روزی که 50 مرجع تقلید از دنیا رفتند!

آیت‌الله محمدعلی اراکی 25 جمادی‌الثانی 1415 به دیدار حق شتافت

روزی که 50 مرجع تقلید از دنیا رفتند!

مرد آمد و جلو ایشان دو زانو نشست ...خم شد، دستشان را بوسید و مثل خیلی‌ها گفت: آقا! نصیحتی بفرمایید. «آیت‌الله محمدعلی اراکی» همان طور که سرشان پایین بود، بدون اینکه چشم در چشم مرد بدوزد، گفت: شغلت چیست؟ مرد گفت: نجارم... ایشان لحظه‌ای سکوت کرد و بعد با لحن قشنگی گفت: پس یک در و پنجره برای قلبت بساز... . 


11 سالگی
پدرش میرزا آقا فراهانی از علمای مشهور «اراک» بود و مادرش از نوادگان «سیدحسن واقف». برخلاف بسیاری از علما و روحانیون آن زمان که تحصیلات را از چهار یا پنج سالگی در مکتبخانه‌ها آغاز می‌کردند، آیت‌الله اراکی 11ساله بود که خواندن و نوشتن را به وسیله شوهرخواهر خود فراگرفت. شاید کسی فکر نمی‌کرد کودکی که تا 11سالگی دنبال درس و مشق نبوده در آینده به عالم و مرجعی گرانقدر تبدیل شود. از 12سالگی پای درس «آقا شیخ جعفر» نامی نشست تا برای پیمودن راه دراز و دشوار علم‌آموزی آماده شود. مراحل بعدی حضور در درس‌های سلطان العلمای اراکی (شیخ محمدباقر اراکی) بود و پس از آن از 20سالگی تا هشت سال بعد شاگردی «شیخ عبدالکریم حائری» را کرد. به افتخارات تحصیلی او می‌توان حضور در جلسات درس آیت‌الله محمدتقی خوانساری را هم اضافه کرد و البته ما هم این نکته را اضافه می‌کنیم که آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری، باجناق او بود و آیت‌الله خوانساری نیز داماد خانواده‌اش به شمار می‌رفت. پس از درگذشت آیت‌الله خوانساری، اجازه یافت به تدریس بپردازد و در مدرسه فیضیه نیز درس خارج اصول بگوید.
حوزه علمیه اراک را ترک کرد و در راه‌اندازی حوزه علمیه قم با آیت‌الله حائری همراه شد و بعدها نیز وقتی آیت‌الله بروجردی به قم آمد در کنار ایشان به طرح مسئله مبارزه با حکومت پهلوی دوم پرداخت. در همین سال‌ها با امام(ره) آشنا و به وی سخت علاقه‌مند شد. پس از اینکه امام(ره) در سال 41 علیه لایحه «کاپیتولاسیون» اعلامیه صادر کرد، آیت‌الله اراکی نیز به پشتیبانی امام(ره) با صدور اعلامیه خواستار لغو هر گونه مصوبه مغایر با اسلام و شرع شد. در ماجرای تبعید امام(ره) به نجف نیز با وجود فشارهای رژیم به عراق سفر کرد تا در کربلا و حرم حضرت ابوالفضل(ع) موفق به دیدار وی شود. «شهاب‌الدین اشراقی» در این باره گفته است: ...حدود 15 سال بود یکدیگر را ندیده بودند... هم را در آغوش گرفتند... آقای اراکی گریه می‌کرد و می‌گفت هر که با آل علی(ع) درافتاد، ورافتاد... امام(ره) بعداً به اشراقی گفت: بغض گلویم را گرفته بود... نتوانستم پیش پای آقای اراکی بایستم... .
این ارتباط و علاقه قلبی به امام(ره) و انقلاب اسلامی تا سال‌های پس از انقلاب ادامه یافت. وقتی جمعی از نمایندگان امام(ره) به او نامه نوشته و نظرش را درباره «اجازه کتبی در امور حسبیه و وجوه شرعیه» پرسیدند در پاسخ به آن‌ها نوشت: «اینجانب کلیه اجازات کتبی را که حضرت امام به نمایندگان و علمای مورد اعتمادشان داده‌اند، به همان کیفیت تنفیذ می‌نمایم».

بیزار از تکرار
آخرین مرجع از نسل شاگردان بی‌واسطه و مستقیم شیخ عبدالکریم حائری بود. 40سالی می‌شد که شرحی بر عروة الوثقی تدوین کرده بود و مجتهد به شمار می‌رفت اما هر بار با تواضعی که داشت، مرجعیت را به دیگران واگذار کرده بود. تنها پس از درگذشت امام(ره) بود که علمای بزرگ و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، از مقلدان امام(ره) خواستند به آیت‌الله گلپایگانی و اراکی رجوع کنند. مرجعی که 35سال در حوزه تدریس کرده و معروف بود به اینکه درسش را با بیان شیوا، بسیار رسا و بدون پیچیده‌گویی و ابهام بیان می‌کرد. از تکرار مکررات و زیاده‌گویی بیزار بود و تأکید داشت شاگردانش حتماً درس را پیش از حضور در کلاس مطالعه کرده باشند. بسیاری از استادان حوزه علمیه و برخی مسئولان امروز نظام از شاگردان او بوده‌اند.

