هر قدم، مرگ و زندگی ا‌ست

هر قدم، مرگ و زندگی ا‌ست

رقیه توسلی

 خودم را گول می‌زنم. می‌زنم به آن راه. اما باز نمی‌شود. دریا به کل رنگش تغییر کرده و آبی نیست. چیزی تو مایه‌های خاکستری سرخابی شده انگار. ترسناک طور. خزر دفعه قبل کجا، این کجا؟ زیبایی و آرامشی ندارد. 
ساحل امروز کلی توفیر دارد با ساحل هفت روز پیش. همه پکر و ملتهب‌اند. منظورم از همه، همان تعداد انگشت شماری‌اند که هنوز مانده‌اند مثل ما و پای رفتنشان سُست است.
قریب یک ساعت پیش اینجا دو خانواده، خوش و خندان داشتند با هم والیبال بازی می‌کردند. باورم نمی‌شود! در چشم به هم زدنی ورق برایشان برگشت. که جیغ و فغان و شیونشان بلند شد. 
پسر جوان خانواده وسط دریا تقلا می‌کند. فامیل در ساحل توی سر و کله خودشان می‌زنند و پدر میانسال می‌پرد توی آب و... .
به این طرف و آن طرف نگاه می‌کنم. ما در منطقه شنا نیستیم. غریق نجاتی وجود ندارد. کسی در جمعمان شناگر نیست. فقط ما و دریا... چقدر دست و پا بسته‌ایم و چقدر مجبور و موظفیم به علاج واقعه قبل از وقوع.
صم بکم و مشوش نشسته‌ایم رو به دریا و به میلیون‌ها مسافر دیگری که قرار است سر از این منطقه دربیاورند فکر می‌کنیم. به آن‌ها که امروز و قصه نافرجام زندگی این پسر و پدر را ندیدند و هلاهلش را نچشیدند. به آن‌ها که پیگیر آمار فاجعه نیستند. نمی‌دانند مدیر کل پزشکی قانونی مازندران گفته است: سال گذشته 105 نفر از هموطنان در دریا غرق شدند.
خودم را گول می‌زنم و با چوبی که دستم است روی ماسه‌های خیس، شکل خورشید می‌کشم و زیر لبی می‌گویم کاش فوریت‌های دریا داشتیم. جایی بود که می‌شد این اشتباهات را پوشش دهد. یا مثلاً پلیس دریا 
استخدام می‌کردیم. 

 سنجاق
مولا علی(ع) می‌فرمایند:
كسی جز مبتلایان و بلانشینان، قدر نعمت عافیت را نمی‌داند.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه