مدرسه علمیهای که حالا قسمتی از بنای حرم مطهر است
مدرسه دو در از 700 سال پیش تا امروز
مینشـینم گوشه یکی از طاقهای قوسـی کــه ورودی حجرهای است. معلوم نیست در این 700سال چند هزار طلبه و دانشآموز و دانشجو برای درس و بحثشان به این گوشه پناه آوردهاند. در حجره باز میشود و بوی نم همراه با نسیمی مطبوع از داخل حجره به صورتم میخورد. صدای زمزمه آرام قرآن میآید. گوشه حجره دیگری زنی نشسته که نمیدانم از کدام شهر یا کشور است. چادرش را روی صورتش انداخته، نمیدانم چند ساله و چه شکلی است ولی سورهای را که میخواند خوب میفهمم؛ یا ایها المزمل، قم اللیل الا قلیلا.... اینجا دارالقرآن حرم مطهر امام رضا(ع) است در محل مسجد «دو در» که مربوط به دوران تیموری است. همان زمان که معماران و هنرمندان عصر تیموری به پشتگرمی بانوی اولشان گوهرشاد بانو، برای حرم مطهر امام رضا(ع) نذرها و وقفها کردهاند و دیوارها را بالا بردهاند و بناهای زیبا ساختهاند و آجرهای ظریف و کاشیکاریهای درخشان استفاده کردهاند.
مدرسهای با دو در ورودی
زمانی که امیریوسف خواجه، فرمانده لشکر شاهرخ تیموری دستور ساخت مدرسه در کنار بازار قدیمی زنجیر نزدیک حرم امام رضا(ع) را میداد تا طلاب و علاقهمندان به درس و دین به این مکان بیایند و درس و بحثشان را در مدرسهای نزدیک حرم مطهر بگیرند، نمیدانست روزی مدرسهاش جزئی از بناهای حرم مطهر میشود. حالا پس از 700سال از زمان ساخت مدرسه به دست امیریوسف خواجه ملقب به غیاثالدین، برای ورود به مدرسه دو در، از در کوچکی در صحن جمهوری اسلامی وارد میشوم. روی سر در نوشته شده «دارالقرآن»، پلههایی بلند و قدیمی هدایتم میکنند به ایوان مدرسه. چقدر آدمها می توانند دلداده و هنرمند باشند که چنین مدرسهای را در نزدیکی حرم امام رضا(ع) بسازند. دلم میخواهد بروم به 700سال پیش و طلبه این مدرسه خوش نقش و نگار شوم. دست میکشم روی خشتهای 700ساله و وارد صحن یا حیاط مدرسه میشوم که حالا با سقف موقتی پوشانده شده است. ولی روزگاری میشد از همین حیاط و از حجرههای طبقه بالا، گنبد طلایی حرم را ببینیم. حوض مربعشکل آبی وسط مدرسه را پوشانده و کف صحن مدرسه تختهکوبی شده است. نردههایی که با پارچه سبز وسط صحن مدرسه کشیده شده قسمت خانمها و آقایان را از هم جدا میکند.
صدای قرآن خواندن از همه حجرهها و گوشهها میآید. هر کسی از هر جایی دلش گرفته، کتاب خدا را برداشته و گوشهای از این مدرسه نشسته و میخواند. زنی حدود 48-47 ساله است، دارد الرحمن میخواند؛ علم القرآن... همینطور که میخواند اشک میریزد. صبر میکنم تلاوتش تمام شود، کنارش مینشینم و سر حرف را باز میکنم. میگوید وقتی هفت ساله بوده برای اولین بار مادرش کلاس قرآن که آن موقعها اسمش مکتب بوده، ثبتنامش میکند. در طول سه ماه تابستان خواندن قرآن را یاد میگیرد و مادر به پدرش میگوید برایش هدیهای بخرد. پدر باورش نشده دختر، خواندن قرآن را یاد گرفته باشد. میگوید: «یک شب که آقاجانم دیروقت رسید، گفت واقعاً میتونی قرآن بخونی هاجر؟ گفتم: بخونم؟ قرآن را از لب طاقچه دستم داد، باز کردم سوره الرحمن آمد، خواندم، اشک توی چشمهایش جمع شد، دست کرد توی جیبش و همه دستمزدی را که از صبح کار کرده بود درآورد و گذاشت کف دستم. گفت قول میدی وقتی من نبودم، برایم قرآن بخوانی. گفتم آقاجان این چه حرفیه؟ گفت قول میدی؟ با چشمهایی پر از اشک بهش قول دادم. حالا دو سال است که آقاجان رفته. فقط با خواندن قرآن آرام میشوم. یک روز در هفته هم میآیم دارالقرآن و اینجا کنار امام رضا(ع) برایش قرآن میخوانم».
