اینجا چراغی روشن است
رقیه توسلی
وقتی میفهمم قضیه از چه قرار است، میخندم و تحسینشان میکنم و رو به دوربین، دست تکان میدهم برای زوجی که مشرف شدهاند زیارت... مگر میشود حرف مشهد وسط باشد و من چشمهایم تَر نشود و دلم پَر نکشد؟... درست میشوم خودِ «غفار»... فامیلی که در هر مجلس و معرکهای تا اسم آقا امام رضا(ع) میآید خنده و گریهاش قاطی میشود.
تماس تصویری که تمام میشود همکارمان تعریف میکند خواهر و دامادش، دو هفته پیش بیهیچ تشریفاتی رفتند سر زندگیشان. به خاطر کرونا و ایضاً گرانی تصمیم گرفتند هزینه جشنشان را جمع و جور کرده، به حساب مرکز نگهداری از معلولین واریز کنند و بروند پابوس علی بن موسی الرضا(ع). سبکبال و عاشق. همکارمان تعریف میکند خواهرش برایش الگوست. به این خاطر که توی بحبوحه موج سوم کووید، سرویس طلایش را فروخت و عایدیاش را داد برای خرید دستگاه اکسیژنساز.باز خنده و اشکم در هم میشود. نمیدانم ذهنم به کدام طرف یله شده. سمت کبوتران گنبد یا دلتنگی خودم یا عروسی که دلش دریاست. که همکارمان ادامه میدهد خواهرش معلم است و اعتقاد دارد هر روز کلی دانشآموز، روش و منشاش را رصد میکنند و این یعنی وظیفه یعنی مسئولیت. نشستهام پشت میز کار و نمیتوانم به معلمی فکر نکنم که میهمان حرم باصفای امام هشتم است و نائبالزیارهمان. به عروسی که از گیپور و تور و تاج و مخلفاتش رد شد و روزی کیک چند طبقهشان را برداشت بُرد مرکزی که زیاد عروس و داماد ندارد. آن وقت با بچههای ویلچرنشین و تختنشین آنجا پایه آهنگهای شاد شدند، کف زدند و از ته دل خندیدند. عین همین حالای خواهرش، عین غفار، عین من، عین همه دانشآموزانش. عین ما که با قصهشان کیف کردیم.نمیتوانم به کسی فکر نکنم که این قدر با بقیه فرق دارد. این قدر عاشق است. طواف و زیارت توی خونش است و دنیا را جدی نمیگیرد و آدمهایش را چرا. به کسی که امروز ما و خنده و گریهمان را برد خدمت شاه خراسان.
پینوشت
و رحمت خدا بر آنان که بیمضایقه مهرباناند... .
تماس تصویری که تمام میشود همکارمان تعریف میکند خواهر و دامادش، دو هفته پیش بیهیچ تشریفاتی رفتند سر زندگیشان. به خاطر کرونا و ایضاً گرانی تصمیم گرفتند هزینه جشنشان را جمع و جور کرده، به حساب مرکز نگهداری از معلولین واریز کنند و بروند پابوس علی بن موسی الرضا(ع). سبکبال و عاشق. همکارمان تعریف میکند خواهرش برایش الگوست. به این خاطر که توی بحبوحه موج سوم کووید، سرویس طلایش را فروخت و عایدیاش را داد برای خرید دستگاه اکسیژنساز.باز خنده و اشکم در هم میشود. نمیدانم ذهنم به کدام طرف یله شده. سمت کبوتران گنبد یا دلتنگی خودم یا عروسی که دلش دریاست. که همکارمان ادامه میدهد خواهرش معلم است و اعتقاد دارد هر روز کلی دانشآموز، روش و منشاش را رصد میکنند و این یعنی وظیفه یعنی مسئولیت. نشستهام پشت میز کار و نمیتوانم به معلمی فکر نکنم که میهمان حرم باصفای امام هشتم است و نائبالزیارهمان. به عروسی که از گیپور و تور و تاج و مخلفاتش رد شد و روزی کیک چند طبقهشان را برداشت بُرد مرکزی که زیاد عروس و داماد ندارد. آن وقت با بچههای ویلچرنشین و تختنشین آنجا پایه آهنگهای شاد شدند، کف زدند و از ته دل خندیدند. عین همین حالای خواهرش، عین غفار، عین من، عین همه دانشآموزانش. عین ما که با قصهشان کیف کردیم.نمیتوانم به کسی فکر نکنم که این قدر با بقیه فرق دارد. این قدر عاشق است. طواف و زیارت توی خونش است و دنیا را جدی نمیگیرد و آدمهایش را چرا. به کسی که امروز ما و خنده و گریهمان را برد خدمت شاه خراسان.
پینوشت
و رحمت خدا بر آنان که بیمضایقه مهرباناند... .
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
رزمندهای در تراز انسان منتظر
-
یتیمنوازی خادمان امام رضا (ع)
-
باران باشیم
-
اینجا چراغی روشن است
-
مأموریتهای تازه و مهم دانشگاه امام رضا (ع)
-
رونمایی از قدیمیترین نسخه خطی خمسه نظامی گنجوی
-
مجموعه پنج جلدی «مامانجونی و زیارت» رونمایی شد
-
دانشآموزان، حامی کودکان بدسرپرست میشوند
-
همایش ملی نکوداشت آیتالله حسینی شاهرودی امروز برگزار میشود
-
اعزام زائران به سوریه از ۱۲ دیماه آغاز میشود
-
بزرگداشت آیتالله واعظ زاده خراسانی