چند سؤال از کلیسا درباره پروژه اصلاح اجتماعی حضرت عیسی (ع)
سهیل اسعد، مبلغ بینالمللی اسلام
فضای مبارزه در ابتدا یک تفکر است. در امتداد تاریخ که نگاه میکنید تمام حرکتها از یک تفکر مبارزهای سرچشمه گرفته است. تفکر انقلابی و قیام و مبارزه، تفکری است که در اصل تاریخ مسیحیت بود و در سیره عملی حضرت عیسی(ع) هم وجود داشت. بعداً با تجربه بدی که کلیسا در قرون وسطا داشت، مجبور شدند حذفش کنند یعنی مجبور شدند از سکولاریسم به بعد بگویند کلیسای ما انقلابی نیست، قیام در آن وجود ندارد و نسبتی با حکومت ندارد. همین مسئله سبب تناقض ایدئولوژیکی بین سیره حضرت عیسی(ع) و خلیفه حضرت عیسی یعنی کلیسا و واتیکان شد.
اینجا این پرسش مطرح میشود که چطور شما میگویید ما دنبال عدالت و حکومت الهی نیستیم در حالی که وعده الهی در آخرالزمان با آمدن دوباره حضرت عیسی برای تحقق چنین هدفی است؟ اصلاً نقش کلیسای کاتولیک تحقق مملکت الهی است؛ پس چطور میگویید ما چنین برنامهای نداریم؟ نه، اینطور نیست، شما برنامهای برای ممکلت الهی دارید، اما راه رسیدن به آن هدف، متفاوت است. نظرشان این است که ما در معبد دعا میکنیم، با خدا مرتبط میشویم، بعد خدا به ما برای تحقق این عدالت کمک میکند.
من همیشه این معادله را در فضای آکادمیک مطرح میکنم شما که میگویید حضرت عیسی کشته شده، چرا او را کشتند؟ مشکل حضرت عیسی چه بوده است؟ میگویند دشمنان زیادی داشت و دست آخر هم او را کشتند. آیا واقعاً به خاطر دعا و معنویت او را کشتند یا چون پروژه حضرت عیسی(ع) اصلاح اجتماعی بود، به زعم شما این بلا را به سرش آوردند؟ بالاخره در سیاست وارد شده است یا خیر؟ چون به این موضوع اعتراف میکنند بعد میمانند که اگر حضرت عیسی مؤسس این حرکت بوده، چرا ما سیاسی نباشیم. بر همین اساس یک تناقضهای تفکری و ایدئولوژیک در کلیسای امروز مسیحیت کاتولیک میبینیم. حالا کلیسا با این تفکر غیرسیاسی میآید و میخواهد مشکلات و بحرانهای جمعیت بشری را حل کند. خب کلیسا که در رأس قضیه هست میگوید ما با دعا درستش میکنیم و خدا هم کمک میکند و عدالت باید از آسمان وارد فضای ما شود. عدهای از روحانیون مسیحی که هم مشکلات و بحرانهای بشری را فهمیدهاند و هم ایدئولوژی حضرت عیسی و سیره عملی حضرت عیسی را درک کردهاند، میگویند نه، راه حلش آسمان نیست. مملکت الهی درزمین با زمینیها باید تحقق یابد. طرف مسیحی است، خدا را دوست دارد، متدین است و ایمان دارد ولی میخواهد قیام کند؛ کلیسا ولی مدام مانع میشود و میگوید ما
دین صلحیم.
من عیناً افرادی را دیدهام که میگویند من مسیحی هستم و لیدر کلیسا به ما میگویند نه سیاست، نه جامعه، نه عدالت، نه قیام، نه مبارزه و جهاد. بعد طرف با خودش میگوید خب من اگر این کارها را نکنم که میمیرم و اصلاً نمیتوانم. بنابراین اینها از مسیحیت کاتولیک و در واقع کلیسا جدا شدند. با این ادعا که ما اگر پیروان حضرت عیسی باشیم نمیتوانیم در مقابل این همه بیعدالتی بیطرف بنشینیم. اگر بیطرف بنشینیم یعنی عیسوی نیستیم چرا که سیره حضرت عیسی چیز دیگری به ما میگوید.
