مادام یولا: زمانی ذهنش آرام بود که از علی (ع) مینوشت
ناگفتههایی از جرج جرداق به روایت همسرش
عباس خامهیار، رایزن فرهنگی ایران در لبنان در یادداشتی به مناسبت 13 رجب، سالروز میلاد با سعادت امام علی(ع) از جرج جرداق مسیحی نوشت که گزیدهای از آن را میخوانید. در آستانه ماه رجبالمرجب و به مناسبت سالگرد خجسته میلاد مولی امیرمؤمنان(ع)، در جستوجوی موضوعی برای نگارش یادداشت دیگری بودم که بانویی، تلفنی تماس گرفت و با صدایی لرزان و بریده بریده خود را همسر جرج جرداق معرفی کرد! یکه خوردم. در یک لحظه و ناباورانه سوژهای ارزشمند از راه رسیده بود. با خوشرویی تمام آمادگیام را برای ملاقات با او اعلام کردم؛ او تمایل داشت این دیدار در دفتر کار من انجام شود؛ بلافاصله برای روز بعد قرار گذاشتیم.
رأس ساعت مقرر، بانویی سالخورده با قدی خمیده و با تكیه بر «واكر»، نفسزنان به دفترم میآید. آثار سالهای دراز گذر عمر كاملاً در چهرهاش هویداست.
«مادام یولا» بهرسم احترام به مكان و میزبان، روی سرش شالِ روسریمانندی گذاشته است. بهمحض نشستن و در حالی كه از من تشكر میكند، دست در كیفش میکند و با سختی در جستوجوی شیئی برمیآید؛ بالاخره تلفن همراهش را پیدا میکند و صفحه فیسبوكش را جستوجو و یادداشتم را در روزنامه الاخبار نشانم میدهد و بریده بریده و بسیار آرام جملاتی را بر زبان میراند که بهسختی میشود آنها را شنید:
- تشكر میکنم به خاطر این اقدام شایستهات! وفاداری شما ایرانیان، زبانزد همه است…!
- سپاس!
- یادداشتت را همهجا کار کردم و بر آن نیز حاشیه زدم!
از او تشكر میکنم و حاشیهاش بر متن و همچنین كامنتهای دیگران را میخوانم.
از یولا میخواهم برایمان از وقتی بگوید که فنجان قهوه را به جرج تقدیم میکرده است.
یولا آهی میكشد و میگوید: جرج زمانی ذهنش آرام بود که درباره امام علی مشغول به نوشتن بود. در آن لحظات احساساتش فوران میکرد و لحظات خوبی را سپری میکرد.
یولا میگوید البته او نیز محیط و شرایط بسیار آرامی را برای جرج فراهم میكرده تا با خیال راحت به نویسندگی و تألیف بپردازد.
سخنان یولا را قطع میکنم و میگویم: بله! و همین فورانِ احساسات او بود که موجب شد او به شخصیتی محبوب در دل مسلمانان، بهویژه شیعیان تبدیل شود. او با تمام وجود و با ابراز عشق و علاقه وافر به امام علی(ع) عواطف و حالات درونی خود را به تصویر میکشید و این حالات را با هنرمندی تمام به مخاطبانش انتقال میداد.
توانایی جرج در نویسندگی، او را در بهتصویر کشیدن اوج احساساتش یاری میکرد. نوشتههایش پر از احساس میشد و به همین دلیل خواننده از خواندنش لذت میبرد.
میپرسم چه چیزی سبب شد جرج به سمت امام علی(ع) برود و شیفته شخصیت آن بزرگمرد شود؟
میگوید: برادر بزرگتر او که فؤاد جرداق نام داشت شیفته شخصیت امام علی بود. او بالای در منزلش در منطقه مرجعیون جنوب لبنان (زادگاه جرج) تابلویی نصب كرده و روی آن نوشته بود: «لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار».
جرج از همان ابتدا از برادر بزرگترش تأثیر پذیرفتهبود. آن زمان کودکی بیش نبود. فاصله سنی زیادی میان او و برادرش فؤاد وجود داشت. ابتدا سخنان برادرش را تکرار میکرد اما بعدها خواندن نهجالبلاغه را كه از برادرش گرفته بود، آغاز کرد. جرج بهشدت تحت تأثیر نامهها و سخنان پر مغز و بینظیر نهجالبلاغه قرار گرفت و به دنبال شناخت صاحب این كتاب بر آمد. او امام علی را از طریق نهجالبلاغه شناخت.
