یک گُلِ نصرانی

درباره «هوارد باسکرویل» شهید آمریکایی نهضت مشروطه

یک گُلِ نصرانی


پیشینه روابط سیاسی و حتی فرهنگی ایران و آمریکا جوری است که مشکل می‌شود باور کرد در برهه‌ای از تاریخ، مثلاً یک متخصص یا تحصیلکرده آمریکایی، بدون توجه به امیال و اغراض استکباری و استعماری کاخ سفید، فقط و فقط با عشق به مردم ایران و فرهنگ ایران‌زمین، پا به کشورمان گذاشته باشد و تا آخر هم به عشق و علاقه خودش پایبند مانده و اسیر قید و بندهای مرسوم دیپلماتیک و یا اهداف خاص سیاسی دولتمردان کشورش نشده باشد. با این همه خیلی از ایرانی‌ها به‌خصوص مردم تبریز «هوارد باسکِرویل» و عشق و علاقه‌اش به ایران را باور دارند.

سیصد گل سرخ
خانه یا موزه مشروطه تبریز را اگر دیده باشید، بدون شک در یکی از اتاق‌هایش، تصاویر و سردیس «باسکرویل» آمریکایی را هم به عنوان یکی از مبارزان نهضت مشروطه ایران دیده‌اید. در ضمن این را هم اگر تا امروز نمی‌دانستید به دانسته‌هایتان اضافه کنید که رد و نشان «باسکرویل» حتی در ادبیات و اشعار ما ایرانی‌ها هم دیده می‌شود. معروف است که رباعی «سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی/ ما را زسرِ بریده می‌ترسانی/ ما گر زسر بریده می‌ترسیدیم/ در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم». برای این معلم آمریکایی مدرسه «مموریال» تبریز و 300نفر از مبارزان دوران مشروطیت ساخته شده است. 

ایده‌آل‌گراها
برای آشنایی بیشتر با این جوان آمریکایی بخشی از گزارش نیویورک‌تایمز در‌باره او را بخوانید: «آمریکایی‌های اند‌‌کی هستند‌‌ که چیزی د‌‌ر مورد‌‌ «هوارد‌‌ کانکلین باسکرویل» شنید‌‌ه باشند‌‌، اما بیشتر ایرانی‌ها او را می‌شناسند‌‌. او از مد‌‌رسه الهیات پرینستون دانش‌آموخته شد‌‌ و به‌عنوان یک مبلغ «پرسبیتری» (مسیحیت مشایخی) به ایران رفت. او د‌‌ر سال۱۹۰۷، 23سال د‌‌اشت. باسکرویل فرد‌‌ اید‌‌ه‌آل‌گرایی بود‌‌ که د‌‌ر د‌‌وران اید‌‌ه‌‌آل‌گرایی می‌زیست. یک سال پیش از ورود‌‌ باسکرویل به ایران، ایرانی‌ها پیش‌نویس نخستین قانون اساسی د‌‌ر تاریخ ۲۵ قرنی خود‌‌ را تد‌‌وین کرد‌‌ه بود‌‌ند‌‌...  شاه د‌‌ر ژانویه ۱۹۰۷ (د‌‌ی ۱۲۸۵) فوت کرد‌‌ و فرزند‌‌ش محمد‌‌علی شاه به مخالفت با انقلاب مشروطه برخاست. قزاق‌های روسی به مجلس حمله کرد‌‌ه و آن را به توپ بستند‌‌... مرد‌‌م تبریز که توسط نیروهای سلطنتی محاصره شد‌‌ه بود‌‌ند‌‌ د‌‌ست به مقاومت زد‌‌ند‌‌. باسکرویل به جای اینکه امنیت کنسولگری آمریکا را انتخاب کند‌‌، به مشروطه‌خواهانی پیوست که از لحاظ نفرات و تجهیزات د‌‌ر موضع ضعف بود‌‌ند‌‌...». 

