پناه بر مهربانی
رقیه توسلی
با سلام و صلوات از خیابان رد شدیم که صدای جیغ بچه رفت هوا.
من و همکار طفلکیام مانده بودیم قصه چیست که چتر وسط خیابان را دیدیم. چتر دایناسوری که داشت برای خودش چرخان و قِل خوران میرفت.
می خواستیم از خیرش بگذریم بس که باران سیل آسا میبارید اما پسر کوچولویمان مگر رضایت میداد. الّا و بلّا که چترم را میخواهم. حق هم داشت البته. یادگاری به این شیکی که از تصاحبش یکماه هم نگذشته را کدام آدمی راضی میشود بدهد دست باد و بوران که ببرد؟
توی همین گیر و واگیر بودیم که دیدیم مغازه داری جلدی زد به دل خیابان و ماشین به ماشین رفت سراغ چتر. دیدیم وقتی با چتر به دست آمد سمت پسرک، گِلیتر و خیستر از ماست. دیدیم اصلاً باران و برف و تیغ آفتاب ندارد و آنکه اهل کمک کردن است، وقت نشناس رفتار میکند و برایش اصل مهربانیاست. دیدیم چتر را که داد دست بچه، گفت: «همیشه بخند. دنیا بازیاش زیاده پسرجون».
دیگر از جیغ و گریه، خبری نبود. چتر دایناسوری برگشته بود هرچند سه نفر و نصفی آدم، باران زده بودیم.
یک ساعت بعد توی مؤسسه، نشسته بودیم پشت میز کار. سربه زیر و مشغول. که باز صدای جیغ پیچید. بلندتر از قبل و این بارزنانه. سمت صدا چرخیدم. همکارمان بود که دو تا لیوان چای ناقابل از سینی اش سُر خورد روی پوشه باز و کلی برگه ترجمه و عینک و هندزفری و موبایل، قهوه ای شدند رفتند پی کارشان. خیس خیس خیس.
و اما رفتار همکارم این وسط حسابی غافلگیرکننده بود. اینکه بلند شد و زد روی شانه خانم آبدارچی که «فدای سرت پیشآمد است. دنیا بازیاش زیاده». بعد دانه دانه وسایل غرقه در چای را آبگیری کرد و رسید بداد موبایل و برگه هایی که دیگر جان در بدن نداشتند و آرام گفت: «بخند عزیزم. اتفاقی نیفتاده».
دیروز دیدم چطور زنجیره محبتی که آقای مغازه دار وسط خیابان سلمان فارسی استارت زد، توی طبقه پنجم مجتمع پاستور ادامه پیدا کرد. خنده های پسر کوچولو و همکار آبدارچی مان را خوب دیدم. چرخه مهربانی که دوستم نگذاشت قطع شود و مطمئنم خانم آبدارچی هم نمی گذارد. دیدم چطور یک خنده جایش را داد به خنده بعدی و اینکه قرار است هزاران لبخند دیگر اتفاق بیفتد؛ چراکه بی شک نفر سومی درکار خواهد بود. آنقدر که محبت دست به دست بچرخد و دنیا را پُر کند.
پی نوشت
امیرمؤمنان (ع) میفرمایند:كَمَا تَرْحَمُ تُرْحَم
همانگونه که مهربانی کنی، مهربانی میبینی.
من و همکار طفلکیام مانده بودیم قصه چیست که چتر وسط خیابان را دیدیم. چتر دایناسوری که داشت برای خودش چرخان و قِل خوران میرفت.
می خواستیم از خیرش بگذریم بس که باران سیل آسا میبارید اما پسر کوچولویمان مگر رضایت میداد. الّا و بلّا که چترم را میخواهم. حق هم داشت البته. یادگاری به این شیکی که از تصاحبش یکماه هم نگذشته را کدام آدمی راضی میشود بدهد دست باد و بوران که ببرد؟
توی همین گیر و واگیر بودیم که دیدیم مغازه داری جلدی زد به دل خیابان و ماشین به ماشین رفت سراغ چتر. دیدیم وقتی با چتر به دست آمد سمت پسرک، گِلیتر و خیستر از ماست. دیدیم اصلاً باران و برف و تیغ آفتاب ندارد و آنکه اهل کمک کردن است، وقت نشناس رفتار میکند و برایش اصل مهربانیاست. دیدیم چتر را که داد دست بچه، گفت: «همیشه بخند. دنیا بازیاش زیاده پسرجون».
دیگر از جیغ و گریه، خبری نبود. چتر دایناسوری برگشته بود هرچند سه نفر و نصفی آدم، باران زده بودیم.
یک ساعت بعد توی مؤسسه، نشسته بودیم پشت میز کار. سربه زیر و مشغول. که باز صدای جیغ پیچید. بلندتر از قبل و این بارزنانه. سمت صدا چرخیدم. همکارمان بود که دو تا لیوان چای ناقابل از سینی اش سُر خورد روی پوشه باز و کلی برگه ترجمه و عینک و هندزفری و موبایل، قهوه ای شدند رفتند پی کارشان. خیس خیس خیس.
و اما رفتار همکارم این وسط حسابی غافلگیرکننده بود. اینکه بلند شد و زد روی شانه خانم آبدارچی که «فدای سرت پیشآمد است. دنیا بازیاش زیاده». بعد دانه دانه وسایل غرقه در چای را آبگیری کرد و رسید بداد موبایل و برگه هایی که دیگر جان در بدن نداشتند و آرام گفت: «بخند عزیزم. اتفاقی نیفتاده».
دیروز دیدم چطور زنجیره محبتی که آقای مغازه دار وسط خیابان سلمان فارسی استارت زد، توی طبقه پنجم مجتمع پاستور ادامه پیدا کرد. خنده های پسر کوچولو و همکار آبدارچی مان را خوب دیدم. چرخه مهربانی که دوستم نگذاشت قطع شود و مطمئنم خانم آبدارچی هم نمی گذارد. دیدم چطور یک خنده جایش را داد به خنده بعدی و اینکه قرار است هزاران لبخند دیگر اتفاق بیفتد؛ چراکه بی شک نفر سومی درکار خواهد بود. آنقدر که محبت دست به دست بچرخد و دنیا را پُر کند.
پی نوشت
امیرمؤمنان (ع) میفرمایند:كَمَا تَرْحَمُ تُرْحَم
همانگونه که مهربانی کنی، مهربانی میبینی.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
اشتغالزایی با کار جهادی
-
پیکر عالِم انقلابی در حرم مطهر رضوی آرام گرفت
-
«غریب الغربا» یعنی چه؟
-
پذیرایی از زائران با بستنی یخچالی
-
قدردانی از خدمات آستان قدس رضوی در سرخس
-
پناه بر مهربانی
-
آیین و هنر در سنت شیعی
-
«تبیین» سلاح اصیل امام خمینی(ره)
-
اسلامهراسی، معلول نژادپرستی احزاب سیاسی اروپا
-
استقبال از کتابهای رضوی در سراسر کشور
-
حکایت ادب «آخوند کاشی»