داستانهایی از زندگی امام حسن(ع)
نامش نیک بود و روشش نیکویی
رسول خدا(ص) نامش را حسن به معنای نیکو گذاشت. برای آن حضرت القاب بسیاری نقل شده همچون تقی، طیب، زکی، سید، سبط، امین، مجتبی و ... که از این بین لقب سید را خود پیامبر اکرم(ص) به ایشان داده است.
کنیه آن حضرت را «ابومحمد» و «ابوالقاسم» گفتهاند که «ابومحمد» را پیامبر خدا به آن حضرت داده است.
فضائل امام حسن(ع) در منابع شیعه و اهل سنت آمده است. او یکی از اصحاب کساست که آیه تطهیر درباره آنان نازل شد و شیعیان، آنان را معصوم میدانند. آیه اطعام و آیه مودت و آیه مباهله نیز درباره او و پدر و مادر و برادرش نازل شده است. او دو بار تمام داراییاش را در راه خدا بخشید و سه بار نیمی از اموالش را به نیازمندان داد. گفتهاند به سبب همین بخشندگیها، او را «کریم اهل بیت» خواندهاند. در ادامه به مناسبت ولادت این بزرگوار داستانهایی از زندگیشان را میخوانیم.
یک داوری متفاوت
در زمان خلافت حضرت علی(ع) مردم قصابی که چاقوی خونآلودی دستش بود را در کنار جنازهای کشته شده در خرابهای دیدند. همه شواهد علیه مرد قصاب بود. وقتی دستگیرش کردند، خودش هم در حضور حضرت(ع) اقرار کرد و دستور قصاص صادر شد. مأموران آماده بودند قصاب را برای اجرای حکم ببرند که مردی با عجله خودش را به آنها رساند و گفت من قاتل واقعی هستم. مرد را به حضور حضرت علی(ع) بردند. مرد مدعی به حضرت گفت: ای امیرمؤمنان، سوگند به خدا، قاتل آن شخص این قصاب نیست، بلكه من او را كشتهام. امام(ع) از قصاب پرسید: تو چرا به قتلی که نکردی اعتراف کردی؟ قصاب گفت: همه چیز علیه من بود، من با چاقویی که داشتم، گوسفندی را کشتم و بعد برای قضای حاجت به خرابهای رفتم و به جنازه به خون آغشته مقتول برخوردم و مردم من را در این حالت دیدند. چارهای نداشتم جز اینکه اقرار کنم قاتلم. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: قصاب و قاتل را به حضور امام حسن(ع) ببرید. امام حسن(ع) که ماجرا را شنید، فرمود: به امیرمؤمنان علی(ع) عرض كنید اگر این مرد قاتل، آن شخص را كشته، در عوض جان قصاب را حفظ کرده است. خداوند در قرآن میفرماید: «و من احیاها فكانّما احیا الناس جمیعا» و هر كس انسانی را از مرگ نجات دهد، چنان است كه گویی همه مردم را نجات بخشیده است.(مائده 32) آنگاه هم قاتل و هم آن قصاب را آزاد کردند و دیه مقتول را از بیتالمال به ورثه او عطا فرمود. به این ترتیب، ارفاق و تشویق اسلام شامل حال آن قاتل شد كه مردانگی كرد و موجب نجات یک نفر بیگناه شد و با این كار جوانمردانهاش تا حدود زیادی گناه خود را جبران کرد.
دنیا برای مؤمن زندان است
همه حسن بن علی(ع) را میشناختند، میدانستند بارها اموالش را صدقه داده و در زندگیاش پارسا و عابد است. روزی حضرت با لباس آراسته و تمیز سوار بر مرکبش از منزل بیرون آمد و با شکوه و جلال در کوچههای مدینه میگذشت تا به بیرون از شهر برود. مردی یهودی که از نزدیکی امام عبور میکرد، گفت: من سؤالی دارم. امام(ع) فرمود: بپرس. مرد گفت: جد شما رسول خدا(ص) فرمودند: «الدنیا سجن المؤمن و جنه الكافر» دنیا برای مؤمن، زندان و برای كافر بهشت است. ولی ظاهراً شما از دنیا چندان هم بیبهره نیستید ولی من در سختی هستم. امام حسن(ع) فرمود: این تصور تو غلط است كه مؤمن باید از همه چیز محروم باشد. درست این است اگر تو مقام ارجمند مؤمن را در بهشت با جایگاه پست جهنم برای كافر مقایسه كنی و با دنیای مؤمن و كافر بسنجی، بهخوبی میفهمی سخن رسول خدا(ص) درست است كه دنیا برای مؤمن، زندان و برای كافر بهشت است.