اینجا این پرسش مطرح میشود که چطور شما میگویید ما دنبال عدالت و حکومت الهی نیستیم در حالی که وعده الهی در آخرالزمان با آمدن دوباره حضرت عیسی برای تحقق چنین هدفی است؟ اصلاً نقش کلیسای کاتولیک تحقق مملکت الهی است؛ پس چطور میگویید ما چنین برنامهای نداریم؟ نه، اینطور نیست، شما برنامهای برای ممکلت الهی دارید، اما راه رسیدن به آن هدف، متفاوت است. نظرشان این است که ما در معبد دعا میکنیم، با خدا مرتبط میشویم، بعد خدا به ما برای تحقق این عدالت کمک میکند.
من همیشه این معادله را در فضای آکادمیک مطرح میکنم شما که میگویید حضرت عیسی کشته شده، چرا او را کشتند؟ مشکل حضرت عیسی چه بوده است؟ میگویند دشمنان زیادی داشت و دست آخر هم او را کشتند. آیا واقعاً به خاطر دعا و معنویت او را کشتند یا چون پروژه حضرت عیسی(ع) اصلاح اجتماعی بود، به زعم شما این بلا را به سرش آوردند؟ بالاخره در سیاست وارد شده است یا خیر؟ چون به این موضوع اعتراف میکنند بعد میمانند که اگر حضرت عیسی مؤسس این حرکت بوده، چرا ما سیاسی نباشیم. بر همین اساس یک تناقضهای تفکری و ایدئولوژیک در کلیسای امروز مسیحیت کاتولیک میبینیم. حالا کلیسا با این تفکر غیرسیاسی میآید و میخواهد مشکلات و بحرانهای جمعیت بشری را حل کند. خب کلیسا که در رأس قضیه هست میگوید ما با دعا درستش میکنیم و خدا هم کمک میکند و عدالت باید از آسمان وارد فضای ما شود. عدهای از روحانیون مسیحی که هم مشکلات و بحرانهای بشری را فهمیدهاند و هم ایدئولوژی حضرت عیسی و سیره عملی حضرت عیسی را درک کردهاند، میگویند نه، راه حلش آسمان نیست. مملکت الهی درزمین با زمینیها باید تحقق یابد. طرف مسیحی است، خدا را دوست دارد، متدین است و ایمان دارد ولی میخواهد قیام کند؛ کلیسا ولی مدام مانع میشود و میگوید ما
دین صلحیم.
من عیناً افرادی را دیدهام که میگویند من مسیحی هستم و لیدر کلیسا به ما میگویند نه سیاست، نه جامعه، نه عدالت، نه قیام، نه مبارزه و جهاد. بعد طرف با خودش میگوید خب من اگر این کارها را نکنم که میمیرم و اصلاً نمیتوانم. بنابراین اینها از مسیحیت کاتولیک و در واقع کلیسا جدا شدند. با این ادعا که ما اگر پیروان حضرت عیسی باشیم نمیتوانیم در مقابل این همه بیعدالتی بیطرف بنشینیم. اگر بیطرف بنشینیم یعنی عیسوی نیستیم چرا که سیره حضرت عیسی چیز دیگری به ما میگوید.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
آرزوی جاروکش صحن شاهچراغ
-
تربیت مدافع فرهنگی، ایثارگر و فداکار در مسجد محقق میشود
-
بهترین و بدترین
-
نگاهی کوتاه به باورداشتهای مسیحیت
-
همدم یک زندگی پرهیاهو
-
چند سؤال از کلیسا درباره پروژه اصلاح اجتماعی حضرت عیسی (ع)
-
مسافر خاص پرواز زاهدان - مشهد
-
اصل کار ما در هیئت، احیای شعائر است نه خواندن شعر جدید
-
فلسفه آفرینش مگس!