یولا در اینجا گوشه دیگری از ناگفتههای زندگی جرج جرداق را بیان میکند.
فؤاد از داستانهای فرار جرج از مدرسه برایم گفتهبود. مدیران مدرسه همیشه درباره بینظمی جرج به خانواده تذکر میدادند؛ او همیشه از مدرسه فرار میكرد. وقتی از مدرسه فرار میکرد به دل طبیعت میزد و در آنجا به مطالعه درباره امام علی میپرداخت. به خاطر همین فرارها بود که مدرسه بینظمی جرج را به خانواده گزارش میداد. اما برادرش فؤاد به خانواده میگفت: او را به حال خود رها کنید! کاری که جرج جایگزین مدرسه کرده از مطالعه دروس کلاسیک در مدرسه بسیار مهمتر است.
عشق و علاقه جرج به امام از آن زمان آغاز شد. او به مرور اطلاعات خود را توسعه داد. بعدها و پس از انتقال به بیروت به کلیسا ملحق شد و در آنجا به صورت علمی به مطالعه پرداخت. کسانیکه او را میشناختند اینگونه نقل میکنند که جرج در اوقات فراغتش درباره امام علی مطالعه میکردهاست. در آنجا بود که ازعشق امام علی سیراب شد. جرج، ظلمستیز بود. او امام علی را نمونه اعلای عدالت اسلامی ـ انسانی میپنداشت. از دید جرج، علی(ع) تجلی و مظهر عدالت بود.
جملهای بهیاد دارم که از جرج شنیدم؛ او این جمله را به نقل از امام علی تکرار میکرد: وَاللَّهِ مَا مُعَاوِیه بِأَدْهَی مِنِّی وَلَكِنَّهُ یغْدِرُ وَیفْجُرُ وَلَوْ لَا كَرَاهِیه الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِ؛ به خدا سوگند معاویه زیرکتر از من نیست، اما او خیانت میورزد و گناه میکند و اگر حیله و مکر، نکوهیده نبود من از زیرکترین مردمان بودم. امام علی انسانی کامل بود. آرزو میکنم امثال امام علی در دنیا زیاد شوند.
میگویم: دوست دارم کمی درباره شاهكار او «امام علی؛ صدای عدالت انسانی» از شما بشنوم. برایمان بیشتر از جزئیات مربوط به دوره تألیف این کتاب بگویید.
با كمال میل! در دوره تألیف کتاب، مدام در حال نوشتن بود. در آن ایام اتفاقی رخ داد که هیچگاه آن را فراموش نخواهم كرد. یک روز وقتی به اتاق کارش وارد شدم، متوجه شدم اشک در چشمانش جمع شدهاست. پرسیدم: چه شده است جرج؟ چیزی نگفت اما آنچه را در آن لحظه نوشته بود به من نشان داد. همچنان آن لحظه را به خوبی بهیاد دارم؛ بهیاد دارم این جمله را به من نشانداد: «لا تزجروهن انهن نوائح»؛ آنها را مرانید که آنها نوحه گرانند؛ مضمون متن به شهادت حضرت علی مربوط و داستان اینگونه بود كه وقتی امام در نیمهشب نوزدهم رمضان برای اقامه نماز، عزم رفتن به مسجد کوفه میکند، غازها و اردکهایی كه در حیاط بودند دنبال ایشان راه میافتند و با صداهای بلند گویی میخواهند مانع رفتن امام شوند، در حالیكه شبهای دیگر اینگونه نبودند. در اینجا امام میفرمایند: اینها را مرانید كه در حال نوحهسراییاند! وقتی جرج به این عبارت رسید شروع به گریستن کرد؛ من نیز گریه کردم.
گاهی نیز صدای او را میشنیدم که ناگهان با خود میگفت: «یاسلاااام!» (بهبه!) دلیل به وجد آمدن او در آن لحظات دو مسئله بود: یا تحت تأثیر شخصیت این انسان بزرگ ـ امام علی ـ به وجد میآمد و این عبارت را تکرار میکرد، یا به این معنا بود که چگونه ممکن است یک انسان بتواند اینگونه تعابیر فاخر را بهکار ببرد.