دعای خیرت را میخواهم
یکی از چندین باری که امام حسن(ع) برای انجام حج پیاده از مدینه به مکه میرفت، پاهایشان به دلیل پیادهروی روی ریگهای خشک و سوزان ورم کرده بود. یکی از نزدیکان به حضرت گفت: آقا اگر كمی سوار میشدید پاهایتان بهتر میشد. امام(ع) فرمود: خیر، وقتی به منزلگاه بعدی رسیدیم مرد سیاهچهره روغنفروشی پیدا میشود كه فلان روغن را دارد؛ آن را برایم بخر، به پاهایم میمالم خوب میشود.
عدهای میگفتند: این نزدیکیها اصلاً منزلگاهی برای استراحت نیست که کسی در آنجا روغن بفروشد. چند ساعتی گذشت و مرد روغنفروشی پیدا شد. امام(ع) فرمود: پیش این مرد بروید و روغن بخرید. رفتند و روغن خواستند. مرد وقتی فهمید روغن را برای حسن بن علی(ع) میخواهند، گفت: مرا به حضور امام ببرید، عرضی دارم. وقتی روغنفروش امام حسن(ع) را دید، گفت: من نمیدانستم روغن را برای شما میخواهند. من حاجتی دارم و آن اینكه دعا كن خداوند فرزند نیكوكار و پرهیزگاری به من بدهد، وقتی از وطن بیرون آمدم همسرم نزدیک زایمانش بود.
امام حسن(ع) فرمود: خداوند پسر سالمی كه پیرو ماست به تو خواهد داد. وقتی روغنفروش به منزلش رفت، دید خداوند پسر سالمی به او داده است. همان پسر وقتی بزرگ شد، همه با نام سید حمیری میشناختندش. شاعری معروف، شیعه حقیقی اهلبیت(ع) و مرد آزادهای كه در هر فرصتی از امامان و اهلبیت(ع) دفاع و حمایت میکرد و در رثای آنان شعر میسرود. مثلاً فضائل حضرت علی(ع) را به قصیده درآورده بود و میخواند و هنگام مرگش، حضرت علی(ع) به بالینش آمد.
تو خوب نیستی تا از تو خوبتر باشم
معاویه خودش را خلیفه میدانست. روزی به امام حسن(ع) گفت: من از تو بهترم، چون مردم دور من جمع میشوند. امام حسن(ع) فرمود: هیهات، هیهات؛ چقدر این حرف تو دور از حقیقت است، ای فرزند جگرخوار، آنهایی كه دور تو جمع شدهاند دو دستهاند: دسته اول از روی زور و اجبار در کنارت هستند؛ دسته دوم آزاد و مختارند.
بر اساس قرآن و کلام خدا، دسته اول معذورند ولی دسته دوم گناهکارند و نافرمانی خدا را میکنند. باید بگویم من بهتر از تو هستم زیرا در تو خوبی نیست تا من خوبتر از تو باشم، ولی بدان خداوند مرا از صفات پست و تو را از صفات نیک انسانی دور کرده است.
از خداوند حیا میكنم
نجیح مینویسد: روزی حسن بن علی(ع) را دیدم كه مشغول خوردن غذا بود و سگی روبهروی ایشان نشسته بود، هر لقمهای كه میخورد یک لقمه هم به آن سگ میداد. عرض كردم: یابن رسولالله! این سگ را از خودتان دور نمیكنید؟ حضرت فرمود: رهایش كن، چون من از خداوند حیا میكنم كه جانداری به من نگاه كند و من بخورم و به او چیزی ندهم.
درخت خشکی که خرما داد
صفار و قطب راوندی و دیگران از حضرت صادق(ع) روایت كردهاند: امام حسن(ع) در یكی از سفرها كه به عمره میرفت، مردی از فرزندان زبیر در خدمت آن حضرت بود. این مرد به امامت آن حضرت اعتقاد داشت. در یكی از منزلگاهها در کنار آبی نشستند که نزدیک آب، درختان خرما بود ولی از بیآبی خشک شده بودند. برای آن حضرت زیر درختی فرش انداختند و برای فرزند زبیر در زیر درخت دیگر. مرد نگاهی به بالای سرش كرد و گفت: اگر این درخت خشک نشده بود از میوه آن میخوردیم.
امام حسن(ع) از مرد پرسید: خرما میخواهی؟
وقتی مرد گفت بله، حضرت دست به سوی آسمان بلند كرد و دعایی كرد که آن مرد نفهمید. ناگهان درخت به اعجاز حضرت سبز شد، برگهایش رشد کرد و خرما داد. شتربانی كه همراه آنها بود، گفت: به خدا سوگند جادو كرد.
امام حسن(ع) فرمود: این جادو نیست، خداوند دعای فرزند پیامبرش را مستجاب كرد. بعد هم آنقدر خرما از آن درخت چیدند كه برای همه اهل کاروان بس بود.
از ظلم فقر به من پناه بیاور
روزی مردی در برابر امام حسن(ع) ايستاد و گفت: ای پسر اميرالمؤمنين، به خدایی كه به تو نعمت بخشيده قسم میدهم حق مرا از دشمنم بگيری كه بسيار مستبد و ظالم است، نه به پيرمرد احترام میگذارد و نه به كودک رحم میكند.
امام(ع) كه تكيه داده بود با شنيدن سخنان او از جا حركت كرد و گفت: دشمن تو كيست تا حقت را از او بگيرم؟
آن مرد گفت: فقر.
امام(ع) مدتی سر به زير انداخت، آنگاه سرش را بهسوی خادم خود بلند كرد و به او فرمود: آنچه پول نقد هست بياور. خادم 50هزار درهم آماده كرد.
امام(ع) فرمود: همه را به آن مرد بده، سپس به او فرمود: به همان قسمهایی كه به من دادی قسمت میدهم هرگاه دشمن ظالم تو دوباره آمد نزد من آيی.
در برخورد با مخالف، بزرگوار بود
روزی يكی از مردم شام وارد مدينه شد و ديد امام حسن(ع) بر اسبی سوار است، شروع به مورد لعنت قرار دادن او كرد، اما امام(ع) چيزی به او نگفت. وقتی بدگویی او به پايان رسيد، آن حضرت جلو رفت، به او سلام كرد، خنديد و فرمود: ای پيرمرد گمان میكنم غریب باشی و شايد اشتباه گرفتهای. اگر از آنچه گفتی طلب عفو كنی تو را میبخشیم و اگر از ما درخواستی داشته باشی عطا خواهيم كرد، اگر راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی میكنيم و اگر كاری داشته باشی برای تو انجام میدهیم، اگر گرسنه باشی تو را سير خواهيم كرد و اگر عريانی، تو را خواهيم پوشاند، اگر نيازمند باشی تو را غنی میكنيم و اگر مسكن بخواهی تو را جای خواهيم داد، اگر هر حاجتی داری برآورده میكنيم و اگر مسافری به سوی ما بيا و اثاث خود را نزد ما بگذار و میهمان ما باش و وقت رفتن، آنها را به تو بازمیگردانيم زيرا ما جای وسيع و مال فراوان داريم.
وقتی آن مرد اين سخنان امام(ع) را شنيد، گريه كرد و گفت: اشهد انك خليفه الله فی ارضه، الله اعلم حيث يجعل رسالته؛ شهادت میدهم تو خليفه خدا در زمين او هستی؛ خدا بهتر میداند رسالتش را در چه كسی قرار دهد. تا به حال تو و پدرت مبغوضترين خلق خدا در نزد من بوديد اما اکنون تو بهترين خلق خدا نزد من هستی و اثاث و لوازم خود را به منزل آن حضرت برد و تا زمانی كه در مدينه حضور داشت میهمان آن حضرت بود و از معتقدان به محبت او شد.
خبرنگار: صدیقه سادات بهشتی
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
امامِ کرامت
-
قدس رواق
-
گره گشایی از مشکلات مردم با شعار «همه خادم الرضاییم»
-
شجاعت امام حسن(ع) خفی و شجاعت امام حسین(ع) جَلی است
-
توزیع ۱۰ هزار بسته معیشتی بین احسانپذیران
-
ضرورت توجه به رشد تولید دانشبنیان در فضای دانشگاهی
-
رستاخیز رحلها
-
5 برنامه راهبردی دانشگاه علوم اسلامی رضوی برای 1402
-
نامش نیک بود و روشش نیکویی
-
صلح حسنی زمینهساز حماسه حسینی
-
استقبال قابلتوجه زائران از طرح ملی «من قرآن را دوست دارم»