مزاحم شاسی بلند

مزاحم شاسی بلند

رقیه توسلی

 اولین باری که دیدم ماشینی سدمعبر کرده را یادم هست. داشتم از مدرسه برمی‌گشتم که دیدم آقایی لگد می‌زند به لاستیک پیکانی سبز. انگار راننده، جلو مغازه او پارک کرده و یک روز تمام غیب شده بود! مغازه‌دار عصبانی بین کاسبان دیگر محل، فغان می‌کرد و هی داد می‌زد: نامسلمون کجایی؟
مثل قصه امروز خیابان ما. یک شاسی بلند آمده جلو پارکینگ آپارتمان روبه‌رویی توقف کرده. قریب سه ساعت. واحدهای کلافه را از پشت پنجره می‌پایم. خیلی به آن مغازه‌دار عصبانی شبیه‌اند. با خشم لگد می‌اندازند به چهار چرخ ناشناس. غرولند می‌کنند. 
خون خونشان را می‌خورد و آخر هم با اسنپ و تپسی می‌روند دنبال رتق و فتق 
اموراتشان. می‌بینم چطور یکی از ساکنان، مادرش را با ویلچر می‌آورد توی خیابان و با زحمت سوار آژانس می‌کند. به خودرو مزاحم نگاه می‌کنم و به وجه شباهت راننده‌اش با آن پیکان سبز. به این همه آدم که امروز 
زابراه شده‌اند.
نمی‌دانم چرا ولی می‌روم سمت موبایل و با 110 تماس می‌گیرم و از طرف همسایگان سرگردان، این ایجاد مزاحمت را به پلیس اعلام می‌کنم. این طور که شنیده‌ام آن‌ها با شماره راننده وسیله نقلیه تماس می‌گیرند و الزامات را انجام می‌دهند.

مشغول روزمره و شست‌وشوی ظرف‌های آشپزخانه‌ام که صدای ساز آوازخوان می‌پیچد. هنرمندانه می‌نوازد. جوری که دوباره مرا می‌کشاند پای پنجره. یک یاعلی مدد می‌گوید و سپس از اشعار مولانا می‌خواند؛ خویشتن نشناخت مسکین آدمی/ از فزونی آمد و شد در کمی... چند دقیقه خیابان را پُر می‌کند از صدای مرغوبش و بعد می‌رود. حالا آقای خواننده نیست اما ماشینِ مزاحم هنوز هست! 

سنجاق
پیامبر اکرم(ص): به مردم آزار نرسان، كه بى‌آزارى صدقه‌اى است كه براى خودت مى‌پردازى.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه