خشم و هیاهو
رقیه توسلی
عمریست طرفدار حرف حسابم. مثل همین نقل قول معروفی که خیلی شنیدهاید: «در زندگی گاهی آدم باید کمی کر باشد. در خانه، محیط کار، خیابان، هر جا. اگر بیان دلسردکننده یا نامهربان شنیدید بهتر است فراموشش کنید. عصبانیت و خشم چیزی بر توان انسان نمیافزاید».
روز درهم برهمی است. نصف همکاران مرخصیاند، باقی هم که حاضرند، افتادهاند به جان هم و اختلاف نظر سبب شده همدیگر را برنجانند. چنانچه اگر کسی الساعه از در بیاید داخل، فکر میکند آمده میدان جنگ!
همکاری که از همه باسابقهتر است دیگر نمینشیند پشت میزش و میایستد به دفاع کردن از مواضعش و دو نفر هم نیمخیزند برای جوابیه. ناگفته پیداست سیاست و اقتصاد محور ماجراست و پنج خانم مترجم با هوار دارند حرف دلشان را پرتاب میکنند سمت هم. یکی از موبایل تازهای که با وام 20درصد خریده میگوید، یکی از کسادی مغازه پسرش، همکاری هم برعکس آنها حرف پدرش را پیش میکشد که چند وقتیست متوجه شدهاند نیمی از حقوقش را به خیریه نگهداری کودکان اختصاص داده.
نگاهشان میکنم. ردی از ختم غائله توی صورتشان نیست. نیم ساعت از تیشه ارّه دادنشان گذشته اما به گلادیاتورهای تازه نفسی میمانند که میخواهند باز بپرند وسط گود. با خودم میگویم؛ چرا کمی کر نیستید؟... کر مصلحتی... کاش وا بدهید... کاش صلوات بفرستید... کاش خانم مدیر بود... حداقل خانم کاشانی آبدارخانه زودتر بیاید منع و دلالتتان کند... کاش مراجعه کنندهای سر برسد... که متأسفانه چشمم روز بد را میبیند و نمیشود آنچه میخواهم... میبینم چطور گپ و گفتشان گزندهتر میشود و میرسد به بیاحترامیهای بیسابقه. به جملات زشتتر، مرافعه، توهین، قهر. میبینم همکارم چطور با حال خراب از دفتر میزند بیرون. آن قدر مشوش که چتر و گوشیاش جا میماند. میبینم آنها هم که ماندهاند اوضاع بهتری ندارند و تکتکشان انگار از دل آتش پریدهاند بیرون؛ ملتهب، گیج، سوخته.
شنبه متفاوتی است و چیزی را که میبینم هضم نمیکنم. فقط چهار نفر نشستهایم پشت سیستم و مابقی میزها خالیاند. باورم نمیشود تخریب خشم این قدر وحشتناک باشد. انگار زلزله آمده. انگار تا امروز زور اقتصاد و اخلاق را خیلی دستکم گرفتیم. انگار باید تا از این دیرتر نشده همدیگر را هوشیار کنیم.
پینوشت
امام صادق(ع): اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَر
خشم كليد همه بدىهاست.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه