دل‌رحمی مرگ ندارد!

دل‌رحمی مرگ ندارد!

رقیه توسلی

اولین بار در خانه یکی از دوستان دیدمش. البته خودش را نه، دست‌سازه‌اش را. میز تلویزیونی که یک سروگردن از میزهای دیگر، خاص‌تر و زیباتر بود. از همان موقع آدرسش را که فهمیدم بیشتر به فعالیت نجاری‌اش توجه می‌کردم. می‌دیدم با اینکه در این رشته، مویی سپید کرده اما هر ساعت روز از مغازه‌اش، صدای برش و سمباده و تق‌تق می‌آید. و کسی دارد وسط خاکروبه و چوب، از شکم راش و گردو؛ تک صندلی، میز، دکوری و درب بیرون می‌کشد. دارد گوشه دکانش با ایده‌های نو کلنجار می‌رود.
هر بار عشق و پشتکارش را که می‌دیدم بیشتر مطمئن می‌شدم برای سفارش صندلی کتابخانه‌ام نمی‌روم مبل‌فروشی، یکراست می‌آیم پیش همین هنرمند نجار. چون می‌دیدم که چطور سراسر سلیقه و حوصله است. چطور چوب را می‌فهمد. چطور عین بچه‌هایش با آن‌ها حرف می‌زند... .
حالا تصورش را بکنید من از همه جا بی‌خبر، امروز فیلمی دانلود کردم که هاج و واجم کرد. در کانال شهرمان، ویدئویی گذاشتند از چهاردیواری سوخته و نجاری که دو ساعته اموال و سرمایه 55ساله‌اش خاکستر شد. خوب‌تر که تماشا کردم دیدم جناب مالباخته هم در تصویر هست و دارد توی آوار سیاهی می‌چرخد و می‌گوید: کل مغازه سوخت.درهایی که برای مشتری ساختم، دستگاه‌ها، ابزار کارم،  الوارها، جنس‌هایی که آماده تحویل داشتم، 55سال امیدم، همه سرمایه‌ام نابود شد رفت، حقیقتاً دیگه هیچی ندارم. این‌هایی هم که می‌بینید افتادن و مُردن، تک‌تکشون بچه‌های منن. خانه خراب شدم.
منگ و مبهوت می‌شوم. نمی‌دانم چه بگویم. ترجیح می‌دهم به صدای ارّه‌ای فکر کنم که دو روز پیش از همین خیابان بلند بود. از همین مغازه. از زیردست همین استادکار که داشت خوش خوشان آوازکی برای بچه‌های چوبی‌اش می‌خواند.

سنجاق
شکر خدا آدم‌هایی که نجارها را دوست داشته باشند و مهربانی توی ژنشان باشد، زیادند. آن‌ها که هم و غمشان، آباد کردن است.
دورادور مطلع می‌شوم قرار است گلریزان شود و اهل خیر بیایند پای کار. انگار می‌خواهند گرد ورشکستگی را از دوش نجارباشی بتکانند و آتش را خاموش کنند. 
خدا بیامرزد مادربزرگم را. همیشه می‌گفت؛ آینه می‌شکند، پول تمام می‌شود، چوب می‌سوزد، طلا گم و گور ‌می‌شود، آن فقره جنسی که هرگز مرگ ندارد، دل‌رحمی‌ست.

پی‌نوشت
امام حسین(ع) می‌فرمایند:
نیاز مردم به شما از نعمت‌هاى خدا بر شماست.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه