با خودمان نجنگیم!

با خودمان نجنگیم!

رقیه توسلی

طبق معمول با دایره دمبک و بلندگویش، سررسیده. اینکه با احتساب این ‌همه کوی و کوچه چطور هی نوبت راسته ما می‌شود را نمی‌دانم، فقط می‌دانم آقای نوازنده باز هم آمده. نشسته‌ام پای تلفن و همکارم دارد می‌نالد از گرانی، از بیماری، از خانه‌ای که ندارند، از چندرغازی که پایان ماه باید بگذارد کف دست صاحبخانه، از دختر و پسرش که بزرگ شده‌اند و درآمدش هزینه‌های زندگیشان را پوشش نمی‌دهد و... که یکهو وسط آه و فغانی که به پا کرده، می‌زند زیر خنده و می‌گوید: ایول! چه ساز دلش کوکه این مشتی؟ می‌شنوی چی میگه؟گوش تیز می‌کنم. ماه‌هاست که می‌آید و می‌خواند. اشتباه اگر نکنم قبل پاییز بود توی موج آخر کرونا که پایش باز شد به خیابان ما. عادتش این است که وسط خواندن، دیگر نخواند و فقط جمله بگوید. کوتاه. این دو تا جمله هم اختصاصی مال ایشان است که با آن صدای خش‌دار درویشی‌اش هر روز تکرار می‌کند؛ «با خودمان نجنگیم... غم‌ها همیشه هستن». در این موقعیت به هر چیزی فکر می‌کردم جز اینکه جناب نوازنده زیر پنجره، به دادم برسد، که نیاز نباشد دیگر برای آرام کردن همکارم، دست به دامان فلسفه و روان‌شناسی بشوم. صدا که دور می‌شود، همکارم می‌گوید: چه اشکالی دارد؟ میخوام اجازه بدم «امیر» عصرها برود شاگردی مغازه. طفلک پسرجانم یک ساله که پیله کرده مامان بذار یه حرفه‌ای هنری چیزی یاد بگیرم فرداروزی به دردم بخوره. بعدم می‌فرستمش طلاسازی. خودشم خیلی علاقه داره. دیگه بزرگ شده باید یک کم سرد و گرم روزگارُ بچشه. کار عار نیست که. فوقش کارگری، شیک نباشه. خب نباشه...
سؤال
جزو کدام دسته‌ایم؛ آن‌ها که استخوان لای زخم‌اند؟ یا آنان که به زنان سرپرست خانوار انرژی می‌دهند که از پا نیفتند و در حقشان خواهر برادری می‌کنند؟ مثل همین خواننده دوره‌گرد که از وقتی شناختیمش، ساز ناکوک نزده است.

سنجاق
پیامبر(ص) می‌فرمایند: کسی که برای اداره معیشت خانواده‌اش تلاش می‌کند، مانند کسی است که در راه خدا جهاد می‌کند.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه