خانه کودکی و جوانی و میانسالی ما

خانه کودکی و جوانی و میانسالی ما

آزاده چشمه سنگی

 بچه که بودیم مادر زیارت‌نامه می‌خواند و ما کنارش روی زمین دراز می‌کشیدیم و شمایل لوسترهای بزرگ و روشن و سنگین را از پایین نگاه می‌کردیم. تماشای آن همه کریستال‌ شیشه‌ای درخشان و لامپ‌های زرد و سفید، می‌توانست ساعت‌ها ما را به خودش مشغول کند. صدای امین‌الله مادر را می‌شنیدیم و همزمان چوب‌پر خادم را دنبال می‌کردیم که آن‌سو‌تر داشت غبار از نور می‌گرفت و زیر لب صلوات‌ می‌فرستاد. سال‌ها آمده و رفته و ما کودکان دیروز، هنوز وقتی نگاهمان به لوسترهای نورانی می‌افتد، به یاد کودکی زیر لوسترها می‌ایستیم و به سقف بلند رواق خیره می‌شویم. لامپ‌ها را از یک کنار می‌شماریم. انعکاس آدم‌ها را در کریستال‌های آویزان نگاه می‌کنیم و بار دیگر پژواک زیارت‌نامه‌خوانی مادر در سرمان بلند می‌شود. اینجا خانه پدری ماست؛ خانه کودکی و جوانی و میانسالی ما. جایی که چراغ‌هایش هیچ‌گاه خاموش نمی‌شود و خاطراتش تمامی ندارد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه