صبر بر صبر
رقیه توسلی
این روزها زیاد یادش میافتم. یاد «ثریا». بیهیاهوترین بشری که میشناسم. خیلی دوستش دارم. چون میداند چه میخواهد از خودش و همیشه زندگی را از زاویهای میبیند که قشنگتر و آرامتر به نظر برسد. توی ورشکستگی کارگاهشان و سر جریان مهاجرت پسرش، آرامشش خوب خاطرم هست. همین طور زمان فوت صمیمیترین دوستش و صد البته خیلی جاهای دیگر.
چند سال پیش، ثریا حالیام کرد از وقتی ماهیت زندگی را برای خودش تشریح کرده برای همه چیز آمادگی دارد. برای بدبیاری و شادی و برای جمیع خبرها. راست میگفت. تا جایی که ذهنم یاری میکند به یاد ندارم گفته باشد «خدایا چرا من؟».
هفته خوبی را نگذراندهام. موتورخانه آپارتمانمان بیست و چهار ساعتی میشود که در حال تعمیر است و آب قطع است. کارش شده همین. امکان ندارد در ماه یکی دو باری با اعصاب ساکنان بازی نکند. به خاطر سرقت سیستم صوتی ماشین کارم شده سرکشی به پلیس 110. نمایشگر موبایلم شکسته و کلی خرج گذاشته روی دستم. توی چهار تا سوپرمارکت سرگردان یک قوطی روغن سرخ کردنیام و پیدا نمیکنم. میدانم الان اگر زنگ بزنم به ثریا، بعد چند تا عجب میگوید: دکمه خاموشت را بزن!
اولین بار وقتی توی مترو میانجی دعوای دو تا پسربچه دستفروش شد، فهمیدم آدم حسابیست. ثریا را همان روز پیدا کردم. وسط جیغ و فحش و کتککاری دو پسرک لاجان. همان جا یاد گرفتم باید غم آدمها را جدی بگیرم و دکمه روشن را بزنم. دیدم خوشم میآید از او، وقتی از مچ ضرب دیده یکیشان همه لیفها را درآورد و گفت؛ ببینم این هشت تا لیفُ میتونم بفروشم واست یا چی؟ دیدم تکتکمان چه قدر دکمه روشن به دنیا بدهکاریم... .
شمارهاش را میگیرم. بوق آزاد میخورد و کسی جواب نمیدهد. وسط قطعی آب و روغن و فراوانی دزد و پلیس ایستادهام و فقط به ثریا فکر میکنم. معلم مثل او سراغ ندارم.
سنجاق
پیامبر اکرم(ص): ایمان دو نیمه دارد؛ نیمی از آن در صبر و نیمی از آن در شُکر نهفته است.
چند سال پیش، ثریا حالیام کرد از وقتی ماهیت زندگی را برای خودش تشریح کرده برای همه چیز آمادگی دارد. برای بدبیاری و شادی و برای جمیع خبرها. راست میگفت. تا جایی که ذهنم یاری میکند به یاد ندارم گفته باشد «خدایا چرا من؟».
هفته خوبی را نگذراندهام. موتورخانه آپارتمانمان بیست و چهار ساعتی میشود که در حال تعمیر است و آب قطع است. کارش شده همین. امکان ندارد در ماه یکی دو باری با اعصاب ساکنان بازی نکند. به خاطر سرقت سیستم صوتی ماشین کارم شده سرکشی به پلیس 110. نمایشگر موبایلم شکسته و کلی خرج گذاشته روی دستم. توی چهار تا سوپرمارکت سرگردان یک قوطی روغن سرخ کردنیام و پیدا نمیکنم. میدانم الان اگر زنگ بزنم به ثریا، بعد چند تا عجب میگوید: دکمه خاموشت را بزن!
اولین بار وقتی توی مترو میانجی دعوای دو تا پسربچه دستفروش شد، فهمیدم آدم حسابیست. ثریا را همان روز پیدا کردم. وسط جیغ و فحش و کتککاری دو پسرک لاجان. همان جا یاد گرفتم باید غم آدمها را جدی بگیرم و دکمه روشن را بزنم. دیدم خوشم میآید از او، وقتی از مچ ضرب دیده یکیشان همه لیفها را درآورد و گفت؛ ببینم این هشت تا لیفُ میتونم بفروشم واست یا چی؟ دیدم تکتکمان چه قدر دکمه روشن به دنیا بدهکاریم... .
شمارهاش را میگیرم. بوق آزاد میخورد و کسی جواب نمیدهد. وسط قطعی آب و روغن و فراوانی دزد و پلیس ایستادهام و فقط به ثریا فکر میکنم. معلم مثل او سراغ ندارم.
سنجاق
پیامبر اکرم(ص): ایمان دو نیمه دارد؛ نیمی از آن در صبر و نیمی از آن در شُکر نهفته است.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
افتتاح مخزن گنجینه عظیم آثار مکتوب
-
تحت تأثیر شکوه حرم امام رضا (ع) قرار گرفتم
-
«پساکوه»؛ دژ مدافعان مشهدالرضا (ع)
-
آستانهای مقدس ایران در همایش «ارتباطات بینالمللی» اعتاب مقدس
-
صبر بر صبر
-
کاربرد مهندسی در آینده روابط ایران و عراق
-
تشکلهای دینی نباید به بودجه دولتی متکی باشند
-
برای طراحی نقشه تربیتی، نیازمند آگاهی به روابط پنجگانه انسان هستیم
-
همه چیز دین بر اساس حکمت است