روایت یک داغ

گفت‌وگو با محمدعلی جعفری، نویسنده کتاب «تور تورنتو» که به زندگی یکی از شهدای هواپیمای اوکراینی پرداخته است

روایت یک داغ

آقای جعفری، ممکن است این پرسش برای مخاطب پیش بیاید که چرا سراغ سوژه‌ای رفته‌اید که شهادت فرزندشان را به راحتی پذیرفته‌اند. چرا سراغ خانواده‌های دیگر نرفتید؟

نوع مواجهه این خانواده برای من مهم بود و برایم سؤال بود که بین این همه خانواده که برای این اتفاق هنوز شاکی هستند، چرا این خانواده همراهی کرده‌اند. به هر حال آن‌ها هم فرزندشان را در این پرواز از دست داده‌اند و جز یکی دو تا استخوان سوخته از فرزندشان چیزی به دستشان نرسیده و فقط تفاوت در موضع‌گیری و مواجهه آن‌ها با این اتفاق بوده است. این برای من مهم بود. برای همین با همه نقدها، استرس‌ها و نگرانی‌ها درباره اینکه خروجی این روایت چه خواهد بود و اینکه اعلام شد خطای انسانی رخ داده، ولی جزئیات ماجرا هنوز مشخص نیست برای همین من به حاشیه‌ها و چرایی این اتفاق نپرداختم و به سراغ بعد انسانی ماجرا رفتم.

شاید ده‌ها خانواده دیگر هم بگویند بعد انسانی ما چه می‌شود. در جواب آن‌ها چه می‌گویید؟
رفتن به سراغ آن خانواده‌ها مشکلی ندارد. در شرایطی هم نیستیم که محدودیتی برای بعضی از این خانواده‌ها وجود داشته باشد و نگذارند کسی به سراغشان برود. برای من این موضع‌گیری مهم بود. اینکه چه اتفاقی می‌افتد که پدر و مادری قبول می‌کنند فرزندشان به عنوان شهید شناخته شده و همراهی می‌کنند.

آیا در این کتاب صرفاً به روایت حس این خانواده پرداخته‌اید یا راوی نقدها و دلخوری‌ها هم هستید؟
نقد و دلخوری‌ها نباید این طور مطرح شود. من ژورنالیست نیستم و چند پله بالاتر فضا را دیدم. وقتی مخاطب این کتاب را می‌خواند اولاً به این جواب می‌رسد که چرا پدر و مادر این خانواده همراهی کردند. همان پرسشی که برای من هم پررنگ بود. من به این دلیل که آن نقدها و اشکالات پاسخ شفافی ندارد، حرف جدیدی برای گفتن نداشتم. من وقتی در چرایی این اتفاق ورود می‌کنم که حرف جدیدی داشته باشم، اما اکنون اطلاعات پدر و مادر شهید، در حد اطلاعات من و شمای خبرنگار و بقیه مردم است. هنوز به کسی اطلاعات و داده دیگری نداده‌اند. من نه می‌توانستم نقد جدیدی بکنم، نه شکایت جدیدی بکنم، نه حرف جدیدی بگویم پس چرا مخاطب را سر مسائلی بنشانم که جوابی برایش ندارم؟ برای همین من خودم را در جایگاهی ندیدم که به مسائلی بپردازم که تکرار مکررات است. 

تلقی خانواده‌های دیگر این است که جبهه انقلاب به جای اینکه دردهای ما را روایت کند، کسی را انتخاب کرده‌ که بیشترین همراهی را با مسئولان در این واقعه دارد. نمی‌شد به آن دردها هم بپردازید تا اگر آن خانواده‌ها کتاب را خواندند، با کتاب همراهی کنند؟

نقد و گلایه‌هایی که این بزرگواران دارند و بجا هم هست، دارد گفته می‌شود. حرف من این است که این گلایه‌ها در فضای خبری و رسانه‌ای و فضای مجازی وجود دارد. وقتی مخاطب این کتاب را می‌خواند، متوجه می‌شود چه انسانی از دست رفته است. در عین حال که روایت، روایت انسانی است، این تذکر را هم با خود دارد که این اشتباه بزرگ بوده است. بزرگی اشتباه کجا نشان داده می‌شود؟ آنجا که چنین آدم نخبه‌ای و چنین فرزندی که این همه برایش زحمت کشیده شده، به این سادگی از دست می‌رود. وقتی مخاطب این را می‌خواند خودش متوجه می‌شود چه آدم مهمی از دست رفته است. 

