خواهد گذشت
رقیه توسلی
دفعه چهارم است که کارتش را میدهد به دستگاه و موجودی میگیرد. ماسکش را با عصبانیت از صورتش میکشد و توی دستش لِه میکند. خانم مانتو سورمهای که پشت سرش ایستاده، میپرسد: ببخشید من عجله دارم. کارتون تمام شد؟ ... از جلو عابر بانک میرود کنار اما قدمی آن طرفتر مچاله میشود توی خودش و شروع میکند به اشک ریختن.
صحنه ناگواریست. میرویم سمتش... ما را که اطرافش میبیند، کارتش را میگیرد بالا و میگوید: صبح تا شب جان میذارم زندگیمان خراب نشود، اجاره، دانشگاه، خورد و خوراک، اقساط ماشین... حالا باید ببینم کارتمُ خالی کرده. تمام هم و غمش قرض گرفتن و مواد کشیدنه... به کجا شکایت کنم؟
خوب که نگاه میکنم میبینم قاعده رفتاری همسران عاشق چقدر یکسان است. از خود گذشتگیشان. پایمردیشان. شکیباییشان. میبینم زنِ گریان با ارفاق سی سال دارد اما این قدر با جنم و صبور و سرد و گرم چشیده رفتار میکند که بیننده وامیماند. میبینم توی این اوضاع اقتصادی گران و بازار داغ طلاق به جای فرار کردن، از ساختن و جانزدن حرف میزند. انتظار ندارد همه چیز گل و بلبل باشد فقط دلش تلاش دونفره و دوست داشتن مشترک میخواهد. همین!
بانوی مانتو سورمهای میزند پشتش و خودمانی میگوید: دنیا قصهاش به همین سربالاییها و سرازیریهاست والا. درست میشه... من خودم یک روزهایی از فرط بیچارگی و بیکسی، پادو بودم تو بازار... فقط گفتم که بدونی سختی مال همه است. حالا بگو ماشینات کجاست عزیزم؟ بیا منِ مسافرُ برسون تا یک جایی، ببینم من هم میتونم شما رو برسونم به کجا!
خدا را شکر میکنم برای وجود بانوی خیررسان. دیگر به این سن میدانم توی هر خیابان یک فرشته نجات وجود ندارد. میدانم گاهی بین کلیدها و قفلهای زندگی فرسنگها فاصله هست از هم.
عابربانک مشتری ندارد. نگاه میکنم به کارتی که توی دستم مانده. یاد خانجانِ خدابیامرز میافتم که غریب و آشنا نمیکرد و همیشه با قربان صدقه به زنان نصیحت میکرد: كلُّمُــــرٍّ، سيـــــمُر...هر تلخی و مرارتی خواهد گذشت.
دفعه چهارم است که کارتش را میدهد به دستگاه و موجودی میگیرد. ماسکش را با عصبانیت از صورتش میکشد و توی دستش لِه میکند. خانم مانتو سورمهای که پشت سرش ایستاده، میپرسد: ببخشید من عجله دارم. کارتون تمام شد؟ ... از جلو عابر بانک میرود کنار اما قدمی آن طرفتر مچاله میشود توی خودش و شروع میکند به اشک ریختن.
صحنه ناگواریست. میرویم سمتش... ما را که اطرافش میبیند، کارتش را میگیرد بالا و میگوید: صبح تا شب جان میذارم زندگیمان خراب نشود، اجاره، دانشگاه، خورد و خوراک، اقساط ماشین... حالا باید ببینم کارتمُ خالی کرده. تمام هم و غمش قرض گرفتن و مواد کشیدنه... به کجا شکایت کنم؟
خوب که نگاه میکنم میبینم قاعده رفتاری همسران عاشق چقدر یکسان است. از خود گذشتگیشان. پایمردیشان. شکیباییشان. میبینم زنِ گریان با ارفاق سی سال دارد اما این قدر با جنم و صبور و سرد و گرم چشیده رفتار میکند که بیننده وامیماند. میبینم توی این اوضاع اقتصادی گران و بازار داغ طلاق به جای فرار کردن، از ساختن و جانزدن حرف میزند. انتظار ندارد همه چیز گل و بلبل باشد فقط دلش تلاش دونفره و دوست داشتن مشترک میخواهد. همین!
بانوی مانتو سورمهای میزند پشتش و خودمانی میگوید: دنیا قصهاش به همین سربالاییها و سرازیریهاست والا. درست میشه... من خودم یک روزهایی از فرط بیچارگی و بیکسی، پادو بودم تو بازار... فقط گفتم که بدونی سختی مال همه است. حالا بگو ماشینات کجاست عزیزم؟ بیا منِ مسافرُ برسون تا یک جایی، ببینم من هم میتونم شما رو برسونم به کجا!
خدا را شکر میکنم برای وجود بانوی خیررسان. دیگر به این سن میدانم توی هر خیابان یک فرشته نجات وجود ندارد. میدانم گاهی بین کلیدها و قفلهای زندگی فرسنگها فاصله هست از هم.
عابربانک مشتری ندارد. نگاه میکنم به کارتی که توی دستم مانده. یاد خانجانِ خدابیامرز میافتم که غریب و آشنا نمیکرد و همیشه با قربان صدقه به زنان نصیحت میکرد: كلُّمُــــرٍّ، سيـــــمُر...هر تلخی و مرارتی خواهد گذشت.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
امامرضا(ع) الگوی گفتمان هوشمندانه و اثربخش است
-
افتخار میزبانی از زائران اربعین
-
سفر بیداری
-
شهادت زید بن علی(ع)؛ تکرار مظلومیت فرزندان امیرمؤمنان(ع)
-
خواهد گذشت
-
قدس رواق
-
بشارتهای قرآن به وجود اقدس امام زمان(عج)
-
نخستین رویداد علمی «اربعینپژوهی»
-
ولایت، مفهومی مهم در زیارت شیعیان است
-
زیارت اربعین؛ تنظیمکننده روابط سیاسی و اجتماعی شیعیان
-
رونمایی از قدیمیترین اسناد سوگواره حسینی در حرم مطهر رضوی