عدد نیست آدمی تن است

عدد نیست آدمی تن است

رقیه توسلی

شـــدهام عین معلقهای بیزمان و مکان. که هستم همه جا و نیستم. مـغـزم هـــزار شـاخـه مـیپـرد و بـــرای خـودش َم میزند. از حواشی خودمختار اخبار را ه پتروشیمی میانکاله بگیر تا ریزگردها تا خانمی کـه دیـــروز دیــدم پولش بـه خرید جعبهای زولبیابامیه نرسید تا قیمت سکه که کشیده باال تا ویدئو تولدی که همکاری از گربهاش گذاشته تا افزایش دمای بهاری و آخرین آمار کرونا در کشور. همین که 1015 ابتالی جدید داریم و 23 فوتی. اینکه خیلیها فکر میکنند 23 فوتی برابر با صفر است، عالیست، حال جهان خـوب اسـت، بهتر از ایـن نمیشود. ً میشود ماسکها را برداشت و شادانه اصال کوبید بر طبل رهایی. خیلیهایی که نمیدانم ماهیت و کمیت اعـداد را بلدند؟ نیستند؟ بیدارند، خوابند؟ در مراسم تشییع حاضریم. آقای آموزگار را در جوار مادرشان به خاک سپردیم. پدر رفیقم. که بیشک حق پدری داشت بر گردنم، بس که با پیکان سفید یخچالیاش سالها پی سالها اسکورتمان کرد تا مدرسه، سینما، رســتــوران، پـــارک. بـس کـه مهربان و فهیم و آرام و بابا بود و آقاجانم به واسطه شغل شریفشان همیشه خطابش میکرد؛ جناب آمـوزگـار...دریـغ! که کرونا خوب و بد سرش نمیشود و کلهاش از سنگ است و بیمحابا شکار میکند. آه میکشم. از دور. »مرجان« قدغن کـرده کسی بـرای تسلی، آنهـا را در آغوش بکشد. برای همه دلواپس است. بس که مثل پدرش، مهربان و آموزگار است. به کسی که سر مزار، دستمال کاغذی توزیع میکند و آن دیگری که گالب و باقی که آمدهاند برای عرض همدردی و ارادت توجه میکنم. به بچهها، به خانمها، آقایان، به سالخوردهها حتی به جوانانی که دورتر ایستادهاند. طاقتم طـاق میشود و معلقوار مــیروم از آرامگاه بیرون. میروم توی همان حال یک فروشگاه کوچک پیدا کنم تـا بــرای تـعـداد زیـــادی از حضار، ماسک بخرم. 20درصد جمعیت هم ماسک ندارند. همانهایی که بیشک هنوز معتقدند 23نفر فوتی، صفر نفرند.

سنجاق
مـوالعـلـی(ع) میفرمایند: خـداونـد حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خود قـرار داد. کسی که حقالناس را رعایت کند حقهللا را نیز رعایت خواهد کرد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه