«واقفیه» موضوع یک پرسش مهم از امام رضا(ع) در اهواز

امام هشتم(ع) چگونه مانع شکاف در پایگاه امامت شد؟

«واقفیه» موضوع یک پرسش مهم از امام رضا(ع) در اهواز

پیشنهاد ترور مأمور ویژه مأمون و بیماری امام رضا(ع) در اهواز، دو ماجرای مهمی بود که امام رضا(ع) در خوزستان و مسیر سفر به مرو از سرگذراندند و در گزارش پیشین به آن اشاره کردیم. 


اما این دو ماجرا، تنها وقایعی نبودند که حضرت(ع) در اهواز با آن‌ها روبه‌رو شد. از دیگر ماجراهایی که در اهواز و هنگام خارج شدن از آن برای امام رضا(ع) پیش آمد، مواجهه ایشان با گروهی بود که پس از شهادت امام موسی کاظم(ع)، اعتقاد داشتند حضرت موسی بن‌جعفر(ع) همچنان در قید حیات هستند و بر آن حضرت توقف کرده بودند. 
شیخ صدوق ماجرای پرسش در خصوص این گروه به هنگام خروج از اهواز و نزدیک پل اربق را به سند خود از جعفر بن محمد نوفلی این‌طور روایت می‌کند: در پل اربق(اربک) نزد حضرت رضا(ع) آمدم و بر او سلام و عرض کردم فدای وجودت شوم، جمعی گمان می‌کنند پدر بزرگوارت زنده است. فرمود دروغ گفتند، خدا ایشان را لعنت کند. اگر پدرم زنده بود میراثش قسمت نمی‌شد و زنانش نکاح نمی‌شدند، اما قسم به خدا پدرم موسی کاظم(ع) مرگ را چشید چنان که علی بن ابی‌طالب(ع) چشید. 
دکتر جلیل عرفان منش در کتاب «همگام با امام رضا(ع) از مدینه تا مرو» این گروه را که در تاریخ به «واقفیان» شهرت یافتند، این‌گونه معرفی می‌کند: واقفیان گروهی بودند که پس از رحلت امام موسی کاظم(ع) منکر رحلت وی شدند و معتقد بودند امام(ع) زنده است. آن‌ها او را «مهدی» و یا قائم اهل‌بیت نامیدند و سلسله امامت را به وی ختم کردند. رهبران این فرقه، جمعی از کارگزاران مالی امام موسی کاظم(ع) و از اصحاب وی به شمار می‌رفتند که در میان آن‌ها می‌توان به علی بن ابی‌حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی اشاره کرد. 
ترویج این عقیده که امام موسی کاظم(ع) رحلت نکرده را مبتنی بر گزارش‌های تاریخی و تصریح خود امام رضا(ع)، باید انگیزه مادی دانست. نویسنده «همگام با امام رضا(ع) از مدینه تا مرو» در این خصوص می‌نویسد: نزد رهبریان این فرقه اموال و دارایی‌های زیادی از امام موسی کاظم(ع) بر جا مانده بود که به همین دلیل تلاش می‌کردند با رواج عقیده زنده بودن امام(ع) از دادن آن اموال به جانشین او، امام رضا(ع) سرپیچی کنند. 
به باور عرفان منش، از نکات قابل توجه در خصوص واقفیه این است آن‌ها در زمان حیات امام موسی کاظم(ع) نیز مدعی بودند اخباری از امام صادق(ع) مبنی بر «قائم بودن» امام موسی کاظم(ع) دریافت کرده‌اند که آن حضرت بر نادرستی این تفکر تأکید کردند و برای جلوگیری از انحطاط و ایجاد تفرقه در میان شیعیان، تمهیداتی به کار بردند که از جمله آن‌ها تصریح مکرر بر امامت علی بن موسی(ع) پس از خود و گواه گرفتن گروهی از خواص شهر مدینه بر این امر بود. علاوه بر آن، حضرت(ع) بر سرزنش واقفیان در عصر خود و هدایت آن‌ها اهتمام کرد تا از تفرقه و شکاف در صفوف مسلمین پس از خود جلوگیری کند.
با وجود همه این تلاش‌ها و شواهد آشکاری که در جانشینی و امامت حضرت رضا(ع) وجود داشت و حتی برخی سران واقفیه در زمان امامت حضرت موسی کاظم(ع) روایاتی در جانشینی و وصایت امام(ع) از پدر بزرگوارش شنیده و سپس به نقل آن پرداخته بودند، متأسفانه به دلیل تمایلات مادی و نفسانی، پس از رحلت امام موسی کاظم(ع) امامت بحق حضرت امام رضا(ع) را انکار و در اموال آن حضرت تصرف کردند. 
عرفان‌منش می‌نویسد: یکی از دسیسه‌های تفرقه‌انگیز واقفیان ایجاد شکاف در پایگاه امامت بود. آن‌ها دست به کوشش‌های آگاهانه‌ای برای ایجاد دودستگی در میان شیعیان زدند و پس از رحلت امام موسی کاظم(ع) برای مدت کوتاهی امامت احمد بن موسی(ع) را ترویج کردند. هرچند عده‌ای به دلیل همراهی احمد بن موسی در قیام ابن طباطبا و ابی السرایا از جانشینی و امامت احمد بن موسی(ع) دست کشیدند و بار دیگر بر تفکر خود مبنی بر قائم بودن امام موسی کاظم(ع) برگشتند و به امامت حضرت رضا(ع) که جانشین بحق پدرش بود اعتراف نکردند. 
از آنجایی که فرقه واقفیه از آغاز بر پایه نادرستی همراه با تمایلات مادی و نفسانی شکل گرفته بود، مدت زیادی دوام نیافت و سرانجام از درون متلاشی و برای همیشه از صحنه روزگار محو شد. 

خبرنگار: پارسا نیکوکار

برچسب ها :
ارسال دیدگاه