باران باشیم
حجتالاسلام رنجبر
هیچ کس حاضر نیست زیر ناودان برود، چون شلاقی میبارد؛ اما همه دوست دارند زیر باران بروند به خصوص وقتی که آرام و آهسته باشد.
آدمها هم دو دستهاند: بعضیها ناودانیاند، چکشی برخورد میکنند، چکشی حرف میزنند، مردم از اینها فاصله میگیرند اما اگر بارانوار، یعنی وقتی حرف میزند، آرام و آهسته و ملایم بود، همه زیر باران میروند و لذت میبرند.
اینکه حافظ این قدر شعرهایش دلنشین است، به خاطر همین است، باران بود:
باغبانا! ز خزان بیخبرت میبینم
وای از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
ما همه باغبانیم و دنیا مزرعه است. خیلی لطیف است.
خیلی مست این باغت شدهای! از خزان، بیخبری. اگر آسایش است؛ از دست میرود، ولی تو بیخبری. یک وقت باد اجل میآید و آدم را با خودش میبرد.
رهزن دهر نخفتهست، مشو ایمن از اواگر امروز نبردهست که فردا ببرد بیماری رهزن روزگار است؛ در کمین است که از شما بگیرد آنچه داری. چقدر لطیف حرف میزند که انسان لذت میبرد که بشنود. باران باشیم، بارانوار حرف بزنیم؛ اگر میخواهیم حرفمان را بپذیرند، با هر کسی صحبت میکنیم گزنده و نیشدار نباشد.
رنگ راحت ریخته میشود ولی راحت جمع نمیشود؛ به راحتی میچسبد ولی به راحتی جدا نمیشود. تعلقات دقیقاً شبیه رنگ میمانند، آدم راحت دلبسته میشود، اما به راحتی دل کنده نمیشود. بعضیها از تعلقات، دلبستگیها و وابستگیها آزادند.
چطور میشود انسان چنین جایگاهی پیدا کند؟ فرمولش را حافظ میدهد؛ «من همان دم که در بند توام آزادم».
تنها راه هم این است، ما فکر میکنیم بندگی در مقابل آزادی است، ابداً... در منطق قرآن، بندگی در مقابل بندگیِ بندههاست، نه در مقابل آزادی.
آدم بله قربانگوی یک نفر باشد بهتر است یا بله قربانگوی چند نفر؟
این آزادی، میوه و ثمره بندگی است یعنی اگر شما بنده خدا شدی، از بندگیهای دیگران آزاد میشوی. لذا همه انبیا برای همین فلسفه بعثت آمدند و گفتند راه آزادی بندگی است.
آدمها هم دو دستهاند: بعضیها ناودانیاند، چکشی برخورد میکنند، چکشی حرف میزنند، مردم از اینها فاصله میگیرند اما اگر بارانوار، یعنی وقتی حرف میزند، آرام و آهسته و ملایم بود، همه زیر باران میروند و لذت میبرند.
اینکه حافظ این قدر شعرهایش دلنشین است، به خاطر همین است، باران بود:
باغبانا! ز خزان بیخبرت میبینم
وای از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
ما همه باغبانیم و دنیا مزرعه است. خیلی لطیف است.
خیلی مست این باغت شدهای! از خزان، بیخبری. اگر آسایش است؛ از دست میرود، ولی تو بیخبری. یک وقت باد اجل میآید و آدم را با خودش میبرد.
رهزن دهر نخفتهست، مشو ایمن از اواگر امروز نبردهست که فردا ببرد بیماری رهزن روزگار است؛ در کمین است که از شما بگیرد آنچه داری. چقدر لطیف حرف میزند که انسان لذت میبرد که بشنود. باران باشیم، بارانوار حرف بزنیم؛ اگر میخواهیم حرفمان را بپذیرند، با هر کسی صحبت میکنیم گزنده و نیشدار نباشد.
رنگ راحت ریخته میشود ولی راحت جمع نمیشود؛ به راحتی میچسبد ولی به راحتی جدا نمیشود. تعلقات دقیقاً شبیه رنگ میمانند، آدم راحت دلبسته میشود، اما به راحتی دل کنده نمیشود. بعضیها از تعلقات، دلبستگیها و وابستگیها آزادند.
چطور میشود انسان چنین جایگاهی پیدا کند؟ فرمولش را حافظ میدهد؛ «من همان دم که در بند توام آزادم».
تنها راه هم این است، ما فکر میکنیم بندگی در مقابل آزادی است، ابداً... در منطق قرآن، بندگی در مقابل بندگیِ بندههاست، نه در مقابل آزادی.
آدم بله قربانگوی یک نفر باشد بهتر است یا بله قربانگوی چند نفر؟
این آزادی، میوه و ثمره بندگی است یعنی اگر شما بنده خدا شدی، از بندگیهای دیگران آزاد میشوی. لذا همه انبیا برای همین فلسفه بعثت آمدند و گفتند راه آزادی بندگی است.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
رزمندهای در تراز انسان منتظر
-
یتیمنوازی خادمان امام رضا (ع)
-
باران باشیم
-
اینجا چراغی روشن است
-
مأموریتهای تازه و مهم دانشگاه امام رضا (ع)
-
رونمایی از قدیمیترین نسخه خطی خمسه نظامی گنجوی
-
مجموعه پنج جلدی «مامانجونی و زیارت» رونمایی شد
-
دانشآموزان، حامی کودکان بدسرپرست میشوند
-
همایش ملی نکوداشت آیتالله حسینی شاهرودی امروز برگزار میشود
-
اعزام زائران به سوریه از ۱۲ دیماه آغاز میشود
-
بزرگداشت آیتالله واعظ زاده خراسانی