فوج نجات
ماجرای «باسکرویل» البته به همین سادگی و اختصاری که نیویورک تایمز می‌نویسد و معلم جوان را فقط به عنوان یک مبلّغ ایده‌آلیست که لابد کله‌اش بوی قورمه‌سبزی می‌دهد معرفی می‌کند، نیست. او حدود یک سال‌ونیم در تبریز کار و زندگی می‌کند و از همان اول هم ارتباط خوبی با مردم، جوانان و مشروطه‌خواهان تبریز دارد... با معلم ادبیات عرب مدرسه «سیدحسن شریف‌زاده طباطبایی تبریزی» که از سخنرانان و مشروطه‌خواهان سرشناس شهر بود آشنا شده و  از اوضاع مبارزات آزادی‌خواهانه مردم و نهضت مشروطه باخبر می‌شود. وقتی «شریف‌زاده» توسط دو نفر ناشناس ترور می‌شود و به شهادت می‌رسد، شهر تبریز هم در محاصره، قحطی و نابسامانی به سر می‌برد. «باسکرویل» برای پیوستن به مشروطه‌خواهان شکی به خودش راه نمی‌دهد. همزمان در کلاس درسش هم دیگر آن معلم آرام نیست که فقط حقوق بین‌الملل تدریس کند، بلکه بیشتر از انقلاب آمریکا و مبارزات استقلال‌طلبانه جرج واشنگتن و همراهانش علیه استثمار و استعمار انگلیس یا قرارداد 1907 و تقسیم ایران میان روسیه و انگلیس حرف می‌زند. چون دوره خدمت سربازی را در آمریکا گذرانده و از جنگ و گریز و اسلحه و مهمات بی‌اطلاع نیست، بلافاصله شروع به ثبت‌نام از دانش‌آموزان داوطلب مبارزه می‌کند. به آن‌ها آموزش نظامی می‌دهد و گروه مبارز به نام «فوج نجات» را به راه می‌اندازد. آن «300 نفر» مورد اشاره در رباعی بالا شاید اعضای فوج نجات باسکرویل باشند.

از مرگ نمی‌ترسم
 «دکتر ساموئل ویلسون» مدیر مدرسه و کنسول آمریکا به او گوشزد می‌کنند که به عنوان یک تبعه آمریکا حق دخالت در مسائل داخلی ایران را ندارد. آن جور که دکتر صادق رضازاده شفق روایت کرده است حتی: «در روز 13 فروردین‌ماه ۱۲۸۸ خورشیدی یک بار کنسول آمریکا در میدان مشق سربازخانه که اکنون محل دانشسرای تبریز است در حضور ستارخان و تعدادی از نمایندگان انجمن ایالتی با هوارد باسکرویل که با گروهش (فوج نجات) آنجا بود اتمام حجت می‌کند و اینکه این معرکه جنگ است و ممکن است کشته شوید... ستارخان نیز ضمن قدردانی از باسکرویل او را به کناره‌گیری از نبرد تشویق می‌کند، اما جوان آمریکایی پاسخ عجیبی می‌دهد: جناب کنسول! اگر من تبعه آمریکا هستم و بدان افتخار دارم، یک انسان نیز هستم. اوضاع این ملت، آرامش را از من ربوده است. نمی‌توانم به آسودگی فجایعی را که به مردم این شهر می‌گذرد تماشاگر باشم و هیچ اقدامی نکنم؛ از مرگ نیز نمی‌ترسم».

فرش دستباف تبریز
«باسکرویل» زیر فشار مقام‌های مختلف آمریکایی وا نمی‌دهد و کار حتی به استعفایش از معلمی می‌انجامد. مبارزان تبریز، عملیات شکستن محاصره را شامگاه 29فروردین سال 1288 آغاز می‌کنند. «فوج نجات» باسکرویل هم در عملیات حاضرند و سحرگاه 30فروردین پس از نبردی خونین اولین نفر از فوج نجات که با اصابت گلوله به قلبش به شهادت می‌رسد «باسکرویل» است. پس از شهادتش، مردم تبریز او را با نهایت احترام و با تشریفات خاص در گورستان ارامنه تبریز به خاک سپردند و مزار او امروز از معدود مزارهای سالمی است که از شهدای مشروطه به جا مانده است. زنان تبریزی هم فرشی منقش به عکس «باسکرویل» می‌بافند تا برای دلجویی و قدردانی از مادر این شهید، آن را به آمریکا بفرستند.

​​​​​​​خبرنگار: مجید تربت‌زده 

برچسب ها :
ارسال دیدگاه