درباره امیر کبیر
می‌گفت: شبی در خواب امیر کبیر را دیدم که جایگاهی متفاوت و ارزشمند داشت... پرسیدم راز این مقام چیست؟ چون مظلومانه کشته شدی؟ چون فرقه ضاله را نابود کردی؟ امیر کبیر با لبخند گفت: نه! رگم را که در حمام فین زدند، خون که از بدنم رفت، تشنگی فشار آورد، خواستم بگویم کمی آب بدهید... یک باره یاد امام حسین(ع) افتادم... گفتم میرزا! دو تا رگت را بریدند و این همه تشنگی؟ امامت را آن همه زخم زدند... از عطش حسین(ع) حیا کردم... اشک در دیدگانم جمع شد... وقتی توی قبر، صورتم را بر خاک گذاشتند، امام(ع) آمدند که: به یاد ما و تشنگیمان ادب کردی، اشک ریختی... این هم هدیه ما به شما... این جایگاه هدیه مولایم حسین(ع) است.

آیت‌الله گلپایگانی را خنداند
چقدر آیت‌الله گلپایگانی را خنداند وقتی ماجرای زیارت رفتنش را تعریف کرد: به قصد گرفتن حاجتی از قم حرکت کردم، بنا داشتم 10روزی در مشهد بمانم. مرتبه‌ اول غسل کردم و وضو گرفتم و مشرف شدم. اذن دخول خواندم و وارد بقعه‌ منوره شدم، پیش رو ایستادم و زیارت خواندم... آن حال مخصوص را برای عرض حاجت در خود ندیدم. رفتم بالای سر، باز حال نبود، نماز زیارت خواندم اما هنوز حال نداشتم. آمدم بالای سر، نشد. پیش رو آمدم برای خداحافظی، دیدم حال نیست... گفتم: آقا، حاجتی دارم بعداً خدمتتان عرض می‌کنم... مرتبه‌ دوم رفتم، نتوانستم حاجت را بگویم. مرتبه‌ سوم و چهارم تا مرتبه‌ آخر... زیارت وداع را در مقابل حضرت خواندم، باز هم حال درستی در خود ندیدم. متحیر بودم چه کنم؟ دیدم مردم اطراف ضریح مطهر جمع شده‌اند و از دوش یکدیگر بالا می‌روند که دست خود را به ضریح برسانند... آرام آرام جلو رفتم ... یک مرتبه مرد غول‌پیکری رسید ... مرا که دید، دلش به پیرمردی من سوخت. مرا سر دست بلند کرد ... حالا می‌خواهد محبت هم بکند. سر مرا به طرف ضریح خم می‌کند که من بتوانم ضریح را ببوسم. مثل بچه شیرخوار روی دست مرا می‌چرخاند. هر چه دست و پا می‌زدم و فشار می‌آوردم که از دست او خلاص بشوم، مرا محکم‌تر می‌گرفت... برای من مناسب نبود در حرم آقا این طور اسباب بازی باشم، رو به ضریح مطهر عرض کردم: آقا مرا از دست این آدم خلاص کن... مثل اینکه آقا منتظر عرض حاجت من بودند. فوری آن مرد مرا بر زمین گذاشت و رفت... خلاصه ما آن حاجت خود را با حضرت مصالحه کردیم و از سفر برگشتیم!

یک مرجع = 50 مرجع
کهنسال‌ترین مرجع تقلید شیعیان که سال 1273 به دنیا آمده بود، 100 سال بعد، در بیمارستان بستری شد و 38 روز بعد به ملکوت اعلا پیوست. مراسم تشییع در تهران، بی‌نظیر برگزار شد. رهبر معظم انقلاب و بسیاری از مقام‌های کشوری و لشکری، پیکر مرجع بزرگ شیعیان را از بیمارستان شهید رجایی تا میدان راه‌آهن همراهی کردند. سیل جمعیت و مراسم بدرقه‌ای که 4 ساعت به طول انجامید شگفتی بسیاری از رسانه‌های خارجی را برانگیخت. مراسم تشییع در قم انگار شکوهمندتر شد. شهر سیاهپوش شده و به حالت تعطیل درآمده بود. به دلیل ازدحام جمعیت خودرو حامل پیکر آیت‌الله اراکی بارها در مسیر رسیدن به حرم مطهر حضرت معصومه(س) متوقف شد.بالاخره ساعت 4 عصر آیت‌الله بهجت بر پیکر ایشان نماز خوانده و گفت: «ارتحال آیت‌الله محمدعلی اراکی در این زمان و این شرایط مانند این است که 50 مرجع تقلید در یک زمان از دنیا رفته باشند».

خبرنگار: مجید تربت‌زاده

برچسب ها :
ارسال دیدگاه