قرآن را در کنار خانواده بخوانید
استاد در حال سخنرانی است، موضوع سخنرانی تربیت دینی فرزندان است و والدین زیادی نشستهاند به گوش دادن و بچهها بین حجرهها میچرخند و بازی میکنند. دارالقرآن علاوه بر کلاسهای قرآن و جمعهای روخوانی، طرح درسهایی برای خانوادهها دارد. خانوادههایی که تصمیم گرفتهاند بار تربیت دینی بچههایشان را خودشان به دوش بگیرند و منتظر جامعه و مدرسه و تلویزیون نباشند.
مادرها دست دخترها را گرفتهاند و آوردهاند دارالقرآن تا برای کلاسهای تابستان ثبتنام کنند. خانم خادم، چهره مهربانی دارد؛ از آنهاست که هر کسی دلش میخواهد مادربزرگش باشد. میبیند دفترچه دستم است، مینشیند کنارم میگوید: اگر داری تحقیق میکنی بنویس اینجا بهترین و آرامبخشترین جای حرم است، اصلاً تو میدونی چند هزار طلبه اینجا درس خوندن، چقدر شب و روز چله گرفتن؟ در جوابش میگویم که خبرنگارم و از حال و هوای مدرسه مینویسم.
میگوید: «چه بهتر! برای روزنامهخوانها بنویس. من خودم وقتی محل خدمتم اینجاست خوشحالم، مشعوفم. دلم پر میکشد بیایم اینجا برای قرآنخوانها، قرآن بگذارم و قرآنها را بچینم توی قفسهها، جانماز نمازخوانها را پهن کنم. بچههای مادر و پدرهای باسواد را آرام کنم. اصلاً اینجا بهشت حرم امام رضاست». باز خودش میخندد:«کجای حرم بهشت نیست؟ خوش به حال آدمی که اینجا را ساخته». بعد هم تابلویی را نشانم میدهد تا بخوانم، تابلویی که درباره تاریخچه و ماجرای وقف و بازسازیهای مدرسه دو در است.
مدرسه دو در یا مدرسه یوسفیه
تا سالها این مدرسه را به نام مدرسه یوسفیه میشناختند، به نام سازنده بنای مدرسه. مدرسهای با دو در ورودی و خروجی که یک درش به بازار باز میشده و در دیگرش به محله مسکونی. اصلاً همین ویژگی سبب شده پس از سالها، مدرسه را به نام مدرسه دو در بشناسند. بالاخره امیریوسف خواجه، کار خودش را کرده و برای طلبههایی که دوست داشتند در جوار امام رضا(ع) باشند مدرسهای ساخته و وقف کرده است. برای هزینههای مدرسه هم موقوفاتی به جا گذاشته و وقتی سه سال بعد از دنیا رفته، خودش را در مکان همین مدرسه به خاک سپردهاند، جایی نزدیک امام رضا(ع) و حالا وسط حرم مطهر حضرت(ع). از سال 1381 این مدرسه علمیه تبدیل شد به دارالقرآن الکریم حرم مطهر رضوی. حالا شاگردان این مدرسه فقط طلبهها نیستند. درست است که حجرهها خالی از طلبههایی هستند که شبانهروزی در این مدرسه حضور داشتند ولی مدرسه دو در همچنان شبانهروزی فعال است و زائران حرم امام رئوف هر وقت بخواهند میتوانند سری بزنند به مدرسه دودر و از کلاسهای درس و محافل قرآنی که در این مکان تاریخی و چشمنواز برگزار میشود بهرهمند شوند.
حالا حجرههای مدرسه تبدیل شدهاند به کلاسهای قرآن و خطاطی قرآن و دانشآموزان و دانشجویان و والدینشان ساعتهای زیادی را در کنار زیارت، به این مکان میآیند تا هم آرام بگیرند و هم زیارت کنند.
خبرنگار: صدیقه سادات بهشتی
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
هدیه نفیس مهربانترین برادر برای بهترین خواهر
-
قدس رواق
-
نظربلند باشیم تا زودتر به مقصد برسیم
-
مدرسه دو در از 700 سال پیش تا امروز
-
چالشهای سواد رسانه در فضای مذهبی
-
«اخت الرضا» در مشهد رونمایی میشود
-
تدارک ۳۰ عنوان برنامه ویژه دهه کرامت در میقات الرضا(ع)
-
توجه به نسل جوان در جشنهای دهه کرامت
-
اهدای 20هزارجلد کتاب کودک ونوجوان به مناطق کمبرخوردار کشور