جرج نویسندهای زبردست در بیان زیبای مفاهیم ذهنی و احساسات درونی خود بود. او توانست آنچه را در ذهن داشت به زیبایی به مخاطبان منتقل کند. او شخصیتی بسیار آگاه بود و اطلاعات گسترده و جامعی داشت.
«مادام یولا» بهرسم احترام به مكان و میزبان، روی سرش شالِ روسریمانندی گذاشته است. بهمحض نشستن و در حالی كه از من تشكر میكند، دست در كیفش میکند و با سختی در جستوجوی شیئی برمیآید؛ بالاخره تلفن همراهش را پیدا میکند و صفحه فیسبوكش را جستوجو و یادداشتم را در روزنامه الاخبار نشانم میدهد و بریده بریده و بسیار آرام جملاتی را بر زبان میراند که بهسختی میشود آنها را شنید:
- تشكر میکنم به خاطر این اقدام شایستهات! وفاداری شما ایرانیان، زبانزد همه است…!
- سپاس!
- یادداشتت را همهجا کار کردم و بر آن نیز حاشیه زدم!
از او تشكر میکنم و حاشیهاش بر متن و همچنین كامنتهای دیگران را میخوانم.
از یولا میخواهم برایمان از وقتی بگوید که فنجان قهوه را به جرج تقدیم میکرده است.
یولا آهی میكشد و میگوید: جرج زمانی ذهنش آرام بود که درباره امام علی مشغول به نوشتن بود. در آن لحظات احساساتش فوران میکرد و لحظات خوبی را سپری میکرد.
یولا میگوید البته او نیز محیط و شرایط بسیار آرامی را برای جرج فراهم میكرده تا با خیال راحت به نویسندگی و تألیف بپردازد.
سخنان یولا را قطع میکنم و میگویم: بله! و همین فورانِ احساسات او بود که موجب شد او به شخصیتی محبوب در دل مسلمانان، بهویژه شیعیان تبدیل شود. او با تمام وجود و با ابراز عشق و علاقه وافر به امام علی(ع) عواطف و حالات درونی خود را به تصویر میکشید و این حالات را با هنرمندی تمام به مخاطبانش انتقال میداد.
توانایی جرج در نویسندگی، او را در بهتصویر کشیدن اوج احساساتش یاری میکرد. نوشتههایش پر از احساس میشد و به همین دلیل خواننده از خواندنش لذت میبرد.
میپرسم چه چیزی سبب شد جرج به سمت امام علی(ع) برود و شیفته شخصیت آن بزرگمرد شود؟
میگوید: برادر بزرگتر او که فؤاد جرداق نام داشت شیفته شخصیت امام علی بود. او بالای در منزلش در منطقه مرجعیون جنوب لبنان (زادگاه جرج) تابلویی نصب كرده و روی آن نوشته بود: «لا فتی إلا علی لا سیف إلا ذوالفقار».
جرج از همان ابتدا از برادر بزرگترش تأثیر پذیرفتهبود. آن زمان کودکی بیش نبود. فاصله سنی زیادی میان او و برادرش فؤاد وجود داشت. ابتدا سخنان برادرش را تکرار میکرد اما بعدها خواندن نهجالبلاغه را كه از برادرش گرفته بود، آغاز کرد. جرج بهشدت تحت تأثیر نامهها و سخنان پر مغز و بینظیر نهجالبلاغه قرار گرفت و به دنبال شناخت صاحب این كتاب بر آمد. او امام علی را از طریق نهجالبلاغه شناخت.
یولا در اینجا گوشه دیگری از ناگفتههای زندگی جرج جرداق را بیان میکند.
فؤاد از داستانهای فرار جرج از مدرسه برایم گفتهبود. مدیران مدرسه همیشه درباره بینظمی جرج به خانواده تذکر میدادند؛ او همیشه از مدرسه فرار میكرد. وقتی از مدرسه فرار میکرد به دل طبیعت میزد و در آنجا به مطالعه درباره امام علی میپرداخت. به خاطر همین فرارها بود که مدرسه بینظمی جرج را به خانواده گزارش میداد. اما برادرش فؤاد به خانواده میگفت: او را به حال خود رها کنید! کاری که جرج جایگزین مدرسه کرده از مطالعه دروس کلاسیک در مدرسه بسیار مهمتر است.
