یک روایت تصویری از جهادگری که تا 90 سالگی با دست خود مهدکودک، مسجد و حسینیه ساخت و وقف کرد
نگفت، نشان داد...
محسن فاطمینژاد
شاید شما هم آن جمله معروف و کلیشهای را که همه اساتید بنام فیلمنامهنویسی و کارگردانهای بزرگ تقریباً به شکلهای مختلف گفتهاند، شنیده باشید که «نگو، نشان بده». مقصودشان این است: آهای کسی که میخواهی پیامی، قصهای یا داستانی را به مخاطبت برسانی و او را تحت تأثیر قرار دهی تا به یک سمت و سو حرکت کند، سعی کن کمتر حرف بزنی، به جایش تا میتوانی آن را برایش تصویر کن.
«عباسعلی عباسی قیافه شناس» معروف به حاج عباس مسجدی همان کسی است که به جای اینکه از ضرورت نشاندن لبخند روی صورت کودکان حرف بزند، برایشان مهدکودک ساخت. مصداق همان جمله معروف بود که «کونوا دعاة الناس بغیرالسنتکم لیروا منکم الاجتهاد و الصدق و الورع» یعنی مردم را به غير از زبانتان دعوت به دين كنيد تا سعی و كوشش، درستی، پرهيزگاری و خويشتنداری را از شما مشاهده كنند. او به جای اینکه مثل ما وعده و وعید به دلش بدهد که حالا حالاها جمع میکنم تا یکباره کار بزرگی برای مردم انجام دهم، راحت میگوید: «حتی اگر یک، یک تومنی هم گیرم بیاید، مال خانه خداست». او ذره ذره دل میکند و قطره قطره میسازد.
حالا هم اگر کسی بخواهد داستان زندگی پیرمرد 90 سالهای را که با صورتی گردوخاک گرفته و با همان دستهای زمختی که رگههای میان پوستش با سیمان و گچ عجین شده و تا آخر عمر مهدکودک و حسینیه و مسجد ساخت را برای کسی تعریف کند لازم نیست قصه سر هم کند، همین که تصویر ساده و بیریای حاج عباس مسجدی را نشان بدهد، کفایت میکند.
واقعاً اگر ضرورت قرار گرفتن یک متن 400 کلمهای کنار عکسهای حاج عباس نبود، این قسمت باید سفید میبود. چه چیزی گویاتر از این تصاویر و کنایهآمیزتر از این عکسی که پیرمرد پا روی پلههای نردبان میگذارد و پله پله تا ملاقات خدا میرود. یک هفته است حاج عباس به جایی رسیده که داشت برایش آماده میشد.
«عباسعلی عباسی قیافه شناس» معروف به حاج عباس مسجدی همان کسی است که به جای اینکه از ضرورت نشاندن لبخند روی صورت کودکان حرف بزند، برایشان مهدکودک ساخت. مصداق همان جمله معروف بود که «کونوا دعاة الناس بغیرالسنتکم لیروا منکم الاجتهاد و الصدق و الورع» یعنی مردم را به غير از زبانتان دعوت به دين كنيد تا سعی و كوشش، درستی، پرهيزگاری و خويشتنداری را از شما مشاهده كنند. او به جای اینکه مثل ما وعده و وعید به دلش بدهد که حالا حالاها جمع میکنم تا یکباره کار بزرگی برای مردم انجام دهم، راحت میگوید: «حتی اگر یک، یک تومنی هم گیرم بیاید، مال خانه خداست». او ذره ذره دل میکند و قطره قطره میسازد.
حالا هم اگر کسی بخواهد داستان زندگی پیرمرد 90 سالهای را که با صورتی گردوخاک گرفته و با همان دستهای زمختی که رگههای میان پوستش با سیمان و گچ عجین شده و تا آخر عمر مهدکودک و حسینیه و مسجد ساخت را برای کسی تعریف کند لازم نیست قصه سر هم کند، همین که تصویر ساده و بیریای حاج عباس مسجدی را نشان بدهد، کفایت میکند.
واقعاً اگر ضرورت قرار گرفتن یک متن 400 کلمهای کنار عکسهای حاج عباس نبود، این قسمت باید سفید میبود. چه چیزی گویاتر از این تصاویر و کنایهآمیزتر از این عکسی که پیرمرد پا روی پلههای نردبان میگذارد و پله پله تا ملاقات خدا میرود. یک هفته است حاج عباس به جایی رسیده که داشت برایش آماده میشد.
ارسال دیدگاه