سهلِ سخت!

سهلِ سخت!

رقیه توسلی

 آمبولانس آژیر می‌کشد و آن‌ها به عنوان ماشین جلویی نیم فرمان هم نمی‌چرخانند سمت راست. همین طور توی خط سبقت، راحت و ناشنوا ادامه می‌دهند... توی نانوایی بی‌فوت وقت، نان زیرمیزی می‌گیرند و خرامان تشریفشان را می‌برند... حتی توی دانشگاه، کرسی استادی دارند و خوراکشان فیزیک کوانتوم و سیالات پیشرفته است، به جمع خانوادگی که می‌رسند از بیان چند جمله ساده من باب معاشرت، شانه خالی می‌کنند... قرض می‌گیرند یک ساله اما هفت قرن بعد یک روز هول و دستی بخواه، زنگ می‌زنند که این شماره کارتتُ پیامک کن سریع... برای اطرافیان جعبه پنجاه‌تایی ماسک و اسپری کیلویی خریداری می‌فرمایند، آن وقت خودشان را که دنبال کنید می‌بینید رفته‌اند جیگرکی قنبر ته بازار مرغیا عین سنه 98! یلخیِ خندان... به پدرهاشان معترضند بابت سمعکی که یک خط در میان می‌گذارند، از آن ‌طرف خودشان با ماکزیمم فشار خون به عشق کله‌پاچه و سیگار زندگی می‌کنند!
و مُشتی آدم عجیب غریب دیگر که رهایشان می‌کنم و نمی‌گویم که قد من حرص بخورید و داغ دلتان تازه شود. اما کاش خدا این مدل بنی‌بشرها را سر راه آدم قرار ندهد. که البته نمی‌شود، می‌دانم. که همین حالایش هم مواجه شده‌ام با یکیشان. با یکی که پنج دقیقه‌ای می‌شود دارد جلو من راه می‌رود و مکالمه می‌کند با موبایلش. البته مکالمه که چه عرض کنم، انگار توی باشگاه الفاظ رکیک مشغول تمرین است و خیلی شیک، فحش بلغور می‌کند وسط پیاده‌رو. فحش دمبل می‌زند، ناسزا تردمیل می‌کند و رکیک بارفیکس می‌رود.
این‌ها را نمی‌فهمم... اساساً چطور بعضی‌ها این اندازه نفس‌گیرند!؟ درکم این است که یک عده آدم فضایی‌اند از سیارات دور که نقطه اشتراکمان شاید فارسی حرف زدن باشد. 

سنجاق
خدا بیامرزد همه رفتگان را. به قول مادربزرگم؛ انسان بودن سهلی‌ست سخت! همین چشم و کله و دهان و ابروست که باید طریقه مصرفش را بدانیم.

پی‌نوشت
امام على(ع) می‌فرمایند:
گفتار نیک بگویید تا به آن معروف شوید و کردار نیکو کنید تا از اهلش باشید.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه