مردی برای تمام فصول

مردی برای تمام فصول

حسین پورحسین به روایت سید حبیب قاآنی


​​​​​​​حرفــه ای، ژورنالیســت، خودجنــس، اینــکاره، پرحرف وپرانرژی، عشــق ســینما، حافظــه قوی، رفیق،خونگرم و صمیمی، خستگی ناپذیر و...و می شود همچنان این کلمات را ادامه داد و برای همگــی پســوند »«پورحســین» را گذاشــت؛ «حســین پورحســین» خبرنــگار و روزنامه نــگار قدیمــی و حرفه ای حــوزه ســینما که متأســفانه آبان۹۹ به دلیل سکته قلبی، چشم از این جهان فرو بســت؛ مــردی که زندگــی اش بــا دو موضوع ســینما و رســانه گره ای عمیق خورده بود و تلفیق مشــترک ایــن دو، در انسانی الغر اندام، تکیده و مو سفید متبلور شده بود.
نقطه آغاز آشنایی بیشتر من با مرحوم پورحسین، اول روزنامه قدس و بعد، سینما بود. همین امر باعث شد چندین سفر برای پوشش خبری جشنواره فیلم فجر همسفر شویم؛ آن هم در دوره ای که مشهد خالی از نمایش فیلم های فجر بود. برایم باور کردنی نبود اینهمه انرژی و حافظه در بیان خاطــرات سینمایی-رســانه ای با ذکــر جزئیات، آن هــم از آغاز حرکت قطار تا پیاده شدنمان در ایستگاه تهران.
اگر مرحوم پورحســین را نمی شــناختی ممکن بود در خصوص برخی خاطراتش شــک و تردیــد کنی،اما کافی بــود یکبار همراهــش وارد یک ســالن ســینما شــوی تا شــاهد ارتباط و تعامــل صمیمــیاش بــا اهالی سینما باشی.
همه دوستان و رفقای رسانه ای، که مرحوم پورحسین را از این حیث که همیشه مطمئن بودی از جیب بغلش حتما یک دسته کاغذ لوله شده خبر یا گفتوگو در می آید بخاطر دارند. خستگی برای مردی از جنس او معنی نداشت.
ز ســال ۴۳ کار مطبوعاتــیاش رو بــا مجالت «»فیلــم و هنر» و «ســتاره ســینما» آغاز کــرده بــود و بعــد از انقالب همــکار «بیــژن امکانیــان»« و «رسول صدر عاملی» در روزنامه اطالعات شده بود. سال ۵۷ که مدیر یک ســینما در بهشــهر بود، با عنوان معاون ســینمایی بنیاد جانبازان خراسان به مشهد بازگشت. و سه فیلم به عنوان تهیه کننده و ۱۲فیلم با نقش کوتاه بازی کرد؛ در زابل و مشــهد سالن سینما ساخت و کتاب «۱۰۱سال سینما» را نوشت و به چاپ رساند.
بخشی از این موارد را که مینویسم حاصل گپوگفت های دوستانها ی بود که همانطور که اشاره کردم در واگن قطار در اوایل دهه هشتاد برای حضور در جشنواره فیلم فجر اتفاق افتاد. در آن سفر من، علی جعفری، آرش شــفاعی و فرامرز عامل بردبار همراه حســین پورحسین همسفر بودیم. او در تمام مسیر، خاطراتش را برایمان تعریف میکرد؛ آن هم با جزئیات و مشخصات کامل یک رویداد که گوش هر شنوندهای را نوازش میداد. خودش وسط کالمش، برای حرفها و خاطراتش تیترسازی هم میکرد. انگار داشت همه آن خاطرات را در صفحه ذهن ماهمسفرانش چاپ میکرد مثل همین کوچ همیشگی اش که ثبت کرد و رفت.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه