد راهرو خانه شدیم، دیدیم بچه گربه در وسط هال نشسته است! گویا منتظر ما بود که جایگاه خودش را نزد علامه به رخ ما بکشد. یکی از دوستان خم شد و بچه گربه را به دست گرفت که داخل کوچه بیندازد اما علامه حسنزاده بلافاصله فرمودند: آقا با این بچه گربه چکار دارید؟ چه مزاحمتی برای شما ایجاد کرده است؟ این را زمین بگذارید. با شما کاری ندارد. این توقع دارد. بیتوقع که اینجا نمیآید.علامه ما را به اتاقی راهنمایی کردند و خودشان به آشپزخانه رفتند و حدود 10 دقیقه بعد با مقداری میوه و چند فنجان چای برگشتند. مشغول صحبت و گفتوگو شدند و لحظاتی بعد آن بچه گربه هم به اتاق آمد و چندین بار به سبک ورزشکاران پرش طول، از چپ و راست از روی میوهها و سینی چای پرید و در گوشه اتاق هم چند پشتکوارو زد و با یک تکبر و غروری از اتاق بیرون رفت! یکی از دوستان آرام گفت: این گربه دارد به ما میگوید «زکی! شما میخواستید به من اجازه ندهید به منزل علامه بیایم! حالا کی نزد ایشان عزیزتره».پس از خداحافظی از محضر علامه همین که در داخل کوچه را باز کردیم، بچه گربه زودتر از ما خارج شد! علامه حسنزاده فرمودند: «دیدید آقا! گفتم این گربه برای کسی آزاری ندارد! او که بیتوقع اینجا نمیآید! نیاز به تغذیه داشت. نیازش را تأمین کردم و الان بدون هیچ آزاری خودش رفت!»
تسنیم به نقل از احمدحسین شریفی
استاد تمام گروه فلسفه در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
برچسب ها :
ارسال دیدگاه