مدیری دوراندیش

دیدگاه دکتر محمدجعفر یاحقی درباره «برادران رفیعی»

مدیری دوراندیش

دکتر محمدجعفر یاحقی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد

در قلمرو کتاب و قلم البته بازار قرآن‌های وقفی و در دوره‌های اخیر کتب ادعیه و زیارت‌نامه هم گرم بود.


این است که از قدیم، قرآن‌هایی که در حرم قرائت و فرسوده می‌شد در گوشه‌ای فراهم می‌آمد و همین هم شده بود هسته اولیه کتابخانه که با وقف و اهدای قرآن‌ها و کتاب‌های بسیار در طول تاریخ، به‌ویژه از دوره صفویه به بعد، بر تعداد کتاب‌های این گنجینه اضافه شد. 
چرخ واقعی جریان‌های فرهنگی در آستان قدس از سال 1362 که تنی چند از دانشگاهیان متدین و قابل قبول آستین‌ها را برای کار علمی، البته در چارچوب منویات آستان قدس بالا زدند، به حرکت درآمد. زنده‌یادان عباس سعیدی، کاظم مدیرشانه‌چی، محمد واعظ‌زاده خراسانی، استادان دانشکده‌های ادبیات و الهیات مشهد و نیز دکتر محمدمهدی رکنی و علی‌اکبر الهی خراسانی از آن زمره بودند. در این جمع متدین و دلداده، دکتر علی‌محمد برادران رفیعی که به‌تازگی از مسئولیت‌های دانشگاهی کناره گرفته بود، نقشی عمده و کلیدی داشت که خیلی هم به چشم نمی‌آمد. او از سال‌های نخست دهه 60 برای کارهای فرهنگی در آستان قدس دامن همت به کمر زد و با یارمندی افراد پیش‌گفته، ابتدا مؤسسه چاپ و انتشارات و همزمان بنیاد پژوهش‌های اسلامی را پایه‌گذاری کرد. 
از اقدامات و کوشش‌های دکتر برادران برای تعریف و راه‌اندازی دیگر مؤسسات فرهنگی آستان قدس سخنی نمی‌گویم؛ برای آنکه همگان و دست‌کم آن‌ها که در جریان مسائل فرهنگی آستان قدس پس از انقلاب هستند، می‌دانند و یقین دارند اگر برادران رفیعی در آستان قدس نمی‌بود بدون شک چهره فرهنگی این نهاد مذهبی نه آنی بود که امروز هست. همگان می‌دانند آنچه در آستان قدس از نظر فرهنگی اتفاق افتاد چیزی بود که او توانست ایجاد کند، نه آنی که او می‌خواست اتفاق بیفتد. گرفت‌وگیرها و حد و مرزهای آستان قدس و ضرورت‌های ملازم آن هم بر کسی پوشیده نیست.
من در مرکز خراسان‌شناسی بیش از هرجا با دکتر برادران و خط مشی آرام و در عین حال پیش‌برنده او سر و کار داشتم. به گمانم وی در آن زمان عنوان معاونت فرهنگی آستان قدس را هم داشت. او هیچ‌وقت پایبند این عناوین نبود و برایش فرقی نمی‌کرد معاون باشد یا مشاور و یا اصلاً هیچ سمتی نداشته باشد. او می‌خواست کار کند، آن هم آهسته و پشت پرده، اصلاً در بند آن نبود آنچه می‌کند به نام چه کسی تمام می‌شود. دست آدم‌ها را می‌گرفت و راه را برای تشکیل یک نهاد یا مؤسسه هموار می‌کرد و ناگهان می‌دیدیم این یا آن مؤسسه تشکیل شد و کسی هم در رأس آن قرار گرفت و شروع به کار کرد. خراسان‌شناسی هم همین طور بی‌سروصدا تشکیل شد. من در یک اتفاق پیشنهاد آن را دادم، چند روز بعد گفتند: شما خودت مدیرعامل. دکتر برادران دست مرا گرفت و برد در دست قائم‌مقام آستان قدس گذاشت که من تا آن روز اصلاً ندیده بودم و او هم خواهی‌نخواهی ابلاغی صادر کرد، با هیئت مدیره‌ای که خود دکتر هم یکی از آنان بود. در نخستین جلسه هیئت مدیره که خواستیم رئیس هیئت مدیره انتخاب کنیم، هرکار کردیم نپذیرفت و به اصرار و پیشنهاد خودش یک تن دیگر به این سمت انتخاب شد. از آن پس، هر هفته در جلسات هیئت مدیره و جلسات مدیران آستان قدس که هر دو سه هفته یک بار تشکیل می‌شد او را می‌دیدم و به منش آرام و صلح‌جویانه او خو می‌گرفتم. هرگز ندیدم از چیزی روی در هم کشد. اگر از چیزی یا پیشنهادی خوشش نمی‌آمد هرگز نمی‌توانستی از چهره‌اش بفهمی چه فکری می-کند. وقتی نوبت به اظهار نظر او می‌رسید با لهجه غلیظ مشهدی می‌گفت: «اویم مشه، این هم درست است» و بعد نظر خود را ملایم و مستدل ابراز می‌کرد به‌طوری که آرام و بی‌چون و چرا به آن نظر منتقل و با او هم‌عقیده می‌شدی. 
هیچ‌وقت به‌گونه‌ای عمل و یا طوری وانمود نمی‌کرد که مدیران فرهنگی چشم به پشتیبانی او بدوزند و خود کاری نکنند. هرکسی بایستی روی پای خودش می‌ایستاد و خودش گلیم خود و مؤسسه‌اش را از آب بیرون می‌کشید. در عین حال می‌دیدم گاهی حمایت‌های نامرئی او کار خودش را می‌کرد. یادش ماندگار باد!

برچسب ها :
ارسال دیدگاه