به هر حال باید سراغ خانواده‌های شاکی هم رفت و روایت آن‌ها را هم شنید. 
اگر من سراغ همین خانواده هم نمی‌رفتم، چه بسا آن‌ها هم تا دو سال دیگر می‌رفتند همراه کسانی می‌شدند که هنوز دلشان با این اتفاق صاف نشده است. کسانی که باید هنوز کاری درباره این خانواده‌ها نکرده‌اند. مثلاً خانواده دو شهیدی که با حاج‌قاسم عکس داشتند و برنامه «بدون تعارف» با آن‌ها مصاحبه گرفت هم شاکی بودند. خب چرا این‌ها شاکی شدند؟ چون در دو سال گذشته هیچ کس سراغشان نرفته است. حتی سراغ این افرادی که همراه بودند و با ماجرا کنار آمده بودند نرفته‌اند. نمی‌شود این افراد را از هم جدا کرد. همه داغدارند. 

یعنی معتقدید اگر سراغ این خانواده‌هایی که بیشترین همراهی را داشتند هم نمی‌رفتید ممکن بود پس از زمان کوتاهی از موضع خودشان برگردند؟
من مطمئن نیستم، ولی این احتمال وجود دارد. چون متأسفانه در این دو سال هیچ کس سراغ این‌ها نرفته است. مثلاً من نویسنده که پس از نزدیک به دو سال رفتم کنار پدر و مادر شهید نشستم، انگار نخستین آدمی بودم که به حرفشان گوش دادم. شما باید ماجرا را برعکس ببینید. من اتفاقاً کمک کردم به روشن شدن ابعاد ماجرا یعنی چراغی روشن کردم. شاید اصلاً به ذهن خیلی از آدم‌ها نمی‌رسید که می‌شود از این خانواده‌ها مصاحبه گرفت و روایت شهیدشان را نوشت. من ساختارشکنی کرده‌ام و از بین همه سوژه‌هایی که یک نویسنده می‌تواند به آن‌ها بپردازد، سراغ این سوژه رفته‌ام. این سوژه برای من ریسک هم داشته و با خودم فکر می‌کردم که آیا اصلاً به من مجوز چاپ می‌دهند؟ 

فکر می‌‌کنید سایر خانواده‌ها هم می‌توانند به راحتی حرفشان را بزنند؟ 
وقتی ما به همه این آدم‌ها می‌گوییم شهید، نمی‌توانید بگویید امیرحسین قربانی شهید است ولی آن آدمی که کنارش نشسته بوده شهید نیست. چون می‌گوییم «شهدا»ی پرواز اوکراینی. در مورد ممیزی هم باید نظام فرهنگی کشور جواب بدهد. نظر من این است باید همه ۱۷۶ نفر را روایت کنند. وقتی می‌گوییم این‌ها شهید هستند، پس یک چیزی داشته‌اند که الان شهید هستند. در همین دو سه هفته‌ای که گذشته، آدم‌های زیادی در فضای مجازی به من پیام داده‌اند که ما هیچ حسی نسبت به این آدم‌هایی که در پرواز بوده‌اند و به آن‌ها شهید می‌گویند نداشتیم ولی وقتی این کتاب را خواندیم، باورمان شد این‌ها شهید هستند. هنر نویسنده این است که طوری روایت کند که مخاطب هم به جوابش برسد و هم حسش به این آدم‌ها عوض شود. 

برچسب ها :
ارسال دیدگاه