عشق و علاقه جرج به امام از آن زمان آغاز شد. او به مرور اطلاعات خود را توسعه داد. بعدها و پس از انتقال به بیروت به کلیسا ملحق شد و در آنجا به صورت علمی به مطالعه پرداخت. کسانیکه او را میشناختند اینگونه نقل میکنند که جرج در اوقات فراغتش درباره امام علی مطالعه میکردهاست. در آنجا بود که ازعشق امام علی سیراب شد. جرج، ظلمستیز بود. او امام علی را نمونه اعلای عدالت اسلامی ـ انسانی میپنداشت. از دید جرج، علی(ع) تجلی و مظهر عدالت بود.
جملهای بهیاد دارم که از جرج شنیدم؛ او این جمله را به نقل از امام علی تکرار میکرد: وَاللَّهِ مَا مُعَاوِیه بِأَدْهَی مِنِّی وَلَكِنَّهُ یغْدِرُ وَیفْجُرُ وَلَوْ لَا كَرَاهِیه الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِ؛ به خدا سوگند معاویه زیرکتر از من نیست، اما او خیانت میورزد و گناه میکند و اگر حیله و مکر، نکوهیده نبود من از زیرکترین مردمان بودم. امام علی انسانی کامل بود. آرزو میکنم امثال امام علی در دنیا زیاد شوند.
میگویم: دوست دارم کمی درباره شاهكار او «امام علی؛ صدای عدالت انسانی» از شما بشنوم. برایمان بیشتر از جزئیات مربوط به دوره تألیف این کتاب بگویید.
با كمال میل! در دوره تألیف کتاب، مدام در حال نوشتن بود. در آن ایام اتفاقی رخ داد که هیچگاه آن را فراموش نخواهم كرد. یک روز وقتی به اتاق کارش وارد شدم، متوجه شدم اشک در چشمانش جمع شدهاست. پرسیدم: چه شده است جرج؟ چیزی نگفت اما آنچه را در آن لحظه نوشته بود به من نشان داد. همچنان آن لحظه را به خوبی بهیاد دارم؛ بهیاد دارم این جمله را به من نشانداد: «لا تزجروهن انهن نوائح»؛ آنها را مرانید که آنها نوحه گرانند؛ مضمون متن به شهادت حضرت علی مربوط و داستان اینگونه بود كه وقتی امام در نیمهشب نوزدهم رمضان برای اقامه نماز، عزم رفتن به مسجد کوفه میکند، غازها و اردکهایی كه در حیاط بودند دنبال ایشان راه میافتند و با صداهای بلند گویی میخواهند مانع رفتن امام شوند، در حالیكه شبهای دیگر اینگونه نبودند. در اینجا امام میفرمایند: اینها را مرانید كه در حال نوحهسراییاند! وقتی جرج به این عبارت رسید شروع به گریستن کرد؛ من نیز گریه کردم.
گاهی نیز صدای او را میشنیدم که ناگهان با خود میگفت: «یاسلاااام!» (بهبه!) دلیل به وجد آمدن او در آن لحظات دو مسئله بود: یا تحت تأثیر شخصیت این انسان بزرگ ـ امام علی ـ به وجد میآمد و این عبارت را تکرار میکرد، یا به این معنا بود که چگونه ممکن است یک انسان بتواند اینگونه تعابیر فاخر را بهکار ببرد.
جرج نویسندهای زبردست در بیان زیبای مفاهیم ذهنی و احساسات درونی خود بود. او توانست آنچه را در ذهن داشت به زیبایی به مخاطبان منتقل کند. او شخصیتی بسیار آگاه بود و اطلاعات گسترده و جامعی داشت.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
نمونهای موفق از بهرهوری موقوفات
-
افتتاح ورودی جدید رواق حضرت زهرا (س)
-
تربیت پنهان
-
دفاع از میهن زیر پرچم ثامنالحجج (ع)
-
همه افتخاراتمان را مدیون امام رضاییم
-
ناگفتههایی از جرج جرداق به روایت همسرش
-
آغاز رسمی اردوهای راهیان نور از 15 اسفند 1400
-
افتتاح مجتمع نمایشگاهی- تحقیقاتی بذر و نهال رضوی
-
رونمایی از گلدسته حرم علوی با نوای «علی یا علی»