بزرگ‌تر از اُمیکرون

بزرگ‌تر از اُمیکرون

رقیه توسلی

پیام احوال‌پرسی فرستاده. مثل همیشه گرم. انگار که نشسته باشد روبه‌رویم. وسط دیوانه بازی‌های اُمیکرون، لبم به خنده باز می‌شود و از ته دل ذوق می‌کنم.مدیر قبلی مؤسسه است. همان‌ که تکیه کلامش این بود؛ «مخلصیم» و واقعاً هم بود. کم‌حرف‌ترین خانمی که دوروبرم می‌شناسم اما درجه یک ترینشان. گاهی که با تأخیر می‌آمد حتماً با کیسه‌ای پر از بیسکویت و چسب و باطری و آدامس و بسته‌های دستمال کاغذی می‌آمد که از بچه‌های دستفروش توی خیابان خریده بود.صفای عجیبی داشت حضورش. دستور توی مرامش نبود، آن قدر که گاهی یادمان می‌رفت او ارشد و رئیس است. می‌رفت روی چهارپایه و لامپ سوخته اتاقش را خودش عوض می‌کرد. حتماً قبل از خوردن داروهایش چند دقیقه‌ای نرمش می‌کرد. اعتقاد داشت سرحال که باشد اثر داروها بیشتر است. جورکش همه بچه‌ها می‌ایستاد پای برگه‌های مرخصی. اگر همکاری جوکی تعریف می‌کرد و از قضا او هم شنونده‌اش می‌شد حتماً عکس‌العمل نشان می‌داد. حتماً به پهنای صورت می‌خندید و یک «آخیشش! خستگیمان رفت»، نثارش می‌کرد. چند باری توی آبدارخانه متوجه بودم که چای می‌ریزد و نُقل خالی می‌کند توی قندان و حتی وقت ترک مؤسسه، زباله‌ها را با خودش می‌برد. زیاد دیدم ساکت و خوش انرژی و در حد مقدورات، هوای کارکنانش را دارد. می‌نشیند پای درددلشان. مشاوره می‌دهد. پول دستی تقدیم می‌کند. نمی‌دانم چطور اما وسط سرگیجه و سرفه، پِقی می‌زنم زیر خنده. یکهو یاد روزی می‌افتم که روی کیبوردم یادداشت فسفری گذاشته بود و روی اولین برگه‌اش نوشته بود؛ عزیزم! دیدم خیلی کف دستت، چیزمیز می‌نویسی فکر کردم این بیشتر به کارت بیاد. بااحترام، مدیریت.

اعتراف
کرونا، دیوانه‌ایست نشسته پیش رویت، بغل دستت، روی مغزت، خرخره‌ات، چشمت، نفست... . وای اگر آدم‌های به دردبخور و مهربان در این لحظات به آدم اضافه نشوند!!

سنجاق
پیامبر اکرم(ص): سرآغاز خردمندى پس از ايمان به خدا، اظهار محبت با مردم است.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه