تازههای نشر
کتاب «علم اجتماعی اسلامی» منتشر شد
کتاب «علم اجتماعی اسلامی: بازآفرینی نظریه استاد مطهری» اثر مهدی جمشیدی در گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی توسط سازمان انتشارات این پژوهشگاه به زیور طبع آراسته شد.مرتضی مطهری در کتاب «جامعه و تاریخ» مینویسد اسلام یک مکتب جامعهشناسانه نیست و هیچیک از مطالب اجتماعی قرآن کریم با زبان و اصطلاحات علماجتماعی مطرح نشدهاند، امّا درعینحال تعداد زیادی از مسئلههای علماجتماعی بهطورکامل قابل استنباط و استخراج از این کتاب آسمانی هستند. این اثر صورت تفصیلی و بسط یافته همین چند جمله بنیادی و راهگشاست و میکوشد در قالب فلسفه علماجتماعیاسلامی، هم به چیستی و چرایی علماجتماعیاسلامی بپردازد و هم از چگونگی ایجاد آن سخن بگوید. بهاینترتیب، برای نخستینبار و بهصورتی منسجم و سرشار از جزئیات، فهم و روایت مطهری از این شاخه از فلسفههای مضاف به علم، بازسازی شده است.
در بخشی از مقدمه این اثر آمده است: موضوعِ این پژوهش بهطورعام، «علمِاجتماعی» و بهطورخاص «علمِاجتماعیاسلامی» است. علماجتماعی، شاخهای گسترده و مهم از علومانسانی است و علماجتماعیاسلامی نیز سنخ و صنفی از علماجتماعی. علم اجتماعی همانند بسیاری از رشتههای دیگر علومانسانی، دربردارنده مجموعهای از «رهیافتها» است و در واقع، علماجتماعی چیزی نیست جز انباشتی از همین رهیافتهای گوناگون در کنار یکدیگر. از این زوایه، میتوان «علماجتماعیاسلامی» را رهیافتی در کنار سایر رهیافتهای علماجتماعی موجود شمرد، با این تفاوت که علماجتماعیاسلامی بهدلیل «دینیبودن»، با همه رهیافتهای دیگر که سکولار هستند متفاوت است. مسئله از این نقطه شکل میگیرد که ما به «علماجتماعی» حاجت قطعی داریم، ولی استفاده از علماجتماعیِ موجود را روا نمیشماریم. ازآنجا که برای شناخت و تدبیر جهان اجتماعی، «نظریه» در دست نداریم و جهان اجتماعی را نمیتوان «در خلأ» و «فارغ از نظریه» سامان بخشید و راهبری کرد، بیش از یک سده است که در عمل، به «علماجتماعیغربی» روآوردهایم و آن را «ترجمه» و «مصرف» میکنیم، اما این سنخ و صنف از علماجتماعی، «سکولار» است و بر مبادی متعارض با دین بهطورکلی و اسلام بهطورخاص، بنا شده و راهحلها و نسخههایش نیز با ارزشها و غایات جهان اجتماعی اسلامی، متضاد است. ازاینرو باید بهدنبال ایجاد علماجتماعیاسلامی باشیم و غفلت از این امر را مساوی با اضمحلال و فروپاشی جهان اجتماعی اسلامی بشماریم.
در بخشی از مقدمه این اثر آمده است: موضوعِ این پژوهش بهطورعام، «علمِاجتماعی» و بهطورخاص «علمِاجتماعیاسلامی» است. علماجتماعی، شاخهای گسترده و مهم از علومانسانی است و علماجتماعیاسلامی نیز سنخ و صنفی از علماجتماعی. علم اجتماعی همانند بسیاری از رشتههای دیگر علومانسانی، دربردارنده مجموعهای از «رهیافتها» است و در واقع، علماجتماعی چیزی نیست جز انباشتی از همین رهیافتهای گوناگون در کنار یکدیگر. از این زوایه، میتوان «علماجتماعیاسلامی» را رهیافتی در کنار سایر رهیافتهای علماجتماعی موجود شمرد، با این تفاوت که علماجتماعیاسلامی بهدلیل «دینیبودن»، با همه رهیافتهای دیگر که سکولار هستند متفاوت است. مسئله از این نقطه شکل میگیرد که ما به «علماجتماعی» حاجت قطعی داریم، ولی استفاده از علماجتماعیِ موجود را روا نمیشماریم. ازآنجا که برای شناخت و تدبیر جهان اجتماعی، «نظریه» در دست نداریم و جهان اجتماعی را نمیتوان «در خلأ» و «فارغ از نظریه» سامان بخشید و راهبری کرد، بیش از یک سده است که در عمل، به «علماجتماعیغربی» روآوردهایم و آن را «ترجمه» و «مصرف» میکنیم، اما این سنخ و صنف از علماجتماعی، «سکولار» است و بر مبادی متعارض با دین بهطورکلی و اسلام بهطورخاص، بنا شده و راهحلها و نسخههایش نیز با ارزشها و غایات جهان اجتماعی اسلامی، متضاد است. ازاینرو باید بهدنبال ایجاد علماجتماعیاسلامی باشیم و غفلت از این امر را مساوی با اضمحلال و فروپاشی جهان اجتماعی اسلامی بشماریم.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه