سه شب در عاشقی بی‌نهایت

روایتی از حال و هوای اعتکاف دهه هشتادی‌ها در حرم مطهر رضوی

سه شب در عاشقی بی‌نهایت

شب‌های صحن، شب‌های خنکی است. هوای خنک پیچیده در شبستان مسجد موجب شده «مریم» خودش را در پتویی بپیچد و نشسته مشغول خواندن کتاب باشد. می‌گوید: می‌توانستم با دوستانم به مسجد محله‌مان هم بروم اما دوست داشتم در این اعتکاف تنها باشم.


«مریم عطایی شاندیز» برای حرف زدن چشم از کتابش برنمی‌دارد؛ در همان حال ادامه می‌دهد: سال گذشته قرار بود در اعتکاف نیمه رجب شرکت کنم که قسمت نشد امسال خیلی اتفاقی یکی از دوستانم لینک ثبت‌نام را در گروه درسی کلاسمان گذاشت و در «بی‌نهایت عاشقی» نام‌نویسی کردم. انگار که جرقه‌ای ذهنش را به وجد آورده، سریع سرش را بالا می‌گیرد و می‌گوید: به اعتکاف آمدم و می‌خواهم یک خود جدید با خودم از اینجا ببرم.
◾◾◾
دخترهای دانش‌آموز آمده‌‌اند تا خود جدیدشان را کشف کنند. حال و هوای داخل مسجد پر از شادی و نشاط دختران نوجوان است و این گواه آن است که حتماً آدم باید در اعتکاف بی‌نهایت عاشقی خدا را یک بار تجربه کند.
چشم که داخل مسجد می‌چرخانی می‌بینی ٢٠ مربی مشغول رتق و فتق امور گروه‌ها هستند، گروه‌هایی ٢١نفره که هر گروه با نامی معنوی مزین شده است؛ مستغفرین، شاکرین، موکلین و... . 
«زهرا خادم حقیقی» از گروه مطیعین و کلاس نهم از مدرسه حضرت زینب(س) است و دوست دارد بیشتر از بقیه دوستانش صحبت کند.
او با اشتیاق از لحظه‌ای که پیامک اعتکاف را دریافت کرده و از ذوق گوشی را پرت کرده است می‌گوید. زهرا که جزئیات برنامه‌ها را بهتر از بقیه دوستانش به یاد دارد، با همان شور نوجوانانه ادامه می‌دهد: صبح استادی برای سخنرانی آمد و خیلی شیرین و جذاب برای ما از ظلم‌های اسرائیل صحبت کرد جوری که با همه خنده و تفریحی که داشتیم از ظلم‌های اسرائیل آگاه شدیم. 
می‌گوید: خوبی اینجا این است که همه همسن و سالیم و من چند دوست در اینجا پیدا کرده‌ام.
آتوسا که حالا دوست زهرا شده حرف او را دست می‌گیرد و می‌گوید: من پیش از اینکه به اعتکاف بیایم احساس می‌کردم به خاطر خجالتی بودنم، خیلی اینجا دوست پیدا نکنم، اما حالا دوستان خوبی پیدا کردم و احساس می‌کنم با اعضای خانواده‌ام هستم. با هم زیارت می‌رویم، بازی می‌کنیم و قرآن می‌خوانیم و همسن و سال بودنمان سبب شده خیلی خوب با هم ارتباط بگیریم. 
«آتوسا رضایی» تأکید می‌کند: فکر می‌کنم این حس خوب نتیجه نزدیکی دل‌های ما به خداست.
◾◾◾
در گوشه و کنار، هر کدام از دخترها سرگرم کار خودش است. در کنار گروه‌هایی که مشغول بازی هستند، بعضی‌ها هم کتابی در دست دارند و در خلوت خود مطالعه می‌کنند.
«زهرا سادات عارفی» دانش‌آموز سال اول مکتب نرجس کتاب «آرزو‌های دست‌ساز» را در دست دارد و عمیق در حال مطالعه است. او از حال و هوای خوب مراسم اعتکاف جور دیگری می‌گوید: اینجا فرصت گفت‌وگوی آدم و خدا بیشتر فراهم است. 
او درباره برنامه‌هایی که از ابتدا تاکنون در اعتکاف داشته می‌گوید: دو سخنرانی، جزءخوانی قرآن و ساخت کاردستی از کار‌های امروز ما بود و من واقعاً متوجه نشدم چطور روز را به شب رساندم؛ اما این را باید بگویم که همین امروز من به جواب بعضی از پرسش‌هایم در بین این سخنرانی و برنامه‌ها رسیدم.
◾◾◾
«ریحانه بزمی» که در حال نوشیدن لیوانی شیر و گپ و گفت با دوستش است. می‌گوید: کلاس دهم فرزانگان۵ هستم و به اندازه‌ای همه چیز با سرعت گذشته است که حتی سختی روزه را هم حس نکرده‌ام چون هم عبادت می‌کنیم و هم برنامه‌های خوب در کنار همسن و سالان خود داریم.
ریحانه ادامه می‌دهد: در مراسم بی‌نهایت عاشقی سه روز پیش خدا هستیم. او درباره نحوه حضورش در این مراسم می‌گوید: از طریق دوره «بی‌نهایت شو» (یکی از برنامه‌های مؤسسه جوانان آستان قدس رضوی) به من پیامک رسید و من با همه ناامیدی ثبت‌نام‌ کردم و توقع اینکه به این مراسم بتوانم بیایم را نداشتم؛ اما حالا اینجا هستم.
حال خوش دختران معتکف در لحظه لحظه بی‌نهایت عاشقی دیدنی است. دختران شاید از خانواده‌هایشان دور باشند اما در زیر سایه حضرت رضا(ع) ناب‌ترین لحظاتی را تجربه می‌کنند که تا پایان عمرشان به یادگار می‌ماند و شاید برای برخی آغاز راهی جدید در زندگی باشد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه