آرمان و آرزوی حکیم توس

جستاری در باب شاهنامه به ‌بهانه روز بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی

آرمان و آرزوی حکیم توس

بیست‌وپنجم اردیبهشت ‌ماه در تقویم ایرانیان روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و پاسداشت زبان فارسی است. شاهنامه فردوسی اگرچه سند هویت ملی ما ایرانیان و همه فارسی‌زبانان جهان است و بجاست که هر روز درباره آن بیندیشیم و از آن سخن بگوییم، اما روز بزرگداشت او می‌تواند بهترین بهانه باشد تا در باب حکیم توس باز هم بیشتر سخن بگوییم و درباره شاهکار جاودانه‌اش بازاندیشی کنیم. 


فردوسی کیست؟ 
حکیم توس که نام اصلی‌اش «حسن ‌بن‌ منصور»، کنیه‌اش «ابوالقاسم» و تخلص شعری‌اش «فردوسی» است، در سال 329قمری در روستای پاژ از توابع توس به ‌دنیا آمد و پس از حدود هشت دهه زندگی، در حدود سال‌های پس از 411قمری در همین منطقه از دنیا رفت و در خانه‌اش به ‌خاک سپرده شد؛ همین محدوده‌ای که اینک آنجا را به‌نام آرامگاه فردوسی در شهر توس می‌شناسیم. 
فردوسی از خاندان دهقان‌های خراسان بود. دهقان‌ها اگرچه زمین‌دار بودند و صنف ویژه‌ای در میان صنوف اجتماعی ایران به ‌شمار می‌آمدند اما نقش فرهنگی مهمی نیز در تاریخ ایران داشتند. دهقان‌ها گروهی از ایرانیان اصیل و فرهیخته بودند و یکی از کارهای اصلی خود را حفظ و گسترش فرهنگ ایرانی می‌‎دانستند؛ از این رو بخش مهمی از داشته‌های ارزشمند فرهنگی ما که از حوادث روزگار در امان مانده و در میان نسل‌های مختلف اشاعه یافته و اینک در قالب آثار ادبی و تاریخی بدست ما رسیده، مدیون باور، اراده و همت همین دهقان‌هاست. 
حکیم توس چنان ‌که از شاهنامه برمی‌آید، نه‌ فقط بهره وافری از دانش و حکمت داشته است، بلکه اندیشمندی بزرگ به ‌شمار می‌آید که سخنان حکیمانه‌اش برآمده از اندیشه‌های ژرف و برگذشته از صافی تجربه حوادث روزگار، بخشی از مهم‌ترین میراث ایرانی در عرصه حکمت و فلسفه نیز می‌تواند باشد. از این دیدگاه، شاهنامه نه ‌فقط یک اثر ادبی و فرهنگی بزرگ، بلکه گنجینه‌ای ارجمند و ارزشمند از اندیشه اصیل ایرانی است که در تاریخ اندیشه بشری جهان نیز جایگاه ویژه‌ای دارد که دریغا ما ایرانی‌ها چنان‌که باید و شاید به‌ سراغ آن نمی‌رویم و از این دریای حکمت مروارید برنمی‌داریم. 
فردوسی عاشق ایران بود و این عشق به فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی را نه در گفتار، بلکه در کردار خویش نشان داد و به تاریخ بشریت ثابت کرد چگونه می‌توان یک‌نفره برای احیا و انتقال یک فرهنگ کهن با چند هزار سال تاریخ عاشقانه کوشید و سند هویت آن را یک‌نفره در قالب زیباترین و باشکوه‌ترین اثر ادبی تدوین و جاودانه کرد. این عشق به ایران و فرهنگ ایرانی، به‌ گواهی تاریخ و نیز طبق متن شاهنامه، با اعتقاد راسخ دینی و مذهبی فردوسی گره خورده و آلیاژی ساخته است که اجزای آن را نمی‌توان از هم جدا کرد. اگر پهلوانان شاهنامه که عزیزترین شخصیت‌های حماسه ملی ایران‌اند، حتی در هنگام مرگ نیز آرزو می‌کنند در خاک ایران و میان مردم ایران و برای ایران جان بسپارند، سراینده شاهنامه نیز در جاهای مختلفی از این روایت بزرگ تصریح می‌کند که باید «به‌نزد نبی و وصی» جای بگیرد و «خاک پای حیدر» است. 
وقتی به سرگذشت فردوسی و سرنوشت حماسه ملی ایران می‌نگریم، آن را مصداق تمام و کمال آرمان‌گرایی فردوسی در راه اعتلای فرهنگ ایرانی می‌بینیم. این آرمان‌گرایی بود که حکیم توس را از همه کارهای اقتصادی و اجتماعی دیگرش بازداشت و سبب شد همه دارایی‌هایش و حتی عمر و سلامتی‌اش را در این راه شریف و بزرگ فدا کند و آن‌ گاه که با بی‌مهری حاکمان زمانه نیز روبه‌رو شد، انگار عزم خود را جزم‌تر کرد که بدون هیچ چشمداشتی از هیچ کسی، به‌تنهایی بزرگ‌ترین کار تاریخ ایران را انجام دهد و ایران آرمانی را در بالاترین حد جمال و کمال از نظر ادبی پیش چشم تاریخ بگذارد. 
فردوسی در سرآغاز داستان «فرود سیاوش» می‌گوید: «همی‌خواهم از روشن کردگار/ که چندان گذر یابم از روزگار/ کز این نامور نامه باستان/ به ‌گیتی بمانم یکی داستان/ که هر کس که اندر سخن داد داد/ ز من جز به ‌نیکی نگیرند یاد/ بدان گیتی‌ام نیز خواهشگر است/ که با تیغ تیز است و با منبر است/ منم بنده اهل‌بیت نبی/ سراینده خاک پای وصی» این بیت‌ها به ‌روشنی نشان می‌دهد فردوسی آرمانی جز اعتلای فرهنگ ایرانی ندارد و آرزویش نیز جز شفاعت حضرت ‌رسول(ص) و اهل ‌بیت(ع) در آخرت نیست. 

حماسه ملی ایران 
شاهنامه فردوسی حدود 50هزار بیت است و سرگذشت ایران از دورترین زمان‌ها تا پایان پادشاهی ساسانیان در قالب 50داستان به ‌نام 50 پادشاه روایت شده است. اگرچه در سرآغاز هر کدام از این داستان‌ها نام یکی از شاهان را می‌خوانیم، اما در حقیقت شاهنامه داستان شاهان نیست، بلکه داستان مردم ایران است، زیرا مهم‌ترین نماد و نماینده این مردم یعنی پهلوانان شخصیت‌های اصلی و محور داستان‌های حماسه ملی ایران‌اند؛ پهلوانانی که از رستم و گودرز و گیو و بهرام تا بیژن و سهراب و اسفندیار همگی نماد دلاوری و خردمندی و دارای همه خصلت‌های نیک و فضائل مردم‌اند که در قامت انسان اسطوره‌ای تجلی می‌یابند؛ پهلوانانی که همیشه در سوی حقیقت می‌ایستند و حتی وقتی پادشاهان قصوری در حق مردم روا می‌دارند، در میان مردم و به‌نمایندگی از آن‌ها به‌میدان می‌آیند تا همچنان مردمی باشند و مردمی بمانند. 

 شاهنامه شعر است یا اندیشه؟ 
بعضی‌ها می‌گویند شعر با اندیشه دو ساحت متفاوت است و نمی‌توان برای نمونه در آثار شعری به ‌دنبال اندیشه رفت، اما روشن است که این مدعا درباره آثار مهم تاریخ ادبیات فارسی به‌کلی باطل است. شعر در ایران همواره محمل اندیشه بوده است به ‌ویژه باید گفت شاهکارهای ادبی همچون شاهنامه فردوسی، بوستان سعدی، مثنوی مولوی و آثاری از این دست، فراتر از آن‌اند که فقط ذیل عنوان شعر بگنجند، بلکه هر کدام حاوی بخشی از جریان اندیشه‌ورزی ایرانیان در عرصه‌های گوناگون هستند. 
حتی طبق نظر فیلسوفان و نظریه‌پردازان ادبی، ارزش برخی آثار ادبی بسیار بیشتر از فرم‌های رایج ادبی است. اثر هنری با وجود همه تصرفاتی که ممکن است هنرمند در روایت‌ها انجام دهد، حقیقت را می‌نمایاند و از این رو به کمال یا حقیقت نزدیک است. افلاطون ارزش شعر را در حقیقت‌مانندی و به ‌تصویر کشیدن حقیقت می‌دانست و ارسطو نیز برای متن شعری ارزش فلسفی قائل بود و آن را در مقامی والاتر از متن تاریخی قرار می‌داد. در میان متون ادبی، «حماسه» باز جایگاه والاتری دارد. متن حماسی روایتگر رفتار و گفتار انسان‌های بزرگ است و اندیشه متعالی در آن اهمیت دارد. 
از سوی دیگر، حماسه‌های ملی به ‌نوعی دربردارنده آرمان‌های ملی هستند و شاهنامه فردوسی نیز از نوع حماسه‌های اساطیری و پهلوانی است که جامع همه ویژگی‌های اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی ایرانیان و بخش مهمی از آن دربردارنده مظاهر تمدن، اخلاق و اندیشه‌های مهم فلسفی ایرانی است.  بنابراین اگرچه شاهنامه فردوسی در رده نخست شاهکارهای ادبیات فارسی قرار دارد و نمونه‌ای درخشان از «شعر» است، اما نمی‌توان آن را با نوع شعرهایی که مبتنی بر تشبیه و استعاره تعریف می‌شوند، مثل برخی غزل‌ها یا نمونه‌هایی از شعر معاصر، یکسان دانست؛ بلکه یکی از مهم‌ترین عناصر این روایت مبتنی ‌بر حقیقت، اندیشه‌ای است که در آن جریان دارد و به مخاطب منتقل می‌شود. علاوه بر این نکته، وقتی شاهنامه را می‌خوانیم، می‌بینیم حکیم توس در ابتدا و انتهای هر کدام از داستان‌ها و در جای‌جای آن‌ها، با یک بیت یا چند بیت به‌ هم ‌پیوسته، روایت داستانی را قطع می‌کند و اندرز حکیمانه یا نکته‌ای اندیشمندانه می‌سراید که بسیار آموزنده و تفکربرانگیز است. شاید همین بیت‌هاست که حکمت ژرف‌نگر فردوسی را نشان می‌دهد و او را در میان همه شاعران دیگر سرآمد می‌کند و شاید به ‌همین دلیل بوده است که نام «حکیم» را بر فردوسی نهاده‌اند و او تنها شاعری است که به ‌تمامی شایسته این نام است. 

