پروژه تغییر نسل تیم ملی را چرا نباید به «کی روش» بسپاریم؟

پروژه تغییر نسل تیم ملی را چرا نباید به «کی روش» بسپاریم؟

بهروز فرهمند


یکم. فرض این یادداشت بر این استوار است که «جوان‌گرایی»، سرنوشت بی چون و‌ چرای تیم‌ملی است. در این میان، سخن این است؛ آیا کی‌روش، «فرمانده‌ای لایق» برای هدایت این پروژه است؟
دوم. کارنامه کی‌روش در قطر، پاسخ را می دهد.‌ تیم ملی اگر از گروهش بالا هم نمی‌آمد، اما بازی «حساب شده» با رقیبان انجام می‌داد، می‌توانستیم، محکم پشت سر کی‌روش بایستیم. چنان‌که در جام جهانی ۲۰۱۸ ایستادیم. 
سوم. اندیشه فوتبالی کی‌روش(دفاع مطلق و ضد‌حمله) ، متاعی کهنه و بی‌خریدار است. این را هم درنظر بگیرید، اگر مانند نمایش تیم ملی در قطر، نسخه تجویزی آقای سرمربی در اجرا نیز لنگ بزند، دیگر باید فریاد «وا اسفا» سر داد!
چهارم. کی‌روش به چیزی جز برند خودش فکر نمی‌کند. این را درعمل، دیده‌ایم. برند کی‌روش به‎تازگی هرجا که بوده، نه دستاوردی قابل دفاع داشته است و نه میراث فکری درخور برای فوتبال میزبان. اگر دستاوردی درخشان در کارنامه‌اش دیده‌اید که ما ندیده‌ایم، بگویید تا ادعایمان را تصحیح کنیم.
پنجم. گاه، شاید یک سرمربی نتواند هیچ جامی کسب کند، اما بتواند آورده‌هایی را به یادگار بگذارد. نمونه‌اش شادروان «ایویچ».او در ظاهر، سرمربی ناکام در فوتبال ایران لقب گرفت. هرچند پس از سال ها هنوز هم درباره درستی یا نادرستی کنار گذاشتنش از تیم ملی ۱۹۹۸، حرف و حدیث فراوان است. اما کم نیستند، اهالی فوتبال که همچنان پس از ۲۴ سال از تأثیر اندیشه «ایویچ» بر تیم ملی آن سال سخن می‌گویند و شیوه‌های تمرینی او را عامل اصلی چاق شدن نفس تیم ایران در فرانسه برمی‌شمارند. 
 ششم. کی‌روش در این ۹ سال همکاری ناپیوسته‌اش(در دو بازه زمانی جداگانه) با فوتبال ایران، دست کدام مربی ایرانی را گرفت؟ آیا فقط یک مربی را سراغ دارید که مستقیم یا غیرمستقیم، خودش را دست پرورده‌اش بداند؟ خواهش می‌کنم، نام مارکار آقاجانیان را نیاورید؛ زیرا او یگانه مربی است که خودش هم خود را جدی نمی‌گیرد! 
هفتم. کی‌روش در همه این سال‌ها کدام فناوری فوتبالی را به تیم ملی منتقل کرده است؟ تیم‌های ملی چه تحول فردی یا گروهی را در سال‌های حضور وی، آموخته‌اند که بتوانیم با افتخار بگوییم؛«رفقا! این دستاورد کی‌روش است.» خواهش می‌کنم، «دفاع اتوبوسی» را «دستاورد» نخوانید!
هشتم. با احتمال نزدیک به یقین می‌گویم: نزد او، فضیلت و اصالت با «پول» است. نه اینکه مربیان دیگر، محض رضای خدا کار می کنند؛ خیر! اما اولویت بسیاری از مربیان حرفه‎ای، «تجربه لذت فوتبال»، «پروپیمان کردن رزومه فردی» و «موفقیت با تیم» است. شما اما بگویید، مربی که همه فکر و ذکرش، بندهای مالی است، چگونه می‌تواند بر آموزش و جوان‌گرایی تمرکز کند؟
نهم. تغییر نسل،«شجاعت»می‌خواهد. کی‌روش ۹ سال پیش، شاید این صفت را-بیش و کم- داشت اما کی‌روش ۱۴۰۱، از آن، بی‌بهره بود. چرا؟ نمی‌دانم! شاید نشانه پا به سن گذاشتن باشد.
دهم. کی‌روش، هرچند شاید ظاهرش نشان ندهد و خودش بخواهد این خصلت را پنهان کند اما ذره‌بین گذاشتن روی رفتارهایش نشان می‌دهد به «نوچه پروری» (با مختصات پرتغالی آن) دلبسته است. اگر در واکنش‌ بازیکنان تیم ملی در فضای مجازی درنگ کنیم، می‌بینیم برخی از آن‌ها که جرئت پیدا کرده‌اند کمی پرده‌ها را بالا بزنند، این روزها از پدیده‌ «آدم فروشی»، سربسته سخن می‌گویند. انگشت اشاره این بازیکنان بی‌شک ضمیرهایی را نشانه رفته که جای چندان دوری هم نیست. 
العاقل یکفی باالاشاره ! 
یازدهم. آیا کی‌روش در همه این سال‌ها به دنبال نوسازی آموزه‌های فوتبالی خودش رفته است؟ چه بسا اگر او از خرمن بی‌انتهای فوتبال روز دنیا به قدر خوشه‌ای نیز چیده بود، نتیجه کارهای او و دستیاران وارداتی‌اش در کلمبیا، مصر و ایران چنین نبود که اکنون می بینیم. گویی، او در زمان متوقف شده است.
دوازدهم. سردار آزمون پس از بازگشت از جام جهانی گفت: «کارلوس را نگه‌ می‌دارم!». این سخن سردار را برخی‌ها نشانه «بازیکن سالاری» تحلیل کردند، اما در پشت این حرف، پیام رندانه‌ای نهفته بود. کسی چه می‌داند، شاید سردار به کنایه می‌خواست، روایت پشت پرده‌ای را به گوش ما برساند؛ «همان بازیکنانی که در آوردن کی‌روش نقش داشتند، حالا هم خودشان، می‌توانند او را نگه دارند!».

برچسب ها :
ارسال دیدگاه