 شاهنامه فردوسی؛ از دیروز تا امروز 
حماسه ملی ایران از نظر کیفیت و کمیت در سطحی است که شاید خیلی از مردم عادی با آنکه عاشق فردوسی‌اند اما نتوانند چشم‌انداز درستی از مطالعه آن داشته باشند. تاکنون کتاب‌ها و مقاله‌های بسیاری درباره شاهنامه فردوسی نوشته شده و خوشبختانه با وجود بی‌مهری‌هایی که در برهه‌هایی از تاریخ به حکیم توس و شاهکار جاودانه‌اش روا داشته‌اند، امروزه به‌ویژه در سه دهه اخیر رویکردهای اجتماعی به این گنجینه بزرگ فرهنگی بیشتر شده است و هر سال برنامه‌های علمی، فرهنگی و هنری بسیاری برای بزرگداشت و پاسداش�� آن تدارک دیده می‌شود. با این حال باید دوباره و چندباره و هزارباره بکوشیم تا همه فارسی‌زبان‌های جهان و به‌ویژه جوانان ایران را به مطالعه متن شاهنامه توجه دهیم. تا روایت ملی ایران را نخوانده باشیم، حتی اگر هزاران برنامه، کتاب و مقاله درباره آن ببینیم و بخوانیم، هرگز نمی‌توانیم عظمت کار فردوسی را درک کنیم. 
شاهنامه را می‌توان خواند و از داستان‌های بسیار زیبا و دراماتیک آن لذت برد. شاهنامه را می‌توان خواند و با اسطوره‌های فرهنگ ایرانی آشنا شد. شاهنامه را می‌توان خواند و با تاریخ ایران آشنا شد. شاهنامه را می‌توان خواند و اندیشه‌های فلسفی و حکمت‌آمیز ایران را شناخت. شاهنامه را می‌توان خواند و از فرم ادبی والای حماسه و زبان فاخر فردوسی بهره برد. شاهنامه را می‌توان خواند و درست‌ترین نمونه و بهترین شکل کاربرد زبان فارسی را آموخت. شاهنامه را می‌توان خواند و به دقیق‌ترین گزارش‌ها از احوال مردم ایران ‌زمین در طول تاریخ دست یافت. شاهنامه را می‌توان خواند و فرم‌های هنری ویژه‌ای را برای تولید آثار هنری جدید از آن برگرفت. شاهنامه را می‌توان خواند و هزاران هزاران خوشه از خرمن اندیشه، هنر و فرهنگ فردوسی چید. شاهنامه را می‌توان خواند و باید خواند. بیجا نیست که یکی از فیلسوفان معاصر گفته است شاهنامه یکی از 10کتاب برتر تاریخ بشریت است که هر انسان اندیشمند و فرهیخته‌ای تا پیش از مرگ باید آن را خوانده باشد.

​​​​​​​خبرنگار: یوسف بینا 

برچسب ها :
ارسال دیدگاه